دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : افسانه
ديويد ريكاردو در سال ۱۷۷۲ در يك خانواده يهودي (هلندي ) كه به دليل رهايي از تعقيب دادگاههاي تفتيش عقايد به انگلستان مهاجرت كرده بود زاده شد . او سومين فرزند از هفده فرزند خانواده بود . پس از آموختن مقدمات كار در سن ۱۴ سالگي به كار دلالي بورس كه حرفه پدرش بود پرداخت . وي هم چنين در سنين جواني به طور نامنظم به تحصيل فيزيك و رياضي مي پرداخت . در سن بيست و يك سالگي با دختري غير يهود ازدواج كرد و مذهب يهود را ترك كرد . به دليل اين ازدواج ريكاردو و همسرش از ۲ خانواده طرد شدند . پدر ريكاردو به دليل ترك كردن دين يهود از او رنجيده خاطر ش د ولي در اواخر عمر او را بخشيد . ريكاردو پس از جدايي از پدر به طور مستقل كار دلالي را در بورس ادامه داد . كساني كه او را مي شناختند و به او اطمينان داشتند پول خود را به او مي سپردند . ريكاردو ظرف چند سال ثروتي بيش از ثروت پدرش بدست آورد . ۲۷ سالگي ) صورت پذيرفت و اين زماني بود كه با ) آشنايي ريكاردو با علم اقتصاد در سال ۱۷۹۹ همسرش به شهر باث انگلستان كه چشمه هاي آب معدني دارد رفته بود . در آنجا بود كه فرصتي يافت تا كتاب ثروت ملل آدام اسميت را بخواند . ( به كتابخانه نزديك آب معدني رفت و به صورت تصادفي متوجه كتاب ثروت ملل شد .) ۴۷ سالگي ) به نمايندگي مجلس عوام ) در سن ۴۳ سالگي دست از كسب و كار كشيد . در سال ۱۸۱۹ انگلستان درآمد . نظرات او به سبب شهرتش همچون رأي مرجعي معتبر پذيرفته مي شد هر چند او با صدايي آرام سخن مي گفت. او را تنها كسي دانسته اند كه تحليل اقتصادي را به مجلس عوام آن كشور آموخت . در سال ۱۸۲۱ نخستين باشگاه اقتصاد را كه سپس در بيشتر كشورها نظير آن تأسيس گرديد را افتتاح نمود . اصولي كه ريكاردو در معاملات بورس براي تحصيل پول به كار برده بود و تجربياتي كه ضمن كار بدست آورده بود و مطالعاتش در تكوين نظريات اقتصادي وي تأثير سبز داشته است خود او در اين مورد مي گويد : تمامي پولي كه من بدست آوردم ناشي از آن بود كه مي ديدم مردم عموماً اهميت وقايع را بيش از » آنچه كه واقعاً هست مي پندارد، مثلاً وقتي كه دلايلي براي رونق بورس وجود دارد مردم شروع به خر يد مي كنند زيرا تصور مي كنند به طور حتم يك پيشرفت قطعي و بي دليل براي آنها سود بسيار به بار خواهد آورد و بالعكس وقتي در بورس تزلزلي پديد آيد آنها دست به فروش مي گذارند زيرا فكر « . مي كنند بزودي نگراني و هراس سبب سقوط بورس مي گردد ريكاردو كه شديداً پايبند به اصول و اعتقادات خويش بود غالباً در اقتصاد سياستهايي را تجويز مي كرد كه با منافع خصوصي او مغايرت داشت . مثلاً ريكاردو از زيادي عوائد يك بانك انگليسي انتقاد مي كرد در حالي كه خود وي يكي از سهامداران اين بانك بود . در جاي ديگر ريكاردو از سرمايه گذاري در خريد اوراق قرضه دولت انگلستان دفاع مي كرد و حال آنكه خود وي هرگز دست به اين كار نزد . وقتي ريكاردو زميندار بزرگي شد نظرياتي بيان كرد كه درصورت اجرا شدن باعث از دست رفتن املاك وي مي شد . در مورد اصلاحات پارلماني از نظرياتي پشتيباني مي كرد كه كاملاً به ضرر وي بود . م ثلاً ريكاردو معتقد بود اگر كسي در حوزه انتخاباتي خود زندگي نكرده باشد حق انتخاب شدن از آن حوزه را ندارد و حال آنكه خود وي نماينده يك حوزه انتخاباتي در ايرلند بود كه هرگز در آنجا زندگي نكرده بود و حتي آن جا را نديده بود. سرانجام در سن ۵۱ سالگي در حالي كه ث روتي فراوان اندوخته بود بر اثر بيماري عفوني گرفتن درگذشت . از پيروان و هم عصران ريكاردو مي توان به مالتوس و ژان باتيست سه اشاره كرد .
ندگي نامه iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 13:50 :: نويسنده : افسانه
اصطلاح توسعه بصورت فراگير پس از جنگ جهاني دوم مطرح شده است. واژه توسعه به معناي پيشرفت و به معناي خروج از لفاف است خروج از لفاف يعني خروج از جوامع سنتي به جوامع صنعتي
نكات مهم در توسعه عبارتند از :
1 ) مقوله ارزشي 2) چند جانبه و چند بعدي است 3) ارتباط نزديكي با بهبود دارد
انواع توسعه: 1* توسعه اجتماعي : اشكال متفاوت كنش متقابلي است كه در يك جامعه خاص همراه با توسعه تمدن رخ مي دهد و حوزه وسيعتري را در بر مي گيرد 2* توسعه فرهنگي : داراي بار ارزشي بيشتري است و تاكيد بيشتري بر نيازهاي غير مادي افراد جامعه دارد و در حوزه هاي ادراكي ، شناختي ، ارزشي و گرايشي انسانها و رفتار و كنش آنهاست تا حاصل فرآيند توسعه فرهنگي كنار گذاشتن خرده فرهنگهاي نامناسب توسعه اي است 3* توسعه سياسي : پس از جنگ جهاني دوم در اديان توسعه طرح شده است تا كيد بر كارايي حكومتها و جايگزيني الگوهاي رفتاري نوين به الگوهاي رفتاري سنتي توجه دارد مثلاً مشاركت مردم در حكومت دولت پيشرفت داشته باشد ، گسترش جامعه مدني در جامعه صورت مي گيرد. 4* توسعه انساني : توسعه انساني به 3 شاخص كليدي : طول عمر – سطح دانش – سطح معاش آبرومند بستگي دارد تفاوت بين مفهوم رشد و توسعه : رشد جنبه كمي دارد ( رشد : بزرگ شدن ) توسعه جنبه كيفي دارد. رشد اقتصادي: عبارت است از افزايش توليد خالص ملي يك كشور در يك دوره زماني معين توليد ناخالص ملي = درآمد ملي توسعه اقتصادي: به معناي خروج از لفاف به معناي بهبود پرفسور بلاك مي گويد : توسعه اقتصادي عبارت است از : دستيابي به تعدادي از هدفها ، نمايان مطلوب و نوسازي از قبيل افزايش بازدهي توليد ، ايجاد نابرابري هاي اجتماعي و اقتصادي – كسب معارف و فهم مهارتهاي جديد ، بهبود در رفع نهادها و يا بطور منطقي دستيابي به يك سيستم موزون و هماهنگ از سياستهاي مختلف كه بتواند انبوه شرايط نا مطلوب يك نظام اجتماعي را برطرف سازد. تعريف ديگر توسعه اقتصادي: عبارت است از : افزايش مداوم ظرفيت توليد يك جامعه كه بر اساس تكنولوژي درون زايش رونده پي ريزي شده است. (( افزايش درآمد ملي واقعي جامعه در طول مدت زمان طولاني )) معيارهاي اندازه گيري توسعه : 1 *كيفي 2* كمي معيارهاي اصلي: 1* توليد ناخالص ملي داراي معايب زير است: الف) اثر رشد جمعيت را ناديده مي گيرد ب ) اثر رشد قيمتها در نظر گرفته نمي شود ج ) نحوه روش توزيع درآمد مورد توجه واقع نمي شود د ) درآمد يا توليد ناخالص ملي هزينه هاي جانبي را كه جامعه براي توسعه اقتصادي متحمل مي شود مثل : آلودگي آب و هوا – صنعتي شدن در نظر مي گيرد. و) استفاده از اين روش مسلتزم وجود آمار و اطلاعات صحيح به هنگام و آگاهي از روشهاي محاسباتي دقيق و دارا بودن توان محاسباتي است به همين خاطر مي توان گفت كه اين معيار نمي تواند معيار خوبي باشد هر چند متداول است 2* توليد واقعي سرانه ( درآمد ) : اين معيار با توجه به اينكه دو ايراد اول وارد به معيار قبلي را ندارد از اين رو نسبت به آن معيار ، معيار مناسب تري است . ( درآمد ملي يا به قيمتهاي واقعي يا به قيمتهاي جانبي ( اسمي ) است .)
ويژگي هاي مهم توسعه اقتصادي :
1)تدريجي بودن 2) خودگرداني و استمرا 3) خود اتكايي 4)خود كفايي
توسعه نيافتگي:
فورتادو :سرمايه ناچيز كشورهايي كه منجر به فناوري و تكنولوژي نمي شود را توسعه نيافتگي مي داند عوامل توسعه نيافتگي : جهل و بي سوادي موجب عدم توسعه مي شود - عدم اشتغال – نبود سرمايه كافي – نبود نيروي انساني ماهر و متخصص - عدم استفاده از بهينه منابع طبيعي – كمبود منابع – دوگانگي اقتصادي – فرار مغزها – عدم برنامه ريزي صحيح – ضعف مديريت – هيئت حاكمه – نوع حكومت خصوصيات كشورهاي جهان سوم : جمعيت زياد(عدم برنامه ريزي صحيح در ارتباط با جمعيت ) – عدم تناسب امكانات اقتصادي با جمعيت - دوگانگي اقتصادي و فرهنگي – بي سوادي و بي توجهي به ارزش – بيكاري – فقر – بهداشت ضعيف – تورم – ضعف مديريت – نبود نيروي انساني ماهر – كمبود سرمايه – درآمد ناچيز – طول عمر پائين – تغذيه نامناسب – ضعف جسماني
روشهاي دستيابي به توسعه اقتصادي :
1* نظريه رشد متعادل: در اوايل دهه 1950 مطرح شده است لوئيس نوركس و روزن اشتاين رودن از جمله طراحان اين نظريه هستند . نظريه رشد متعادل ناكيد خاصي به وجود صرفه جويي هاي خارجي و وجود وابستگي و پيوند متقابل بين بخشهاي مختلف در نظام اقتصادي دارند منظور از صرفه جويي منافعي است كه بطور ناخواسته در اثر فعاليت يك فرد يا يك گروه و يا در واقع يك بنگاه نصيب فرد يا گروهي مي شود كه در آن فعاليت هيچ نقشي ندارد . طرفداران نظريه رشد متعادل معتقدند كه براي رهايي از حالت سكون و ركود توليدي و فقر موجود در جوامع توسعه نيافته بايد يك تلاش همه جانبه در كليه بخشهاي اقتصادي صورت پذيرد كه حداقل تلاش جهت رسيدن به توسعه اقتصادي ضروري است و اين شروع سريع زمينه را براي رشد ساير سطوح و بالا بردن قدرت توليدي آنها فراهم آورد
رسيدن به رشد اقتصادي :
1* صرفه جويي 2* بازار ( عرصه و تقاضا ) 3* جلوگيري از تجارت خارجي 4* وابستگي متقابل بين بخشهاي مختلف 5* تربيت نيروي انساني ماهر 6* طرحهاي اقتصادي 7* رهايي از بازارهاي محدود داخلي 8* فعاليت هاي اقتصادي 9* ايجاد تقويت بازارهاي داخلي 10 * افزايش توليد 11 * دور شدن از دور باطل فقر 12* سرمايه گذاري وسيع 13* سرمايه بر اساس نظريه رشد متعادل براي رهايي از دايره فقر و عقب ماندگي بايد سرمايه گذاري هاي وسيع و همزان در بخشهاي متعدد و مختلف صورت بگيرد . بنظر رشد متعادل يكي ديگري از ابزارهاي دستيابي به رشد وجود بازار كه براي ايجاد ارتباط بين عرضه و تقاضا بكار مي رود روزن اشتاين رودن : از نخستين كساني است كه نظريه رشد متعادل را تبيين كرده است نظريه وي به نظريه فشار بزرگ معروف است . روزن اشتاين رودن بيش از همه به نقش صرفه جويي هاي خارجي و وجود وابستگي متقابل بين بخشهاي مختلف اقتصادي تاكيد دارد وي معتقد است كه در برنامه ريزي اقتصادي به منظور رسيدن به توسعه اقتصادي جامعه را بايد بصورت يك موسسه توليدي عظيم در نظر گرفت در نظر وي اولين قدم در راه توسعه تربيت نيروي انساني ماهر و متخصص است ولي تربيت در آموزش نيروي انساني از نظر بخش خصوصي سودآور نمي باشد زيرا اولاً تربيت نيروي انساني هزينه بردار هستند و ثانياً هيچگونه تضميني وجود ندارد كه اين نيروي آموزش ديده و بعد از دوره هاي آموزشي جذب ساير موسسات نشوند يكي از گامهاي ديگر توسعه اقتصادي از نظر روزن اشتاين رودن سرمايه گذاري وسيع و همزمان در بخشهاي متعدد مكمل است يكي از طرح هاي مهمي كه از نظر اشتاين به سرمايه گذاري وسيع نيازمند است طرح هاي اجتماعي بالا سري و يكي از طرح هاي ضروري مي باشد . طرح هاي اجتماعي بالا سري : همان طرح هاي زير بنايي مانند آموزش ، بهداشت و درمان ، راه سازي و سد سازي كه بايد قبل از ساير طرح هاي سرمايه گذاري انجام گيرد تا راه و زمينه براي ساير فعاليت هاي بازار همراه شود. نظريه لوئيس نوركس : نوركس پديده توسعه نيافتگي را از ديدگاه دورهاي باطل فقر بررسي مي كند نوركس معتقد است كه در كشورهاي توسعه يافته به علت پائين بودن سطح درآمد پس اندازها كم مي شود و در نتيجه ميزان سرمايه كم است و كمبود سرمايه نيز سبب كاهش قدرت توليدي و بازدهي آن مي شود و پائين بودن سطح توليد و بازدهي نيز به نوبه خود موجب پائين آمدن سطح درآمد مي شود و در نتيجه دور باطل آغاز مي شود نوركس با نقص تجارت خارجي يا گسترش محصولات بازار داخلي و نهايتاً ايجاد توسعه اقتصادي مخالف است و در مقابل بر نقش بازارهاي داخلي تاكيد مي كند وي معتقد است در زمان عدم وجود تقاضاي خارجي براي محصولات داخلي بايد فرآيند توسعه را از طريق گسترش بازارهاي داخلي ادامه داد براي اينكار بايد قدرت توليد را ارتقاء داد با افزايش قدرت توليدي ، قدرت خريد افراد جامعه بالا مي رود و بازار لازم براي جذب محصولات توليد شده فراهم مي شود نوركس با انكار نقش تجارت خارجي براي رهايي از بازارهاي محدود داخلي و تاكيد به نقش بازارهاي داخلي در ايجاد توسعه دور باطل ديگري را مطرح مي كند نوركس معتقد است كه گريز از بن بست دوره هاي فقر نيازمند سرمايه گذاري هاي گسترده و همزمان در دامنه وسيعي از صنايع مختلف است. نوركس عقيده دارد كه نظريه رشد متعادل قبل از هر چيز بوجود تقاضا براي سرمايه تاكيد دارد چرا كه تقاضاي سرمايه باعث عرضه آن مي شود نوركس در واقع بحث رسيدن به توسعه اقتصادي را فضاي متشكل از عرصه نامحدود سرمايه اي مطرح مي كند . ريچارد نلسون ( نظريه دام تعادل ) = قرار گرفتن حداقل معيشت : نلسون با تعيين دام تعادل در سطح پايين به بررسي عقب ماندگي . چگونگي رهايي از آن پرداخته است نلسون معتقد است كه بيماري اقتصادي كشورهاي توسعه يافته قرار گرفتن سطح درآمد سرانه آنها در سطح حداقل معيشت است وي موارد زيرا دلايل قرار گرفتن اقتصاد كشورهاي مذكور در دام تعادل در سطح پايين مي داند : 1* وابستگي بسيار زياد و ارتباط بين نرخ رشد جمعيت و نرخ درآمد سرانه 2* تمايل ناچيز و افزايش سرمايه گذاري سرانه از طريق بكار گيري درآمد سرانه اضافي 3* كميابي زمين هاي قابل كشت 4* روشهاي توليدي با بازدهي پائين 5* وجود سكون فرهنگي و به تبع آن سكون اقتصادي نلسون معتقد است كه براي رهايي از دور باطل فقر بايد سعي كرد تا سطح درآمد سرانه از يك سطح حداقل فراتر رود تا بتوان پس انداز كرد . بدنبال آن به سرمايه گذاري دست زد . نظريه نلسون داراي 2 اشكال اساسي است : 1* نلسون معتقد به يك رابطه مستقيم بين درآمد سرانه و نرخ رشد جمعيت و درآمد سرانه و نرخ رشد درآمد ملي است در حالي كه علت رشد جمعيت از يكسو به كاهش نرخ مرگ و مير و اثر به بهبود شرايط بهداشتي و درماني دارد. 2* نلسون نظريه خود را بدون توجه به بعد زمان مطرح كرده است و از طرف ديگر به رابطه بين رشد جمعيت و رشد درآمد ملي در طول زمان توجه نكرده است نظريه رشد نا متعادل : طرفداران نظريه رشد نا متعادل عنوان مي كنند نظريه رشد متعادل نيازمند سرمايه گذاري وسيع و همزمان است در حالي كه مشكل اصلي كشورهاي توسعه نيافته كمبود سرمايه است با توجه به كمبود سرمايه و سرمايه هاي موجود بايستي اين سرمايه ها در دسترس بخش ها يا صنايعي قرار دهيم كه بتوانند نقش لوكومتيو را براي ساير بخش ها يا صنايع ايفاء كرد . هيرشمن : يكي از نظريه پردازان اصلي رشد نامتعادل پرفسور هيرشمن است براي استفاده بهينه از سرمايه هاي موجود از نظر هيرشمن بايد به طرح هاي استراتژيك توجه كرد بنابراين مي بايستي آن دسته پروژه هاي سرمايه گذاري انتخاب شوند كه در روند توسعه اقتصادي حداكثر پيوندها را ايجاد كند بنظر وي صنايع فولاد و آهن حداكثر مجموع پيوند ها را ايجاد مي كند به نظر هيرشمن بخش صنعت بدليل داشتن بيشترين پيوند با ساير بخشهاي اقتصادي براي اجراي طرح هاي استراتژيك مناسب تر از بخش كشاورزي است و دلايلي نيز براي آن مي آورد . 1* همه كشورهاي پيشرفته صنعتي هستند 2* بازده عوامل توليد از جمله نيروي كار در بخش صنعت از بخش كشاورزي بيشتر است 3* از نظر وي انتخاب صنايع پيشتاز به منظور صنعتي شدن احتياج به سرمايه گذاري بيشتري دارند و در 3 مرحله صورت مي گيرد : مرحله ي اول صنعتي شدن : در اين مرحله با جايگزين كردن صنايع داخلي به جاي واردات واقف است مرحله ي دوم صنعتي شدن : اعتقاد بر اين است كه در اين مرحله بايد صنايع مونتاژ ايجاد شود تا زمينه ي فرهنگ شدن و كسب مهارت ها در جامعه فراهم گردد مرحله ي سوم صنعتي شدن : در اين مرحله ايجاد صنايع سنگين و مادر مانند فولاد و بالاخره ايجاد صنايع بسيار فني و تخصصي مانند صنايع پتروشيمي و الكترونيكي مد نظر است . iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1"> در راهکار اقتصاد باز تاکید خاص بر بخش تجارت خارجی وسرمایه گذاری بخش خصوصی است. کشور های که راهکار اقتصاد باز را دنبال می کنند باید درهای خود را نه تنها برروی تجارت خارجی بلکه بر روی حرکت های بین المللی عوامل تولیدی چون کار، سرمایه وتکنالوژی باز بگذارد. چنین راهکار می تواند برای کشورهای که دارای بازارهای داخلی کوچک هستند، مناسب باشد مشروط برآنکه بتوانند دربازارهای جهانی حضور یابند وبه رقابت بپردازند. پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 21:2 :: نويسنده : افسانه
بحران در اروپا ، رونق در آلمان با وجود اینکه رکود اقتصادی گریبان اغلب کشورهای قاره سبز را در بر گرفته ، هنوز هم روزنههای امید در افق مبهم اقتصاد این حوزه خود نمایی میکنند . در بین آمارهای نا امیدکننده اشتغال و تولیدات در اغلب کشورهای اروپایی ، آمارههای اقتصادی منتشر شده از دولت آلمان نشان از رشد مبادلات تجاری در این کشور دارد . آلمان در سال ۲۰۱۱ با پشت سرگذاشتن مرز هزار میلیارد دلار، رکورد تاریخی صادرات خود را شکست. صادرات آلمان حدود ۱۱ درصد بیش از سال ۲۰۱۰ بود . به گزارش دویچه وله،ارقامی که توسط اداره مرکزی آمار آلمان منتشر شده است، خبر از بهبود درآمد صادراتی ثروتمندترین کشور اروپايی میدهد. در سال ۲۰۱۱ شرکتهای آلمانی بیش از هزار میلیارد یورو کالا به خارج از این کشور صادر کردند. این نزدیک به یازده و نیم درصد بیش از سال ۲۰۱۰ میلادی بود. افزایش مبادلات تجاری این کشور تنها به رشد صادرات محدود نشد و در بخش واردات نیز آمارهای منتشره نشانگر رشد بیش از سیزده و نیم درصدی آن نسبت به سال قبل بودند ؛ به گونهای که میزان واردات کشور آلمان در سال 2011 به 900 میلیارد یورو رسیده است ، در حالیکه وارادات سال 2010 در حدود 800 میلیارد یورو ثبت شده بود و تحقق این آمارها باعث شد که به رغم گستردگی رکود در پهنه اروپا ، مازاد تجاری آلمان پایدار بماند و به این ترتیب، آلمان در سال ۲۰۱۱ نیز مثل همیشه دارای تراز بازرگانی مثبت باشد و درآمد صادراتی آن نسبت به هزینههای وارداتی حدود ۱۰۰ میلیارد یورو بیشتر باشد . با وجود همه این اتفاقات مثبت در صادرات آلمان ، کارشناسان اقتصادی این کشور ، افق صادرات این کشور در سال 2012 را نه چندان مناسب ارزیابی میکنند و به زعم این تحلیلگران سنگین شدن سایه بحران بر سایر کشورهای صنعتی قاره اروپا ( به عنوان مهمترین مصرف کنندگان کالاهای آلمانی ) بازارهای فروش بینالمللی این کشور را تهدید میکند و کاهش صادرات آلمان با توجه به فضای نامطلوب فعلی اقتصادی در اروپا چندان نامحتمل نخواهد بود . 40 درصد از کالاهای صادراتی آلمان به کشورهای عضو حوزه یورو ارسال میشود. کاهش قدرت خرید این کشورها اکنون به یکی از مشکلات صادرات آلمان تبدیل شده است. حجم سفارشهايی که کشورهای حوزه یورو در ماه دسامبر سال گذشته به شرکتهای آلمانی دادند، نزدیک به ۷ درصد کاهش یافت.بحران بدهی کشورهای عضو حوزه یورو سبب شد که صادرات آلمان در مقایسه با گذشته به کشورهای خارج از این حوزه افزایش یابد. بر پایه دادههای اداره آمار، در سال ۲۰۱۱ صادرات آلمان به حوزه یورو تنها حدود ۸ و نیم درصد بالا رفت، اما افزایش آن در خارج از این حوزه بیش از ۱۳ و نیم درصد بود . افزایش کسری تجاری در فرانسه اخبار نا مطلوب حوزه یورو تنها به نا آرامیهای یونان و افزایش بدهی کشورهای ضعیفتر این حوزه خلاصه نمیشود بلکه با گذر زمان این اخبار نامطلوب از سمت کشورهای کوچک به سمت اقتصادهای پیشروی اروپایی سوق پیدا میکنند ، یکی از مهمترین اخبار منتشر شده در هفته قبل ، گزارش سازمان گمرک فرانسه از آخرین وضعیت تراز تجاری این کشور بود . سازمان گمرک فرانسه اعلام کرد میزان کسری تجاری این کشور طی سال 2011 به شدت افزایش یافته و به 69 میلیارد یورو رسیده است. این سازمان افزود میزان کسری تجاری این کشور طی سال گذشته با 33 درصد رشد نسبت به سال 2010 به بیش از 59/69 میلیارد یورو معادل 4/91 میلیارد دلار رسیده است. این رقم در سال 2010 به کمتر از 52/51 میلیارد یورو رسیده بود.بر اساس این گزارش گرچه صادرات فرانسه طی سال گذشته افزایش داشته ولی افزایش قیمت مواد خام وارداتی تاثیر زیادی در افزایش کسری تجاری این کشور داشته است. بر این اساس میزان صادرات فرانسه سال گذشته با 6/8 درصد رشد روبهرو شده و به 8/428 میلیارد دلار رسیده است. این رقم در سال 2010 با رشد 14 درصدی روبهرو شده بود.این گزارش حاکی است میزان واردات فرانسه نیز طی سال گذشته با 7/11 درصد رشد به بیش از 39/498 میلیارد دلار رسیده است. وزیر بازرگانی فرانسه ضمن دفاع از عملکرد تجارت خارجی این کشور در سال 2011 گفت میزان کسری تجاری این کشور کمتر از پیشبینیهای اولیه بوده است.این گزارش میافزاید سهم فرانسه در تجارت جهانی از سال 1990 میلادی به شدت کاهش داشته است و از 2/6 درصد به کمتر از 6/3 درصد رسیده است. نتایج بررسی اجمالی این گزارش بیانگر بالا بودن حساسیت اقتصاد فرانسه به قیمت مواد اولیه است و با توجه به بالا بودن وزن صنایع پالایشگاهی در صنعت این کشور میتوان این گونه استنباط کرد که هر واحد افزایش قیمت نفت خام اختلال قابل توجهی را در اقتصاد این کشور به وجود خواهد آورد . اعلام آمادگی یونان برای انجام اصلاحات اقتصادی دفتر نخستوزیری یونان در شامگاه جمعه (۲۱ بهمن/۱۰ فوریه) اطلاع داد که اعضای کابینه دولت به اتفاق آرا برنامه پیشنهادی برای اصلاحات مالی در این کشور را تصویب کردهاند و از این طریق آمادگی خود را برای پذیرش بسته مالی از کشورهای وامدهنده اعلام کردهاند. مقامات دولتی یونان عقیده دارند که کشورشان در صورت عدم دریافت این بسته به سرعت ورشکست خواهد شد ؛ لذا برای اخذ هر چه سریعتر آن تمامی اصلاحات مورد نظر اتحادیه اروپا را در اقتصاد کشور خود عملی خواهند ساخت . این برنامه که پیشنویس آن به صورت لایحه به پارلمان یونان ارائه شده، قرار است در روز یکشنبه (۱۲ فوریه) به رای گذاشته شود. در این لایحه کاهش حداقل دستمزدها در بخش خصوصی نیز منظور شده است. کاهش ۲۰ درصدی حداقل حقوق از ماهانه ۷۵۱ یورو به ۶۰۰ یورو جزو مفاد این لایحه است. از سوی دیگر حدود ۱۵۰ هزار تن از کارکنان دولتی نیز به تدریج تا سال ۲۰۱۵ شغل خود را از دست خواهند داد. تا سال ۲۰۱۵ میلادی یونان باید در مجموع ۱۴ میلیارد یورو صرفهجویی کند. تنها در سال جاری میلادی این صرفهجویی بیش از ۳ میلیارد یورو خواهد بود. تصویب این برنامه ریاضتی پیششرط کمکهای مالی اتحادیه اروپا و صندوق بینالمللی پول به یونان است. بسته کمکی به یونان حدود ۱۳۰ میلیارد یورو است که این کشور در حال حاضر نیازی حیاتی به آن دارد. در صورتی که این کمکهای مالی به یونان ارسال نشوند، دولت این کشور در ماه مارس ورشکسته خواهد شد و امکان پرداخت هزینههای جاری خود را نخواهد داشت. برای جلوگیری از ورشکستگی یونان ضروری است که طلبکاران از ۱۰۰ میلیارد بدهیهای یونان نیز چشمپوشی کنند. قرار است طلبکاران خصوصی بهزودی با مقامات دولتی یونان برای رسیدن به یک توافق در آتن دیدار داشته باشند. iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 20:52 :: نويسنده : افسانه
اقتصادفرانسه مرحله گذار از یک اقتصاد مدرن و مرفه همراه با مالکیت و مداخله عمیق دولت به یک اقتصاد مبتنی بر مکانیزم بازار منتقل میشود. دولت سوسیالیست، بسیاری از شرکتهای بزرگ، بانکها و بیمهها را خصوصی اعلام نمود. اما چندین شرکت عمده از جمله ایرفرانس، فرانس تلهکوم، رنو و تالس در اختیار دولت است و در برخی از امور بویژه قدرت، حمل و نقل عمومی و صنایع دفاعی دولت حاکمیتی دارد. بخش ارتباطات راه دور برای بخش خصوصی بتدریج آزاد شدهاست. رهبران فرانسوی نظام سرمایهداری را میپذیرند که در آن عدالت اجتماعی از طریق قوانین، سیاستهای مالیاتی و تأمین اجتماعی اعمال میشود و اختلاف درآمد و تأثیر بازار آزاد بر بهداشت و رفاه عمومی را کاهش میدهد. صنایعاز جمله مهمترین صنایع کشور میتوان به صنایع فلزکاری، ماشینآلات، شیمیایی، وسائط نقلیه، مواد خوراکی و مشروبات، منسوجات و البسه، هواپیماسازی، کشتیسازی، پتروشیمی، الکتریکی، اتمی و نظامی اشاره نمود. گندم، جو، سیبزمینی، چغندرقند، سیب، ذرت، برنج، انگور، ماهی، گاو و خوک نیز مهمترین محصولات کشاورزی و دامپروری کشور را تشکیل میدهند. سرانه زمین مزروعی برای هر نفر بالغ بر ۳۲/۰ هکتار است. تولید سالیانه گوشت گاو ۴۰۰/۱ هزار تن، گوشت خوک ۵۰۰/۱ هزار تن، گوشت گوسفند ۹۰۰/۱۵۴ تن و ۸۰۶ هزار تن صید ماهی است. تولید سالیانه نیروی الکتریسیته نیز معادل ۱/۲۴۱ میلیارد کیلووات ساعت است. معادنمهمترین معادن کشور آهن، بوکسیت، پتاس، زغال سنگ، نیکل، نمک، نفت، گازطبیعی، سولفور، موادخام ساختمانی، سرب و روی، فسفات، پیریت و اورانیوم میباشد. ذخایر زیرزمینی نفت فرانسه نیز به ۵۰ میلیون بشکه بالغ میگردد. نیروی کار: نیروی کار کشور بالغ بر ۵۰۰/۲۰ هزارنفر است که ۳۶٪ آن در صنایع و ساختمان، ۱۰٪ در قسمت کشاورزی، ماهیگیری و جنگلداری و ۵۴٪ در بازرگانی و تجارت مشغول به فعالیت میباشند. واحد پول فرانسه یورو و در گذشته فرانک بود. حمل و نقلدر کشور فرانسه بالغ بر ۸۴۰ هزار کیلومتر راه آسفالته و بزرگراه وجود دارد. طول راهآهن مورد استفاده نیز بالغ بر ۵۵۵، ۴۲ کیلومتر بوده و ارتباطات هوایی بینالمللی این کشور توسط شرکتهای هواپیمایی ایرفرانس، (UTA) و پروازهای داخلی توسط ایر- اینتر صورت میپذیرد. سالانه بالغ بر ۸۴۰/۲۶ هزار توریست از این کشور دیدن میکنند.
جهانگردیبا ۷۰ میلیون گردشگر در سال ۱۹۹۸، فرانسه اولین کشور توریستی جهان، بالاتر از اسپانیا، آمریکا، ایتالیا، انگلستان، چین و مکزیک قرار دارد. در سال ۲۰۰۶، ۷۹٫۱ میلیون نفر توریست به فرانسه سفر کردهاند که این تعداد بیشترین در میان کشورهای جهان بودهاست. درآمد فرانسه از این تعداد توریست برابر ۴۶٫۳ میلیارد دلار بودهاست.[۴] هر ساله ۱۲ میلیون نفر فقط برای بازدید از موزه و کاخ لوور، موزه اورسی و کاخ ورسای به پاریس سفر می کنند در حدود ۳۹۰۰ موزه، دهها میلیون نفر را در سال به خود جذب میکند. ۵ /۶ میلیون نفر سالانه از برج ایفل دیدن میکنند.تاریخ دو هزار ساله پاریس در ترکیب ساختمان های قدیمی و جدید قابل مشاهده است. بازدیدکنندگان این شهر از موزه لوور و آرامگاهناپلئون بناپارت و کلیسای نوتردام ومهم تر از همه برج ایفل و دیگر منظره های مشهور پاریس بازدید میکنند. روز ملی فرانسه چهاردهم ژوئیهاست. حاکمیت و اکثریت با مسیحیتکاتولیک است، ولی پروتستانها، یهودیها و مسلمانان (که اکثراً مهاجر هستند) نیز در این کشور زندگی میکنند. منبع : ويكي پديا iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : افسانه
ورود ٧ / ٢٤ ميليون گردشگر به كشور ٢٧ ميليون نفري!
بيشتر گردشگران مالزي از کشورهاي ايران، قزاقستان، نيوزلند، روسيه، کره جنوبي، فرانسه، ميانمار، تايوان، چين و برونئي هستند
سال گذشتهي ميلادي 24ميليون و 700 هزار گردشگر به مالزي سفر کردند. به گزارش ايسنا، وزير توريسم مالزي اعلام کرد که سال گذشتهي ميلادي 24ميليون و 700هزار گردشگر خارجي به مالزي سفر کردند و درآمدهاي اين کشور از محل صنعت گردشگري به 58ميليارد و 300 ميليون رينگيت (18ميليارد و 800 ميليون دلار) رسيد. در سال 2010 ميلادي تعداد گردشگراني که به اين کشور آسيا جنوب شرقي سفر کرده بودند، 24ميليون و 500هزار نفر و درآمد حاصل از صنعت گردشگري 56ميليارد و 500ميليون رينگيت بود. وزير توريسم مالزي تصريح کرد که دولت مالزي تلاش ميکند با اتخاذ تدابير مناسب تعداد گردشگران را در اين کشور تا سال 2020 ميلادي به 36ميليون نفر و درآمد صنعت توريسم را به 168ميليارد رينگيت برساند. او گفت: بيشتر گردشگران مالزي از کشورهاي ايران، قزاقستان، نيوزلند، روسيه، کره جنوبي، فرانسه، ميانمار، تايوان، چين و برونئي هستند. اين تعداد گردشگر در حالي به مالزي سفر کردهاند که جمعيت اين کشور حدود 27ميليون نفر اعلام شده و اين امر نشاندهندهي مديريت خوب صنعت گردشگري در مالزي است. پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : افسانه
اقتصاد چيست؟
اقتصاد دانشي است که با با در نظر گرفتن کمبود کالا و ابزار توليد و نيازهاي نامحدود بشري به تخصيص بهينه کالاها و توليدات ميپردازد.پرسش بنيادين براي دانش اقتصاد مسئله حداکثر شدن رضايت و مطلوبيت انسانهاست. اين دانش به دو بخش اصلي اقتصاد خرد و کلان تقسيم ميشود.
اقتصاد خرد
اقتصاد خرد به بررسي رفتار اقتصادي انسانها و بنگاههاي اقتصادي و نحوه توزيع توليدات و درآمد در بين آنها ميپردازد. اقتصاد خرد به اشخاص به عنوان کارگران و توليد کنندگان سرمايه، و همچنين مصرف کنندگان نهايي نگاه ميکند. به صورت مشابهي به شرکت هاي اقتصادي به عنوان مصرف کننده گان سرمايه و کار، و توليد کنندگان محصول نگاه ميکند. اقتصاد خرد درصدد است تا پيامد رفتار عقلايي در انسانها را شناسايي کند. با توجه به محدوديت منابع (مثلاً نيروي کار، سرمايه، زمين، توانايي مديريت و...) انسانها و بنگاههاي اقتصادي مايلند که بيشترين استفاده را از منابع موجود ببرند. توابع عرضه، تقاضا، توليد، هزينه، بازارها، تعادل عمومي و اقتصاد رفاه در اين بخش جاي ميگيرند.
اقتصاد کلان
اقتصاد کلان به بررسي مسايل اقتصادي در سطح کلان ملي يک کشور ميپردازد. حيطه بررسي اقتصاد جهاني را اقتصاد بين الملل به عهده دارد. مسايلي از قبيل ثبات اقتصادي، توازن تراز بازرگاني خارجي، رشد اقتصادي، اشتغال، تورم، مخارج و درآمدهاي دولت، رکود اقتصادي، بحران اقتصادي، بيکاري، فقر و اقتصاد توسعه در اين بخش مورد بررسي قرار ميگيرد.
بر خلاف اقتصاد خرد رفتارهاي فردي شکل دهنده اقتصاد کلان نيست هر چند که از جمع رفتارهاي فردي شکل گرفتهاست. کينز پدر علم اقتصاد نوين نمونه بارزي را از آثار رفتار واحدي را در عرصه کلان و خرد ارايه دادهاست که به تناقض پسانداز مشهور است. اگر افراد به صورت انفرادي پس انداز کنند در سالهاي بعد داراي امکانات و قدرت مالي بيشتري خواهند بود و خواهند توانست که از سرمايه جمع شده خود استفاده کنند ولي اگر تمامي افراد جامعه همزمان پسانداز خود را افزايش دهند و بخش بيشتري از درآمد خود را پس انداز نمايند مصرف کل اقتصاد پايين ميآيد و اين امر موجب کاهش توليد نيز خواهد شد که اين امر به کاهش درآمد افراد در آينده منجر ميشود. از اينرو افزايش پس انداز براي اشخاص مفيد ميتواند باشد ولي براي جامعه به صورت کلي تأثيرات متفاوتي نسبت به تأثيرات فردي آن دارد.
نمونه ديگر: اگر شرکتي يک يا چند تن از پرسنل خود را با ماشينآلات جايگزين نمايد بي شک سود خواهد کرد و به نفع آن شرکت خواهد بود ولي اگر تمامي شرکتها به يکباره به اين کار مبادرت ورزند بيکاري افزايش مييابد و موجب کاهش درآمد ملي و در نتيجه کاهش تقاضا براي توليدات شرکتها شده و سود شرکتها را کاهش ميدهد. از اينرو تأثيرات سطح کلان ميتواند با تأثيرات در سطح خرد متضاد باشد..
قبل از قرن هفدهم ، علم و فلسفه با يگديگر در قلمرو معارف بشري مورد تحقيق واقع مي شدند و مرز مشخصي ميان آن دو وجود نداشت ، تا آنکه در دوران رنسانس ، فرهنگ اومانيسم زمينه هاي شناخت مسائل اجتماعي را از طريق عقل و تجربه به وجود آورد ؛ اين روند در خلال قرن هفدهم آنچنان شتاب يافت که باعث شد در ابتداي قرن هجدهم زمزمه ي استقلال و جدايي علوم اجتماعي از فلسفه آغاز شود ؛ و پديد?استقلال و انفکاک علوم اجتماعي از فلسفه نيز به طور طبيعي اين انديشه را نمودار ساخت که پديد? اجتماعي ويژگي هاي منظمي دارند و قانون حاکم بر رفتار اجتماعي همانند قانونمندي حاکم بر جهان ماده و طبيعت است .
در مورد اقتصاد هم ، انديشمندان اقتصادي معتقد بودند که فعاليت هاي انسان در توليد ، توزيع و مصرف تابع قوانين طبيعي است که بايد آنها را شناخت تا آنکه بتوان روابط علمي بين پديده هاي اقتصادي را تبين کرد . از آنجا که اين قوانين طبيعي است پس ، مناسب ترين قوانيني هستند که مي توانند تعادل به وجود آورند ، به شرط اينکه در وضعيت طبيعي و آزادبکار روند و دولت يا اخلاق يا دين ، در عملکرد آنها دخالتي نکنند . بنابراين پديده هاي عيني اقتصادي و رفتار هاي انسان عاقل اقتصادي در صحنه اقتصاد ، همانند ديگر رخداد هاي فيزيکي ، تابع رابطه علمي مشخص است و با روش تجربه قابل ملاحظه و بررسي است . واقعيت اين است که پيدايش رفتار هاي اقتصادي ، تصادفي و اتفاقي نيست ، بلکه نظام علّي و معلولي بر آنها حاکم است ؛ به گونه اي که مي توان در سايه رابطه عليت ، اين رفتار ها را تفسير کرد ؛ ولي نبايد از نظر دور داشت که يکي از اجزاء علت تامه و اين رفتار ها و رخدادهاي عيني اراده و اختيار انسان است . رابطه اقتصادي در جامعه الزاما"در چهارچوب يک نظام اقتصادي ، مشکل مي گيرد و نظام اقتصادي هم بدون « جهت » و « هدف » پذيرفته نيست و « بايد » هاي که « جهت » و « هدف » نظام اقتصادي را تبيين مي کنند ؛ « بايد » هاي مباني ناميده مي شود .
اقتصاد چيست
انسان با توجه به تمايلي که به رفع نياز هاي خود دارد ، سعي مي کند که با صرف حداقل تلاش يا هزينه ، حداکثر نتيجه را به دست آورد ، اين راه و روش ، اصل اقتصاد ناميده شده ، فرد تحت تأثير هر مشرب خاص که باشد ، لازم است بر مبناي اين اصل رفتار کند . بنابرين ، « اقتصاد » علمي است که رفتار و رابطه انسان را با اشياي مادي مورد نياز او که به رايگان در طبيعت نمي يابد ، مطالعه مي کند . مطالعه اقتصاد بايد درک ، بيان و تا حدي پيش بيني رفتار اقتصادي انسان را امکان پذير سازد . اين مطالعه بايد به بهبود رفاه مادي فردي و اجتماعي بشر کمک کند ؛ بنابرين مي توان ادعا کرد که اقتصاد ، قبل از هر چيز ، به تجزيه و تحليل و تو ضيح شرايط و روابطي که در قلمرو رفاه مادي قرار دارد ، مي پردازد . و اقتصاد بر خلاف علوم طبيعي ، علم محض نيست ؛ بلکه مجموعه اصول و قواعدي است که تحت تأثير اراده بشر قرار مي گيرد .
موضوع علم اقتصاد
موضوع اقتصاد عبارت است : از ثروت (کالاها ، خدمات و منابع ) از حيث چگونگي توليد ، توزيع و مصرف آن . مقصود از « ثروت » جنبه ماليت و ارزش کالاها و خدمات است ، نه جنبه عينيت اموال ؛ بنابرين ثروت از نظر ارزشمند بودن و ماليت موضوع اقتصاد است .
ثروت ،از حيث چگونگي رشد ، توزيع و به مصرف رساندن آن موضوع اقتصاد است ، نه از حيث آن به اين شخص يا آن شخص
تعريف اقتصاد
يکي از معاني اقتصاد در لغت ، ميانه روي و پرهيز از افراط و تفريط در هر کاري است . در آيه « و اقصد في مشيک » نيز به همين معني آمده است .
از آن نظر که اعتدال در هزينه زندگي يکي از مصاديق ميانه روي بوده ، کلمه « اقتصاد » دربار? آن بسيار استعمال مي شده است تا آنجا که در به کار گيري عرفي از « اقتصاد » غالبا" همين معني مقصود بوده است . اقتصاد از معاني عرفي خود (ميانه روي در معاش و تناسب دخلو خرج ) ، تعميم داده شده و معادل economy قرار گرفته است .
به هر حال براي « اقتصاد » که اقتصاددانان از بحث مي کنند تعاريف مختلفي ارائه شده است .
ارسطو : علم اقتصاد يعني مديريت خانه .
آدام اسميت : اقتصاد ، علم بررسي ماهيت و علل ثروت ملل است .
استوارت ميل : اقتصاد ، عبارت است از بررسي ماهيت ثروت از طريق قوانين توليد و توزيع
ريکاردو :اقتصاد علم است .
آلفرد مارشال : اقتصاد ،عبارت است از مطالعه بشر در زندگي شغلي و حرفه اي . در تعريف ديگر : علم اقتصاد بررسي کردار هاي انسان در جريان عادي زندگي اقتصاد يعني کسب درامد و تمتع از آن براي تربيت دادن زندگي است .
ابزارهاي اقتصادي عبارتند از : آمار كه شامل گرد آوري ، تحليل و تفسير انواع داده هاي عددي مي شود ؛ حسابداري كه به رابطه ميان توليد ، قيمتها ، سود ، موجودي انبار ، سطح كارايي و هزينه ها مي پردازد ؛ و رياضي كه نمودار هاي هندسي و نشانه دهي خيالي را براي گسترش نظريه هاي پيشرفته اقتصادي به كار مي گيرد.
اقتصاددانان به تمام پديدارهاي انساني ، در ارتباط با فعاليت هايي كه در جهت برآورده ساختن خواسته ها انجام مي گيرد، علاقه مندند و پيوسته در پي يافتن راههايي براي تشريح اهميت اقتصادي حوادث گذشته و كشف كارآمد ترين راه دستيابي به هدف هاي مطلوب هستند.
تجزيه و تحليل اقتصادي به شدت بر « الگوسازي » تكيه دارد. الگوسازي برخورد ساده شده اي با دنياي اقتصادي است كه استفاده از منطق استنتاجي را براي تحصيل فرضيه هاي مفيد عموميت دادن به شرايط موجود در جهان واقعي ، مجاز مي شمارد. براي تاييد و تصديق فرضيه هايي كه در الگو سازي بسط داده شده اند ، اقتصاد دانان اقدام به « تحقيقات تجربي » بر اساس گرد آوري و تحليل اطلاعات واقعي موجود، مي نمايند.
اقتصاد عملي يا مهندسي اقتصاد ، توجه خود را به مفاهيم عملي اصول اقتصادي و نظريه ها معطوف مي دارد تا بتواند تغيير و بهبودي در اقتصاد به وجود آورد . اقتصاد توضيحي مي كوشد تا انواع داده ها ، واقعيات ، و حوادث مربوط به جنبه خاصي از مشكل دروني يك اقتصاد را گردآوري و طبقه بندي نمايد.
براي تمركز يافتن بر انديشه مستقيم اقتصاد بايد از سفسطه ي تركيب اجتناب نمود. به عنوان مثال:
اگر كشاورزي آنقدر خوش شانس است كه در يك سال به خصوص مقداري استثنايي محصول توليد نمايد ، مي توان به اين نتيجه گيري درست رسيد كه درآمدش افزايش خواهد يافت ، ولي اين باور كه چنين نتيجه اي براي تمام كشاورزان يك گروه صادق است ، اشتباه خواهد بود . در حقيقت اگر ، تمام كشاورزان موفق به توليد بيش از حد متعارف در يك سال شوند ، به احتمال زياد درآمد آنها كاهش مي يابد ، البته با فرض آنكه دولت در جهت تثبيت قيمت اقدامي به عمل نياورد . به بيان ديگر ، تعميم ، هر چند هم كه در يك سطح تحليل اقتصادي كاملاً صحت داشته باشد ، احتمالاً براي ساير سطوح اقتصاد درست نخواهد بود .
پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : افسانه
کشور در حال توسعه یا کشور رو به رشد کشوری است با استانداردهای نسبتاً پایین زندگی، پایه صنعتی توسعه نیافته، و شاخص پایین توسعه انسانی (HDI). این اصطلاح با عبارات قبلی ساخته شده دراین مورد تفاوت دارد، از جمله با اصطلاح جنگ سرد- که جهان سوم را تعریف نموده و معنای ثانویهای را به ذهن میاورد که منفی است. مترادف دیگر اصطلاح کشور در حال توسعه عبارتست ازکشور کمتر توسعه یافته (LDC) یا کشور کمتر توسعه یافته از لحاظ اقتصادی (LEDC). کشور کمتر توسعه یافته از لحاظ اقتصادی اصطلاحی است که از طرف جغرافیدانان جدید برای توصیف کشورهایی استفاده میشود که بطور دقیقتر به عنوان کشورهای در حال توسعه طبقه بندی شدهاند با این خصوصیت که آنها از لحاظ اقتصادی کمتر توسعه یافتهاند، و معمولاًبیشترین همبستگی را با عوامل دیگری همچون توسعه پایین انسانی دارند. توسعه بین المللی| توسعه مستلزم ساختاری جدید (هردو صورت فیزیکی و سازمانی)، و نوعی فاصله گیری از بخشهای با ارزش افزوده پایین همچون کشاورزی و استخراج منابع طبیعی است. کشورهای توسعه یافته، معمولاً در این مقایسه دارای نظامهایی مبتنی بر رشد اقتصادی خودجوش در بخش ثالث| سوم و بخش چهارم صنعت| بخشهای چهارم و استانداردهای بالای زندگی میباشند. کاربرد اصطلاح کشور در حال توسعه برای تمام کشورهای کمتر توسعه یافته را میتوان نامناسب دانست: تعدادی از کشورهای فقیر در حال بهبود اوضاع اقتصادی خود نیستند (همانطور که این اصطلاح ذکر میکند)، بلکه دورههای طولانی را از افول اقتصادی تجربه نمودهاند. کشورهایی که دارای اقتصادهای پیشرفته تر در میان ملل در حال توسعه میباشند، اما هنوز بطور کامل نشانههای یک کشور توسعه یافته در آنها تثبیت نشدهاست، تحت اصطلاح کشور تازه صنعتی شده دسته بندی میشوند. معیار و مفهوم توسعه توسعه یک کشور با شاخصهای آماری همچون درآمد سرانه (تولید ناخلص داخلی| GDP)، امید به زندگی، نرخ سواد، و غیره سنجیده میشود. سازمان ملل توسعه بالای انسانی را تحت عنوان یک شاخص مرکب از موارد آماری فوق ارائه نموده تا سطح توسعه انسانی را برای کشورهایی که دادهها در آنها در دسترس قرار دارد، سنجیده شوند. کشورهای در حال توسعه در مجموع کشورهایی هستند که به درجه قابل توجهی از صنعتی شدن متناسب با جمعیتشان دست نیافتهاند، و دارای استاندارد پایینی از زندگی هستند. همبستگی شدیدی بین درآمد پایین و رشد بالای جمعیت، هم میان هر دو و هم در بین کشورها وجود دارد. اصطلاحاتی که به هنگام بحث درباره کشورهای در حال توسعه بکار میرود، به منظور و به مفاهیم بیان شده از سوی کسانی اشاره دارد که آن را استفاده نمودهاند. برخی اوقات عبارات دیگری که به کار میروند چنین هستند کشورهای کمتر توسعه یافته (LDC)، کشورهای کمتر توسعه یافته از نظر اقتصادی (LEDC)، «ملل زیر خط توسعه» یا کشورهای توسعه نیافته«، ملل جهان سوم، کشورهای جنوب و» غیرصنعتی«. برعکس، طرف مقابل این طیف عبارتند از کشورهای توسعه یافته، کشورهای بیشتر توسعه یافته از لحاظ اقتصادی (MEDC)، ملل جهان اول و»کشورهای صنعتی”. سازمان ملل اجازه میدهد تا هرکشورخود راجع به این موضوع تصمیم بگیرد که آیا به جزو گروه «توسعه نیافته» یا «در حال توسعه» میباشند (اما بسیاری از اقتصاد دانان و دیگر ناظرین اصل خود تخصیصی سازمان ملل را نادیده میانگارند). برای تعدیل جنبه حسن تعبیر کلمه «در حال توسعه»، سازمانهای بین المللی به استفاده از اصطلاح کشورهای حداقل توسعه یافته (LLDC) برای فقیرترین کشورها پرداخته که میتواند هیچ ارتباطی با کلمه در حال توسعه نداشته باشد. یعنی LLDC فقیرترین زیرمجموعه LDC است. این موضوع همچنین روند ناشیانهای که براین باور میباشد که استانداردهای زندگی در سومالی یا اتیوپی با نمونههای آن در کشورهای شیلی یا مکزیک قابل قیاس است، تعدیل مینماید. مفهوم کشور در حال توسعه به وسیله یک عبارت یا اصطلاح دیگر درک میشود که در نظامهای نظری متعدد دارای جهتگیریهای متضادی است-؛ مثلاً، نظریات مستعمره زدایی، الهیات آزادیخواهی، مارکسیسم، ضدامپریالسیم، و اقتصاد سیاسی. iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : افسانه
چندین دهه است که کشورهای قاره های اروپا ، آمریکا و آسیای شرقی و حتی بعضی از کشورهای آفریقایی و کشورهای حوزه خلیج فارس ، سیستم بانکی خود را مجهز به تشکیلات الکترونیکی نموده اند و با پیشرفت و تغییرات روز این امکانات حرکت می نمایند به شکلی که کشور ایران تا چندی پیش ، تجهیزات الکترونیکی خود را از کشورهای حوزه خلیج فارس خریداری می نمود . البته باید گفت کشور ما نیز در صنعت بانکداری الکترونیکی حدود یک دهه است که حرکتهایی داشته ولی این حرکتها در بسیاری از مقاطع لاک پشتی و یا خوش بینانه آن حرکت یک لنگه پا بوده و تغییرات و تجهیزات ایجاد شده با ساختار آن همخوانی نداشته است . برای بحث پیرامون این موضوع بهتر است از ابتدا به عوامل عقب ماندگی صنعت الکترونیک در کشور پرداخته تا در آخر به نحوه ایجاد این صنعت مفید با سرعت بیشتر در کشور برسیم . تالیف : حمید نجفی اسفند پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 19:53 :: نويسنده : افسانه
جهانی شدن
شما هر روز با واژهی جهانی شدن (globalization) از طریق اخبار، خواندن روزنامه هایا شنیدن از مردم بطور اتفاقی مواجه میشوید که بنظر میرسد در هر مورد از معنای متفاوتی برخوردار است . پس جهانی شدن چیست؟
جهانی شدن در سطوح بالای اقتصادی و سیاسی، فرآیند خصوصی سازی بازارها، سیاستها و سیستمهای حقوقی و به عبارت دیگر جهش در اقتصاد جهانی است. پیامدهای این تغییر ساختار اقتصادی و سیاسی بر اقتصاد داخلی، رفاه و آسایش بشر و محیط زیست، موضوعی برای بحث آزاد در بین سازمانهای بینالمللی ، مؤسسات دولتی و دانشگاهی دنیا گشته است . پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 19:43 :: نويسنده : افسانه
کره جنوبی یکی از موفق ترین کشورهای در حال توسعه است. این کشور اکنون از سوی بانک جهانی به عنوان یک کشور با درآمد بالا با درآمد سرانه ۲۰ هزار دلار در سال ۲۰۰۶ بر حسب برابری قدرت خرید طبقه بندی شده است. صادرات، به ویژه صادرات محصولات صنعتی ساخته شده در بخش های کلیدی مانند محصولات مصرفی الکترونیکی و وسایل نقلیه و اخیرا در فناوری بالا از رشد شگفت انگیزی برخوردار بوده است. در سال های رشد سریع، کره جنوبی حداقل ۱۹ نوع سیاست صنعتی تشویق صادرات را به کار برده است که مهم ترین آن استفاده از اهرم سیاست ارزی با محوریت تضعیف ارزش پول ملی بوده است. ● تجارت، جریان سرمایه و راهبرد توسعه کره جنوبی یکی از موفق ترین کشورهای در حال توسعه است. این کشور اکنون از سوی بانک جهانی به عنوان یک کشور درآمد بالا با درآمد سرانه ۲۰ هزار دلار در سال ۲۰۰۶ بر حسب برابری قدرت خرید طبقه بندی شده است. محصولات مصرفی الکترونیکی و سایر کالاهای کره ای دارای کیفیت خوب و قیمت های قابل قبول است. حتی خیره کننده تر از آنها، موفقیت های توسعه اجتماعی کره است. در سال ۲۰۰۴، کره بالاترین نرخ ثبت نام دانش آموزان در دوره دبیرستان را در جهان داشته است، با فارغ التحصیلانی که در رشته های فنی تمرکز داشته اند. امید به زندگی ۷۵ سال و کشور از نظر شاخص توسعه انسانی در سال ۲۰۰۴ رتبه بیست و ششم را در جهان داشته است که ۵ رتبه از رتبه پیش بینی شده درآمدش بالاتر بوده است. صادرات، به ویژه صادرات محصولات صنعتی ساخته شده در بخش های کلیدی مانند محصولات مصرفی الکترونیکی و وسایل نقلیه و اخیرا در فناوری بالا از رشد شگفت انگیزی برخوردار بوده است. یک دلیل آشکار برای موفقیت های صنعتی درخور توجه کره جنوبی وجود یک راهبرد ملی مشوق صادرات بوده است که به طور فزاینده ای بازتاب مهارت و فناوری های پیچیده است. انگیزه های مالی نیرومند برای بنگاه های صنعتی به منظور ارتقای مهارت ها و فناوری در اکثر سیاست ها اعمال شده است. در سال های رشد سریع، کره جنوبی حداقل ۱۹ نوع سیاست صنعتی تشویق صادرات را به کار برده است. ۱) تضعیف ارزش پول نرخ موثر ارز برای صادرکنندگان بالاتر از نرخ برای واردکنندگان نگاه داشته شد. از اوایل سال ۱۹۶۴ نرخ موثر ارز برای صادرات ۲۸۰ و برای واردات ۲۴۷ بود که منعکس کننده تمایل به حمایت از صادرات بود و نه خنثی بودن تجاری. ۲) اولویت برخورداری از نهاده های واسطه ای وارداتی به منظور تولید محصولات صادراتی با کنترل شدید برای اجتناب از سوءاستفاده و فقط پس از اینکه صادرات ثبت شده باشد پرداخت می شد. ۳) حمایت هدفمند از صنایع نوزاد به عنوان مرحله اول پیش از یک حرکت صادراتی. کره جنوبی یک پراکنش بالای نرخ موثر حمایت را حتی با میانگین نسبی پایین داشته است. ۴) معافیت های تعرفه ای برای نهاده های کالاهای سرمایه ای ضروری برای فعالیت های صادراتی. این یک انگیزه قیمتی است؛ در حالی که دسترسی برتر بر پایه محدودیت کمیت قرار دارد. ۵) کاهش مالیات برای عرضه کنندگان نهاده ها در بنگاه های صادراتی که یک انگیزه با محتوای داخلی را تشکیل می دهد. ۶) معافیت های مالیاتی غیرمستقیم داخلی برای صادرکنندگان موفق. ۷) مالیات های مستقیم کمتر بر درآمد کسب شده از صادرات. ۸) استهلاک سریع تر برای صادرکنندگان ۹) مجوزهای استحقاقی واردات (معافیت از محدودیت های واردات) که به طور مستقیم به سطح صادرات مرتبط است. کره جنوبی مدت ها واردات اقلام وسیعی از کالاها را ممنوع کرد. از جمله کالاهای لوکس و هدف های مربوط به جایگزینی واردات. معافیت های سودمند از این ممنوعیت اغلب شامل شرکت هایی می شد که کالاهای خاصی را که دارای حاشیه سود کمی بودند صادر می کردند. ۱۰) ارائه یارانه های مستقیم صادراتی برای صنایع گزینش شده (این مورد دیگر وجود ندارد). ۱۱) حقوق انحصاری به شرکت های تضامنی که در صنایع هدف گذاری شده، صادرات داشته باشند. ۱۲) نرخ های بهره یارانه ای و دسترسی به اعتبارات با امتیاز برای صادرکنندگان در صنایع گزینش شده، از جمله دسترسی خودکار به وام های بانکی برای سرمایه در گردش ضروری برای فعالیت های صادرات. وام های میان مدت و بلندمدت برای سرمایه گذاری جیره بندی شد و اغلب در اختیار بنگاه هایی قرار می گرفت که اهداف صادراتی تعیین شده توسط دولت یا فعالیت های درخواست شده را تحقق بخشند. ۱۳) یک نظام بیمه و تضمین اعتبارات صادراتی و نیز انگیزه های مالیاتی برای بازاریابی در ماورای بحار و وام های صادراتی پس از بارگیری در کشتی به وسیله بانک صادرات – واردات کره جنوبی. ۱۴) ایجاد یک منطقه آزاد تجاری، پارک های صنعتی و زیرساخت هایی با جهت گیری صادراتی. ۱۵) ایجاد بنگاه های عمومی برای هدایت یک صنعت جدید. هاوارد پک و لری وست فال دریافتند که سهم بنگاه های عمومی در محصولات غیرکشاورزی کره جنوبی به طور مقایسه ای بالا است و شبیه هند است. ۱۶) فعالیت های شرکت تشویق تجارت کره جنوبی برای تشویق صادرات کره جنوبی از طرف بنگاه های کره جنوبی در سطح جهان. ۱۷) هماهنگی عمومی فعالیت های بخش ها برای ارتقای میانگین سطح فناوری از طریق استفاده از نسل جدید فناوری. ۱۸) همکاری دولت در اعطای موافقتنامه های فناوری های خارجی، با استفاده از قدرت چانه زنی ملی برای تضمین بهتر شرایط برای بخش خصوصی در بهره برداری از فناوری خارجی. ۱۹) هدف گذاری صادراتی برای بنگاه ها (از اوایل دهه ۱۹۶۰). بنگاه ها هدف خود را تعیین می کنند که ممکن است به وسیله دولت تعدیل شود. اجرای هدف های صادراتی در کره جنوبی عمدتا بر پایه مسائل اخلاقی به جای تحریم های اداری یا انگیزه های اقتصادی بوده است، ولی شواهد نشان می دهد که اینها جزو نیرومندترین انگیزه ها بوده است. کره جنوبی مجموعه ای از یک الگوی گسترده تشریفات بوده است که این انگیزه های اقتصادی را با انگیزه های اخلاقی به اجرا درآورده است. در دوره رشد سریع، یکی از تشریفات کلیدی در زندگی اقتصادی ملت جلسات ماهانه تشویق تجارت ملی بوده است. بنگاه ها یا با همکاری خاص صادراتی یا در بسیاری موارد برای بنگاه های بزرگ مستقیما نمایندگی داشتند. پس از معرفی، جوایزی برای عملکرد برتر صادراتی اهدا می شد. از نظر ملی، بسیاری از انواع جوایز صادراتی سالانه به طور رسمی اعطا می شد و با افتخار به وسیله شرکت ها نشان داده می شد. ریچارد لوده – نورات توضیح می دهد که چگونه کره جنوبی توانسته است علاوه بر تنظیم مقررات با محتوای داخلی، یک نظام گسترده کنترل های وارداتی را که تا دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت به اجرا گذارد. آنچه که وی آن را «کالیدوسکپ کره ای» می نامد، شامل مجوزهای محدود تجاری، کنترل های گسترده کمی، تخصیص منظم ارز تحت برنامه عرضه و تقاضای ارز خارجی- پیش سپرده ضروری (که تا ۲۰ درصد ارز صادرات را شامل می شد) و تعرفه گمرکی بوده است. برای مثال، واردکنندگان بالقوه پیش از اینکه مجوز واردات را دریافت کنند مجبور بودند که حداقل درآمد صادراتی را تحصیل کنند. پک و وست فال گزارش دادند که «از طریق محدودیت های وارداتی بدون توجه به سطح حمایت موثری که برای تضمین یک بازار مکفی لازم است یا نرخ رضایت بخش سرمایه گذاری در صنایع جایگزین واردات اغلب مورد حمایت قرار می گرفت.» «آنها همچنین دریافتند که پس از اصلاحات مربوط به تشویق صادرات در اوایل دهه ۱۹۶۰ واردات برای بازار داخلی تابع کنترل های کمی و تعرفه بود.» همان گونه که وید مطرح می کند نرخ های تعرفه برای واردات کالاها بدون ارتباط با صادرات بسیار بالاتر بود. پیتر پتری شواهدی ارائه می کند که کره جنوبی «یک حمایت غیر معمول از کالاهای با جهت گیری صادرات داشته است.» به این ترتیب، می توان کنترل های وارداتی کره جنوبی را یک حمایت موفق «دست ساز» از صنایع صادراتی دانست. در مرحله اول، بسیاری از صنایع صادراتی ابتدا به عنوان صنایع نوزاد تحت حمایت شروع کردند. لوده نورات تا جایی جلو می رود که می گوید بخش صنعتی در حال توسعه به عنوان یک مجموعه عمل کرد و از عوارض خارجی و ارتباط بین بنگاه ها بهره مند شد. آلیس آمسدن اشاره می کند که در کره جنوبی، سیاست یارانه ای بین بخش ها در داخل بنگاه ها بود. هنگامی که شرکت ها وارد بازار جدید صادراتی می شدند، مانند ساخت کشتی که به طور عامدانه توسط دولت تسهیل می شد، از شرکت های چند منظوره انتظار می رفت که رانت های انحصاری از این موانع متعدد وارداتی را به عنوان سرمایه در گردش برای توسعه بخش های جدید به کار گیرند. دولت همچنین به شرکت هایی که به بازار جدید، صادراتی وارد می شدند حمایت های مکملی را ارائه می کرد. آن گونه که پک و وست فال شواهد را خلاصه می کنند «سیاست های تقریبا خنثی» در مورد صنایع قبلا ایجاد شده اعمال نمی شد، لیکن تورش صنعتی قابل ملاحظه ای به نفع صنایع نوزاد وجود داشت. مطالعه انجام شده توسط بانک جهانی به وسیله وست فال، ری و پرسل نشان می دهد که سیاست صنعتی شدن صادراتی کره جنوبی «به طور گسترده ودر جنبه های اساسی به وسیله اقوام و فناوری مورد نیاز که از خارج تامین می شد و عمدتا از طریق روش هایی غیر از سرمایه گذاری مستقیم خارجی صورت می گرفت هدایت و کنترل می شد. نقش شرکت های چند ملیتی در اقتصاد بسیار کمتر از اکثر کشورهای با درآمد متوسط بوده است. علاوه بر این، اریک توربک و هنری ون اشاره می کنند ایجاد علامت نام تجاری کره جنوبی به جای قراردادهای صنعتی نتیجه حمایت دولت از صنایع سنگین بود. پیتر اونس ارتباط بین دولت و نخبگان صنعتی را در کره جنوبی (همچنین برزیل و هند) مورد بررسی قرار داده است و نتیجه گرفته است که ارتباط درونی بین خودمختاری واقعی استان ها و «شبکه مرتبط متمرکز» از روابط اجتماعی بین دولت و بخش خصوصی – که وی آن را استقرار خودمختاری می نامد – عامل کلیدی در راهبرد صنعتی موفق کره جنوبی بوده است. باز این مساله ناشی از همکاری راهبردی بین کارگزاران کلیدی بوده است. خواه در بخش خصوصی به تنهایی یا در بخش دولتی یا شهروندی. بدون تردید، در پایان دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ کره جنوبی به طور اساسی آزادسازی اقتصادی را دنبال کرد. به ویژه قبل و بعد از بحران مالی ۱۹۹۷ و رکود بسیار شدید پس از آن. پرسش این است که آیا اگر کره جنوبی زودتر آزادسازی می کرد بهتر نبود. برخی اقتصاددانان بحث می کنند که اگر کره جنوبی سیاست آزاد تجاری را از ابتدا عمل می کرد سریع تر صنعتی شده بود. به نظر سایر تحلیل گران برخی جنبه های آزاد سازی در نیمه دهه ۱۹۹۰ عامل مهم بحران ۱۹۹۷ بود. به ویژه، آزادسازی حساب های سرمایه در ابتدا موجب ورود سرمایه برای سفته بازی شد و با بروز بحران خروج سرمایه روی داد، ولی این آثار برای بسیاری از کشورهای دیگر که بحران را تجربه کرده بودند، تا حدودی به دلیل افزایش پس انداز و میزان خروج سرمایه در خارج از کشور کمتر بود. سیاست صنعتی فعال با تاکید بر ورود کره جنوبی به رشته های فناوری بالا و پیشرو ادامه یافت. برای مثال برنامه پروژه های بسیار پیشرفته ملی از توسعه محصولات با فناوری بالا حمایت می کند و دولت بر این باور است که این صنایع به طور موفقیت آمیز می تواند طی یک یا دو دهه با کشورهای پیشرفته مانند ایالات متحده و ژاپن رقابت کند. این صنایع همچنین می تواند از توسعه فناوری های کانونی که برای دسترسی به قابلیت های نوآوری های مستقل ملی ضروری است حمایت کند. تجارت و صنعت بر مواد اولیه جدید، ماشین آلات کامپیوتری، مهندسی بیولوژیکی، مایکرو الکترونیک، شیمی خالص، اپتیک و صنایع هواپیمایی تاکید دارد، صنایعی که پیش بینی می شود کشور بتواند از نظر اقتصادی و فناوری با آمریکا و ژاپن رقابت کند. همان طور که لعل اشاره می کند، ۵۳ درصد هزینه های تحقیق و توسعه بنگاه ها در کشورهای در حال توسعه متعلق به کره جنوبی است. او نتیجه می گیرد که مشوق اصلی تحقیق و توسعه صنعتی در کره جنوبی کمتر از انگیزه های خاص ناشی می شود تا از راهبرد کلی. برای مثال، ایجاد بنگاه های بزرگ، تامین مالی آنها، بازارهای تحت حمایت، وابستگی حداقلی به سرمایه گذاری مستقیم خارجی و مجبور کردن آنان به وارد شدن به بازارهای صادراتی. آنچه در مورد سیاست صنعتی در کره جنوبی برجسته است درگیر شدن گزینشی دولت در پروژه هایی است که پیشرفت فناوری (محصول، فرآیند یا سازمانی) در آنها یک توجه اصلی بوده است. این سیاست تلاش های اولیه در تحقق انتقال فناوری در صنایع نسبتا پایه تا توسعه ظرفیت های نوآورانه اصیل در بخش های فناوری بالا را شامل می شود. گزینه های دیگر بحث ها چه هستند؟ جدا از این ادعا که اگر دولت در راهبردهای صنعتی وارد نمی شد، کره جنوبی حتی می توانست سریع تر رشد کند همانند جوزف استرن و همکاران وی می توان بحث کرد که نقش کانونی دولت در سیاست صنعتی ضروری بود. چراکه دولت قوانین اقتصادی را تعیین می کند. مانند تخصیص اعتبارات دولتی که نوآوری های اصلی مانند حرکت صنایع شیمیایی و صنعتی را تضمین می کند که بدون هدایت دولت غیر ممکن می بود. به دلیل اینکه کره جنوبی اغلب در تعیین سیاست های صنعتی نمونه ژاپن را در نظر داشت، می توان گفت که کره جنوبی یک تحلیل «الگوهای توسعه» را دنبال می کرد تا یک سیاست صنعتی کلاسیک را. هزینه های سیاست صنعتی در ژاپن تا سال ها بعد آشکار نشد. همین موضوع می تواند در مورد کره جنوبی نیز صادق باشد. بحران مالی سال ۱۹۹۷ را می توان تا حدودی ناشی از میراث سیاست صنعتی نه چندان زیرکانه دانست. تفسیری که به نظر می رسد به وسیله شواهد تایید می شود این است که ترکیب سیاست صنعتی موجب فائق آمدن بر ناکامی های بازار در فرآیند پیشرفت فناوری شده است. تا زمان بحران ۹۸-۱۹۹۷، از نظر برخی کارشناسان چابول (شرکت های معظم در کره جنوبی که صاحب شرکت های بین المللی کوچکتر هستند و عموما در کنترل یک خانواده قرار دارند.م)هزینه ای برای رشد آینده کره جنوبی بوده است. همچنین به دلیل اینکه برخی شرکت ها نامنصفانه از مزایای دولتی استفاده کرده و برخی دیگر منتفع نشدند، «چابول» یک هزینه سیاسی نیز بوده است. قوانین ضدتراست اقتصاد کره جنوبی را رقابتی تر کرده است. هر چه اقتصاد بالغ تر می شود، نقش دولت در بخش های تولیدی غیرمستقیم تر می شود. همان گونه که ویتوریو کوربو و سنگ ماک سو اشاره می کنند، اقتصاد کره جنوبی، به عنوان یک واردکننده انرژی از تکانه سال های ۱۹۷۳ و۱۹۷۹ آسیب دید و کسری حساب جاری این کشور در سال ۱۹۸۰ به ۷/۸ درصد درآمد ناخالص ملی رسید. لیکن با افزایش نرخ بهره حقیقی از سال ۱۹۷۹ کره جنوبی شروع به تعدیل کرد. تجربه این کشور به طور آشکار متفاوت از تجربه سایر کشورها مانند برزیل بود که به وسیله بحران بدهی ها آسیب دید و به استقراض گسترده با نرخ بالای بهره ادامه داد؛ بنابراین اگر چه دو کشور کره جنوبی و برزیل در میان ۱۷ کشور بسیار بدهکار در ابتدای بحران بدهی بودند و هر دو برای دو دهه پیش از آن دارای نرخ رشد بالایی بودند، برزیل (مانند بسیاری از دیگر کشورها در فهرست) یک دوره طولانی از رشد کند را تجربه کرد. کره جنوبی تعدیل را که قبلا شروع شده بود ادامه داد. به رغم نگرانی هایی که نسبت ۵۰ درصدی بدهی به درآمد ناخالص داخلی ایجاد کرده بود، هیچ گاه شکی در توانایی کشور برای بازپرداخت بدهی ها وجود نداشت. تا سال ۱۹۸۵ کره جنوبی توانسته بود کسری حساب جاری را به ۱/۱ درصد درآمد ناخالص ملی کاهش دهد و سپس در سال ۱۹۸۶ به مازاد ۸/۲ درصد برساند. رشد اقتصادی دوباره در بحران آسیای شرقی به مدت کوتاهی کند شد. سرعت بهبود اقتصاد کره جنوبی در بحران مالی ۹۸-۱۹۹۷ بسیاری از کارشناسان را شگفت زده کرد، ولی حتی این سرعت بهبود در مقایسه با بهبود سریع و غیرمعمول در بحران بدهی ۱۹۸۲ در سایه قرار گرفت. کره جنوبی در دسامبر ۱۹۹۷ مبلغ ۲۱ میلیارد دلار از صندوق بین المللی پول استقراض کرد که اگر چه در آن زمان نگرانی زیادی ایجاد کرد، لیکن کشور توانست پیش از برنامه تعیین شده بدهی را بازپرداخت کند. دولت کره جنوبی اصلاحات مورد نیاز را به سرعت به اجرا گذاشت. کشور به مرحله نسبتا توسعه یافته رسیده بود و تعدیل از بسیاری از کشورهای دیگر از جمله اندونزی آسان تر بود. iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 22:19 :: نويسنده : افسانه
بخش كشاورزي در 4 زمينه مي تواند بسيار موثر باشد.
1- مساعدت در توليد اولين نقش اين بخش است.به معني اينكه مواد غذايي و مواد خام مورد نياز بخش صنعت يا ساير بخش ها را فراهم كند.
2- مساعدت در بازاراست. به اين معني كه براي توليدات صنعتي يك بازار ايجاد مي كند.
3- مساعدت عوامل توليد است. عوامل توليد شامل سرمايه و نيروي كار را براي ساير بخش ها و بخش صنعت فراهم مي كند. (در مراحل اوليه زمين نقش خيلي مهمي در صنعت ندارد.)
4- مساعدت به تراز پرداخت.(تفاوت ميان صادرات و واردات)
از جمله عوامل مهم مساعدت مواد غذايي است. مساعدت مواد غذايي به معني تامين غذايي مورد نياز بخش شهري است.در جريان توسعه ، تقاضا براي غذا در شهر زياد مي شود. اگر در اين جريان سرمايه گذاري صورت نگيرد ، لذا كمبود عرضه (مازاد تقاضا) صورت مي گيرد و توليد افزايش پيدا نمي كند. و اين مازاد تقاضا را بايد از طريق واردات جبران كنيم و يا اينكه توليد داخل ر افزايش دهيم. مساله اي كه در واردات مهم است تامين ارز است. و ما از ارز در جريان توسعه از منبع كمياب و با ارزش نام ميبريم.به عبارت ديگر هزينه فرصت استفاده از منابع ارزي واردات منابع غذايي بالاست.
اگر كمبود عرضه غذا از طريق منابع داخلي تامين شود اين هزينه فرصت پايين خواهد آمد. زيرا منابع داخلي زمين و نيروي كار هستند كه به فراواني يافت مي شود.وقتي فراوان تر باشند ، هزينه فرصت آن پايين مي آيد.هزينه فرصت واردات ، منابع ارزي است كه از دست مي دهيم.
پس بهتر است كه به توليد داخل بپردازيم.
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1"> چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 22:7 :: نويسنده : افسانه
نقش بخش كشاورزي در توسعه اقتصادي ب-2) بررسي فعاليتهاي صنعتي بعد از انقلاب iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">مشكلات و نارسائيهاي برنامهريزي در كشورهاي در حال توسعه چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 20:12 :: نويسنده : افسانه
تورم و انواع تورم در اقتصاد واحد اقتصاد تبیان
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">
تورم یکی از موضوعاتی است که اقتصاددانان بیشترین قلم فرسایی را در آن کرده اند، اما در واقع تمام این تحلیل های اقتصادی از برداشت کوته فکرانه و مادی گرایانه از تورم رنج می برند. نه سطح قیمت ها و نه هیچ مجموع پولی دیگری کلید درک درست تورم را در اختیار ما قرار نخواهد داد. در این شرایط بهترین رویکرد تمرکز بر قوانین حقوقی حاکم بر تولید پول است. آیا حاضرین در بازار آزادند که پولی که فکر می کنند مناسب است تولید و استفاده کنند؟ یا از این کار باز داشته شده اند؟ این سوالات مفهوم عمیقی داخل خود دارند. آنها دقیقا تعریف اخلاقی نهادی که قبلا اشاره کردیم را نشانه رفته اند. تعریفی که طبق آن تورم بخشی از عرضه پول است که به خاطر تجاوز به حقوق مالکیت به وجود آمده است. در بخش اول این نوشته، تولید و استفاده پول با فرض محترم شمرده شدن حقوق مالکیت را فرا گرفتیم. حال وقت آن رسیده تا قدم به قدم انواع راه هایی را بررسی کنیم که از طریق آنها حقوق مالکیت مورد تجاوز واقع شده یا می تواند واقع شود و در نتیجه با افزایش مصنوعی عرضه پول عاملین این افزایش یا شرکای آنها را منتفع سازد. ابتدا تورم را در یک جامعه آزاد بررسی خواهیم کرد سپس به تورمی می پردازیم که توسط دولت القا می شود. اولی از نگاه کمی و مقداری چندان اهمیتی ندارد، اما یکی به دلایل سیستماتیک و دیگر به این خاطر که به ما اجازه خواهد داد تا در مورد «وجه خوب» تورم سخن بگوییم، لازم است تا به آن بپردازیم. ● جعل گواهی های پولتنزل ارزشپیش از عصر بانکداری، تنزل ارزش شکل استاندارد تورم بوده است. تنزل ارزش شکلی خاص از تغییر سکه های ساخته شده از فلزات گرانبهاست. تنزل ارزش یک سکه یکی از این دو حالت را شامل می شود: الف) کاهش میزان فلز خالص محتوی بدون تغییر در آنچه روی سکه حک شده و ب) حک کردن مقدار اسمی بیشتر روی سکه ای که محتوی فلز کمتری است. تنزل ارزش هم می تواند عمدی باشد و هم غیرعمدی. سازنده سکه ای را فرض کنید که سهوا مهر «۱ اونس طلای خالص» را بر مقداری کمتر از یک اونس زده است. به این ترتیب او یک سکه تقلبی ساخته است؛ آنچه روی آن گواهی شده متناسب با محتویات آن نیست. گواهی سهوا اشتباه روی سکه ها می تواند تک و توک اتفاق بیفتد، اما در عمل این اتفاق بسیار نادر است. تقریبا در تمام موارد تنزل ارزش سازنده سکه با آگاهی کامل از عملش این کار را کرده است. او گواهی می کند که سکه حاوی مقدار مشخص از فلز خالص است، اما خود به خوبی می داند که در واقع مقدار آن فلز کمتر از آن گواهی است. این چنین تحریف عمدی گواهی ها معمولا جعل خوانده می شود. قبلا تاکید کردیم که افراد تورم به وجود می آورند، چرا که باعث نفعشان می شود اگرچه به ازای زیان دیگر افراد. طبیعتا این همان دلیلی است که باعث می شود افراد جاعل شوند. فرد جاعل سکه تنزل داده شده را بدون اینکه چیزی در این باره به خریدار بگوید به او می فروشد تا از این طریق به همان اندازه ای کالا و خدمات به دست بیاورد که یک نفر با سکه سالم و تنزل داده نشده می توانست به دست آورد. قصد و آگاهی افراد جاعل با تکنیک هایی که برای این کار استفاده می کنند کاملا آشکار و قابل تشخیص است. فردی که اقدام به تنزل ارزش می کند، برای اینکار هیچگاه یک بخش از سکه سالم را بر نمی دارد و آن را کوچک تر نمی کند، بلکه به جای آن بخشی از فلز گرانبهایی که از آن کم کرده آلیاژ دیگری به کار می برد تا از لحاظ شکل و اندازه دقیقا همانند سکه سالم به نظر بیاید. در جهان غرب تنزل ارزش تا قرن هفدهم شکل معمول و استاندارد تورم به حساب می آمده است. این شکل در همه دوران تاریخ رم باستان و به واقع در تمام سلسله های پادشاهی جهان مسیحیت گسترده بوده است و خب دلیل نبود این شکل از جعل (تنزل ارزش) در دوران اخیر این است که جاعلان مدرن می توانند به تکنیک های تورمی بسیار موثرتری مثل بانکداری اندوخته ذخیره برخه ای(۲) و پول کاغذی برای این منظور تکیه کنند. در دوران حاضر در بسیاری از موارد جاعلین افراد حقیقی و اغلب تبهکار بوده اند، اما در مواردی بیش از این جاعلین دقیقا افرادی بوده اند که قرار بوده نقش محافظان سلامت پول را ایفا کنند یعنی دولت. به دلایلی که بعدا در بحث پول بدون پشتوانه(۳) بیشتر به آنها خواهیم پرداخت، دولت ها نقش بسیار بیشتری را نسبت به شهروندان عادی در تنزل ارزش پول ایفا کرده اند. توجه کنید که تورم در شکل تنزل ارزش بسیار ملایم تر و محدودتر از آن چیزی بوده است که در عصر بانکداری و علی الخصوص در دوران پول کاغذی ما مشاهده می شود. از سال ۱۰۶۶ تا ۱۶۰۱ پوند نقره انگلیس به اندازه یک سوم با تنزل ارزش روبه رو شده. به عبارت دیگر در یک دوره زمانی بیش از ۵۰۰ ساله پادشاهان انگلستان عرضه پول را با ضریب ۳/۰ با تورم مواجه ساخته اند. در مقابل در دوره ۲۰۰ ساله پس از آن یعنی دوره ای که شاهد ظهور بانکداری مدرن بوده است این مقدار برابر ۱۶ بوده است! و فقط در بازه سی ساله ژانویه ۱۹۷۳ تا ژانویه ۲۰۰۳ دلار آمریکا (M۱) تقریبا با ضریب ۵ افزایش یافته است.
چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : افسانه
تفکرات اقتصادی از ظهور اولیه آن تا دوره آدام اسمیتیکی از مسائلی که با خواندن تئوریهای اقتصادی ممکن است به ذهن علاقمندان به این رشته خطور کند این است که آیا نظریات اقتصادی از زمان آدام اسمیت آغاز شده یا اینکه قبل از آن نیز به تجزیه و تحلیل رفتار های اقتصادی پرداخته شده، و اگر اینگونه بوده این امر از چه زمان آغاز و سیر تاریخی آن به چه صورت بوده است. در این مقاله سعی شده تا تفکرات اقتصادی از ظهور اولیه آن تا دوره آدام اسمیت بررسی شود: میتوان گفت واژه اقتصاد به معنی کلمه برای اولین بار در یونان باستان و توسط افلاطون مورد بررسی قرار گرفت: افلاطون در خیال خود جامعه ای را پرورانده بود که از سه طبقه فرمانروایان، پاسداران و عامه مردم تشکیل می شد. او که با مالکیت خصوصی اساساً مخالف بود جامعه خیالی خود را بر مبنای نظام مالکیت اشتراکی بنا نهاده بود، که درآن تنها طبقه پایین جامعه اجازه داشتند تا برای بدست آوردن ثروت تلاش کنند؛ و طبقه حکمران و نگهبان حق استفاده از اموال خصوصی را نداشتند .همچنین از نظر او هر کس می بایست به کار و حرفه ای که مطابق با سرشتش بود می پرداخت. پس از افلاطون ارسطو در سطحی وسیعتر به بررسی مسائل اقتصادی پرداخت. ارسطو بر خلاف افلاطون از مالکیت اشتراکی انتقاد کرده و مالکیت شخصی را مطلوب می دانست ؛ در واقع از نظر او بهتر آن بود که ثروت و دارایی خصوصی بوده ولی بهره برداری از آن جنبه عمومی داشته باشد. ارسطو همچنین معتقد بود که قیمت یک کالا را مطلوبیت حاصل از مصرف آن کالا مشخص می کند؛ و قیمت عادلانه را قیمتی می دانست که فرد به همان اندازه که چیزی میدهد چیز دریافت کند. پس می توان گفت ارسطو به شکلی ابتدایی به بازار رقابت کامل توجه داشته و انحصار را محکوم کرده است. نکته دیگری که در نظریات ارسطو می توان یافت بیزاری او از ربا و ربا خواری است؛ در واقع از نظر ارسطو پرداخت مبلغی وام به امید دریافت مبلغی بیش از آنچه پرداخت شده ربح(ربا) بوده و مذموم است. گذشته از نظریات داشمندان یونانی و تا حدودی روم باستان برخی از دانشمندان ایرانی و مسلمان نیز به بررسی و تجزیه تحلیل های اقتصادی پرداخته اند: فارابی که اولین فیلسوف و اقتصاددان مسلمان ایرانی است از جامعه ای سخن گفته است که دارای حکومت الهی بوده و رهبر آن فردی لایق باشد از نظر او بهتر آنست که هر شهر یا کشوری در تولید یک یا چند کالا تخصص لازم را پیدا کرده و از طریق مبادله جهانی مایحتاج خود را بدست آورد. فارابی همچنین به لزوم وجود رابطه بین اخلاقیات و اقتصاد اعتقاد داشته و جامعه ای را مطلوب می دانست که در آن اخلاقیات محرک اقتصاد باشد. یکی دیگر از اقتصاددانان مسلمان نیز ابن خلدون نام دارد؛ که برخی از متفکران او را جزء بنیانگذاران حقیقی علم اقتصاد می دانند. او که نظریاتش شباهت زیادی به کینزین ها دارد با عدم دخالت دولت در امور اقتصادی مخالف بود؛ از نظر او در تولید کالا و خدمات مرتبط به منافع عموم جامعه، دولت نسبت به بخش خصوصی کارایی بیشتری دارد؛ همچنین برای انجام فعالیتهای پر هزینه دولت باید مستقیماً عمل کند، چون بخش خصوصی قادر به پرداخت مخارج آن نیست. ابن خلدون همچنین مدتها قبل از کینزین ها و آدام اسمیت به بررسی ضریب فزاینده پرداخت و از نقش عرضه و تقاضا در تعیین قیمت آگاهی داشت؛ او معتقد بود برآوردن نیازهای انسانی بدون تقسیم کار امکان پذیر نبوده و از این رو می توان گفت ابن خلدون مدتها پیش از آدام اسمیت تقسیم کار را مطرح کرده است. علاوه بردانشمندان ایرانی و مسلمان تفکرات و نظریات اقتصادی در غرب نیز وجود داشت؛ این تفکرات در قرون وسطی از محدوده کلیسا و اخلاقیات فراتر نمیرفت و در محدوده کلیسا دور میزد. بزرگترین فیلسوف در این دوران سن توماس نام داشت که در تمامی نظریاتش اصل عدالت و اخلاق حاکم بود. او نیز مانند ارسطو بهره را مذموم شمرده و بر این عقیده بود که چون بهره قیمت گذشت زمان است و زمان تنها متعلق به خداست پس دریافت بهره مجاز نیست. او همچنین تمرکز و تکاثر ثروت را مردود شمرده و از سودی که بصورت مازاد بر قیمت بدست آمده و صرف تأمین معاش خانواده و مستمندان می شد دفاع می کرد (سود عادلانه). از نظر سن توماس اگر سود تنها به منظور افزایش سود بدست آمده باشد ربا خواری بوده و حتی اگر در جهت بهبود وضع عامه هم مصرف شود فاقد ارزش اخلاقیست. واژه اقتصاد به معنی کلمه برای اولین بار در یونان باستان و توسط افلاطون مورد بررسی قرار گرفتبه طور کلی میتوان گفت در قرن وسطی بیشتر جنبه اخلاقی اقتصاد مورد توجه قرار می گرفت؛ اماپس از قرون وسطی و از قرن 15 و 16 به بعد تفکری که تابع اخلاقیات و مذهب بود به کلی تغییر کرد و مسئله چگونه ثروتمند شدن دولت ها مطرح و توجه به کشاورزی نیز تا حد بسیار زیادی کمرنگ شد. در این زمان بود که عقاید مرکانتلیستی(سوداگری)، در اروپا بوجود آمد ، با اینکه هدف اصلی آن جمع آوری هرچه بیشتر ثروت (طلا و نقره) بود اما در کشورهای متعدد به شیوه های مختلف به اجرا در آمد. این عقاید در اسپانیا و پرتغال با جمع آوری هرچه بیشتر طلا و نقره و ایجاد موانع بسیار در جهت جلوگیری از خروج آنها همراه بود؛ این کار باعث شد که در این کشورها هیچ توجهی به تجارت و صنعت نشده و با وجود تمام کنترلها، طلا و نقره بصورت غیر قانونی از کشور خارج شود؛ از ین رو پس از مدتی کشورهای یاد شده نه طلا و نقره ای داشتند و نه صنعت و تجارتی. اما در انگلستان عقاید مرکانتلیستی به این شکل اجرا نشد، درواقع در قرن 17 متفکری بنام توماس من در انگلستان مطرح کرد:که اگر صدور طلا منجر به خرید کالا با قیمت پایین شود بطوری که کالاهای مورد نیاز مردم کشور با قیمت پایین تأمین شده و مازاد آن با قیمتهای بالا به کشورهای دیگر صادر گردد (آن هم با کشتیهای انگلیسی)، پس از مدتی می توان طلایی بیشتراز آنچه صادر شده به کشور وارد کرد . علاوه بر این سه کشور هلند نیز مرکانتلیسم را به شیوه خودش اجرا کرد؛ در واقع هلند می خواست از طریق فروش ادویه و بکارگیری برخی سیاستهای پولی و بانکی طلا را جذب کند. همچنین و در جهت سیاستهای مرکانتلیستی در فرانسه در قرن 17 فردی بنام کلبر سیاست مرکانتلیستی خود را اتخاذ کرد؛ بر مبنای این سیاست میبایست در امور مالی دولت نظم وجود داشته و در بخش خصوصی نیز میبایست افراد کالاهای خود را در حد انتظار تولید میکردند. کلبر همچنین معتقد بود که تنبلی و سستی نمیتواند اقتصاد فرانسه را بهبود بخشد؛از نظر او فعالیت های صنعتی باید حمایت شده و میبایست از طریق صنعت بر بازارهای خارجی تسلط پیدا کرد. اما بطور کلی نظام مرکانتلیسم، به علت چپاول کشورهای مستعمره، بی توجهی به بخش کشاورزی، وجود موانع گمرکی و مالیاتهای سنگین از کشاورزان، کارگران و کسبه خرده فروش رو به زوال و فروپاشی گذاشت؛ و پس از آن مکتبی بنام فیزیوکراسی(طبیعیون) در قرن18 میلادی در فرانسه و توسط دکتر کنه بنیان نهاده شد: بر مبنای این طرز تفکر، اقتصاد، جزئی از نظام طبیعی و قوانین آن دانسته شده و لیبرالیسم اقتصادی و وجود جامعه ای آزاد که در آن افراد بتوانند منافع خود را دنبال کنند آزادی همراه با رقابت را بوجود میآورد. آنها که زمین را منشأ ثروت میدانستند به تولید کالاهای کشاورزی اهمیت بسیار داده و نیروی کار را طبقه مولد به حساب می آوردند. از نظر کنه، جامعه از سه طبق مالک ،زارع و صنعتگر تقسیم می شد که در این طبقه بندی زارعین جز گروه مولد، صنعتگران عقیم و وضع مالکین مشخص نبود.کنه هچنین فعالیتهای اقتصادی را به هم مربوط دانسته و معتقد بود که تولید و توزیع دو روی یک سکه اند؛ او همچنین جدولی را به منظور گردش پولی ثروت در یک اقتصاد آزاد طراحی کرد که بر فروض زیر: 1.اقصاد بسته و رقابت کامل 2.آزادی مالکیت و 3.برابری پس انداز و هزینه استهلاک کالای سرمایه ای در پایان هر سال، مبتنی بود؛ و نشان میداد محصول خاص حاصل شده و باقیمانده محصول، بین سه طبقه اجتماع گردش کرده و سرانجام منجر به تولید سال بعد می شود . فیزیوکرات ها همچنین پیشنهاد کردند که هیچیک از افراد جامعه نباید از پرداخت مالیات معاف باشند. آنها همچنین معتقد بودند که بار مالیاتی باعث کاهش محصول خاص سال شده و پرداخت مالیات از طرف طبقه عقیم موجب کاهش خرید آنها از کشاورزان و کاهش محصول خاص سال بعد می شود. بنابر این پیشنهاد دادند که تنها طبق مالک بار مالیاتی را به دوش کشد و مالیاتی به میزان 3/1 از محصول خاص نیز جذب گردد.بر مبنای تنظیم کشاورزی نیز فیزیوکراتها معتقد بودند با بهبود ظرفیت تولید و توزیع بخش کشاورزی، برنامه مالیاتی نیز بهبود میابد؛ بنابر این آنها پیشنهاد کردند که تعداد زیادی از مزارع کوچک به کشاورزان سرمایه دار محدودی داده شود تا آنها بتوانند روشهای تولیدی حرفه ای تری را که تنها در مزارع وسیع قابل اجراست عملی کنند. در زمینه تجارت نیز فیزیوکراتها نظریاتی داشتند آنان فعالیتهای بازرگانی را غیر مولد دانسته و معتقد بودند که در تجارت بین الملل تقاضای کالای کشاورزی و به طبع آن ثروت کشاورز کم می شود؛ ولی با اینحال طرفدار آزادی در تجارت بین الملل بودند و آنرا سبب تثبیت نرخ غلات و سایر محصولات زراعی میدانستند (زیرا تصورنمیرفت در صورت آزادی در تجارت بین الملل و ابتدایی بودن وسایل حمل و نقل غلات خارجی بتواند با غلات فرانسوی رقابت کند). آنها که به آزادی افراد در انتخاب مشاغل و آزادی تجارت داخلی و بین المللی و حذف سدهای گمرکی اعتقاد داشتند، وظایف دولت را مبارزه با تعرض به اصل مالکیت شخص، آموزش و پرورش افراد ، اجرای امور عام المنفعه ، ایجاد راهها و حفر قنوات به منظور بهره برداری از منابع کشور می دانستند. نتیجه گیری:حال با توجه به مطالب یاد شده،اگر بخواهیم روند تاریخی نظریات اقصادی را قبل از آدام اسمیت بررسی کنیم می توان آنرا به سه دوره تقسیم کرد: در دوره نخست یعنی دوره یونانیان باستان تا پایان قرون وسطی اقتصاد از اخلاقیات و مذهب جدا نبوده و جزئی از سیاست همراه با موازین اخلاقی و اجتماعی تلقی میشد. اما در دوره دوم یعنی از قرن 15 تا نیمه اول قرن 18 اقتصاد از سیاست جدا نبوده و شامل سیاستهایی در جهت افزایش ثروت ملی بود . در این دوره دولتها با اجرای برنامه های مختلف از جمله سیاست گمرکی سعی داشتند تا طلا و نقره هرچه بیشتری را به کشور خود وارد کنند. اما در دوره سوم که از سال 1756 و با ظهور مکتب طبیعیون آغاز شد،یکپارچگی در نظام اقتصادی مورد توجه قرار گرفت. طرفداران این مکتب به آزادی رقابت و همچنین عدم دخالت دولت در جلوگیری از آزادی افراد در فعالیتهای اقتصادی اعتقاد داشتند. بطورخلاصه می توان گفت طرفداران این مکتب که معتقد بودند اقتصاد باید به صورت یک علم تجربی در آید، مقدمات علمی شدن اقتصاد را فراهم کردند. آدام اسمیت نیز که یکی از دوستای کنه(بنیان گذار مکتب فیزیوکراسی) بود، در جلسات این فرقه شرکت کرده و بعدها از این فرقه در کتاب معروفش (ثروت ملل) یاد کرد. منبع:وبلاگ انجمن علمی رشته اقتصاد چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : افسانه
۸ میلیاردر اول ایران،معرفی میلیاردرهای ایران نیلوفرانه،فرصتی برای با هم بودن
شناختن میلیاردرهای ایرانی زیاد سخت نیست. به مدد افزایش قیمت مسکن ظرف چندسال گذشته هرکس بالاتر از خیابان انقلاب تهران،خانه داشته باشد باید او را جزو میلیاردرها به حساب آورد اما دراین میان هستند کسانی که نه فقط آزروی خانه ای که دارند،که از روی سهام و کارخانه و تولیدشان می شود فهمید که چقدر دارایی دارند. البته بازهم اثبات این که آدم ها در بورس چقدر سهم دارند یا ارزش داراییهای منقول وغیرمنقول آنها چقدر است بسیار سخت تر از آن است که فکرش را می کنیم چه آن که در ایران نه نظام مالیاتی شفاف است ونه آدم ها علاقه ای به خود اظهاری دارند. با این وجود میتوان به برخی دارایی های قابل اثبات اشاره کرد که یا در ترازنامه شرکتها مشهود است یا آن قدر بزرگ ومشهوراست که امکان تکذیب آن وجود ندارد. غول گردشگری ایران کمتر کسی است که درمسافرت به کیش، بزرگی هتل داریوش را ندیده باشد. یا برای دیدن دلفینهای سیرک باز، به پارک دلفینها سرنزده باشد. اینها کار دستی های شخصی به نام حسین ثابت هستند. حسین ثابت بکتاش متولد ۱۳۱۳ در مشهد است. خیلی جوان مانده! از عناوین او: کارآفرین ثروتمند ایرانی، دلال فرش، و صاحب گروه هتلهای ثابت را گفتهاند. ثابت تا پنج سال قبل در جزایر قناری ۵ هتل (۵ هزار تخت) داشته است و در ایران نیز هتل بزرگ داریوش را به سبک تخت جمشید در کیش ساخته است. وی، غیر از این هتل، چهار هتل دیگر نیز در کیش دارد (هتلهای هلیا، لاله، تماشا، و پانیذ) شرکت تجارت بینالمللی ثابت و مجموعه پارک دلفین های کیش (دلفیناریوم و باغ پرندگان با مساحت بیش از ۶۵ هکتار) متعلق به اوست. او کلنگ سرمایه گذاری هتل ۷ ستاره کوروش که سیستم های آن با انرژی خورشیدی کار میکند (به عنوان نخستین هتل سبز ایران) و ۵۰۰ اتاق خواهد داشت را نیز در جزیره کیش بر زمین زده است و قرار است قبل از پایان امسال در کیش افتتاح شود. سوئیتهای هتل داریوش او در زمان های عادی سال هر شب ۴۰۰ هزار تومان و در ایام عید نوروز و.. تا ۷۰۰ – ۸۰۰ هزار تومان هر شب اجاره داده میشود. ثابت پیش از این تصمیم داشت تنها هتلدار کیش شود و اقدام به خرید ۶ هتل آماده کرد با قیمت های تقریبی هر هتل ۸ -۹ میلیارد تومان به بالا اما برخی هتل داران زیر بار این کار نرفته و وی نتوانست به این آرزوی خود برسد. حسین ثابت چند هتل نیز در جزایر قناری اسپانیا تاسیس کرده و هماکنون نیز بزرگترین شرکت هتل داری اسپانیا را صاحب است و خود او نیز در یکی از دو جزیره اختصاصی خود در اسپانیا زندگی میکند. ایجاد کورس های اسبدوانی با تاسیس شرکت اسب ایران که ناتمام ماند از دیگر فعالیتهای اوست. او همچنین ۲۵درصد سهام گروه هتلهای لاله را در اختیار دارد. ثابت همچنین اقدام به خرید هتلهای لاله تهران،یزد و سرعین از شرکت توسعه گردشگری ایران، متعلق به میراث فرهنگی و گردشگری و ثابت،کرد ولی به علت عدم پرداخت به موقع اولین مرحله تعهداتش، شرکت توسعه گردشگری ایران ضمانت نامه پنج میلیاردی او را ضبط و مزایده خاتمه یافت. در سر در دفتر آلمان آقای ثابت نوشته شده است: « حق الناس را دست نزن. مصمم باش. عاشق تصمیمت باش. آن وقت است که محال پا به فرار میگذارد » او در یک اظهار نظر گفته است: «برخی میگویند خوب است آدم فقیر باشد اما سالم باشد. اما من اعتقاد دارم آدم باید هم سالم باشد و هم ثروتمند. » اگرچه خیلیها فکر میکنند دولتیها با سرمایه داران رابطه خوبی ندارند، اما اینطور نیست. احمدینژاد به وسیله یکی از نزدیکترین مردانش یعنی رحیم مشایی با آنها در ارتباط است. در خرداد ۸۷ در حالی رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از فروش هتلهای لاله تهران، یزد و سرعین با قیمتی معادل یک هزار و ۲۰۰ میلیارد ریال خبر داد آقای رحیم مشایی در مورد خریدار این خرید بزرگ گفته بود: خریدار این هتلها یکی از سهامداران این مجموعه است که دارای سوابق درخشان و موثری در صنعت گردشگری و هتل داری در داخل و خارج از کشور است. این خریدار همان ثابت بود. غول فولادی این خبر وقتی منتشر شد که بیشتر فعالان بازار شاهد رقابت تنگاتنگ متقاضیان خرید طی ۹ روز بودند. یک شخص حقیقی که تاکنون فعالیتی در بازار سهام نداشته توانست گوی سبقت را از حقوقیهای بازار برباید و ۵٫۳۰ درصد بلوک فولاد خوزستان را از آن خود کند. محمد جابریان مدیرعامل مجتمع فولاد آرین سهند خریدار بلوک فولاد خوزستان بود که حتی افزایش ۸۷ درصدی قیمت عرضه نسبت به قیمت پایه نیز او را از دور رقابت خارج نکرد و سرانجام با اضافه کردن یک ریال سهامدار عمده فولاد خوزستان شد. او به همراه شش برادرش حدود سه دهه است که در بازار فولاد فعالیت میکنند. ارزش سهامی که تنها در این معامله خرید ۱۳۶۰ میلیارد تومان بود که حتما تمام ثروت این مرد نبوده است. او که بعدها در همن خرید با دولت و سازمان خصوصی سازی به مشکل برخورد چند روز بعد از خریدش به هفته نامه شهروند امروز در مورد شفافیت در بازار ایران و ترس ثروتمندان از شفافیت ثروتشان گفته بود: «در بازار ایران متاسفانه یک عدهای شایعاتی را پراکنده کردند مبنی بر اینکه سرمایهگذاری در ایران خطرناک است در صورتی که اصلاً این طور نیست. سرمایهگذاران نباید از سرمایهگذاری در ایران و روکردن میزان سرمایه خود بترسند چرا که به نظر من سرمایهگذاری در ایران بسیار امن است. نباید از سرمایهگذاری در ایران بترسند، بهتر است برای مملکت خودمان سرمایهگذاری کنیم تا خارج از مرزهای ایران. »جابریان که بچه کف بازاراست،درحال حاضر یک کارخانه فولاد دارد ودربازار آهن تهران یکی از سرشناسترینهاست. یک نفر جدی یا شوخی گفته بود حاضر است سرقفلی موبایل جابریان را ۱۰۰میلیون تومان بخرد. فکرش رابکنید او با این خط موبایل چه میکند. غول بازار پول از مؤسسان اولین بانک خصوصی کشور و رئیس هیأتمدیره بانک اقتصاد نوین، مدیر عامل شرکت توانمند ساختمانی استراتوس، کسی نمیداند او چقدر ثروت دارد، اما در زمینه ساختمانسازی و بازرگانی از بزرگان به شمار میرود. البته چنانکه در جلسه هیات نمایندگان گفت، ما در اینجا او را گودزیلا، دراکولا، اختاپوس یا مافیا خطاب قرار ندادیم! غول صادرات از آن دسته افرادی هم بود که در برابر گزارش سی میلیاردر هیچ واکنشی نشان نداد و ترجیح داد در مورد موضوعات مهمتری هم چون صادرات اظهارنظر کند. هرچه هست او رئیس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین است و وضعیت واردات ما از چین هم معلوم است و از همین جا خیلی چیزها معلوم میشود…. در گزارش میلیاردرها نوشته شده بود: همین ماه گذشته، جوابیه معترضانهای را به یکی از روزنامههای کثیر الانتشار فرستاده بود، از آنها گله کرده بود که چرا از وی با عنوان «حاجی ترانسفر» نام بردهاند. عسگراولادی اهل تهران است و چه کسی است که او را نشناسد. بر اساس روایتی معتبر و مستند پیر مرد خوش قلب در جریان نگرانی بخش خصوصی از واگذاری نمایشگاه بینالمللی تهران با آن وسعت در آن نقطه اعیاننشین تهران در جمع هیات نمایندگان اتاق چنین گفته بود: جناب رئیس(آل اسحاق) اگر اجازه میدهید، بنده به عنوان یک «کاسب جزء» همین حالا چک خرید نمایشگاه را بکشم! این اظهار نظرش در مقابل دیدگان حیرت زده خبرنگاران در زمان خودش کم سر و صدا نکرد!از اعضای به نام مؤتلفه، رئیس اتاق مشترک ایران و چین، دارنده شرکت بزرگ «حساس» که در عرصه صادرات خشکبار و به خصوص پسته ایران در سطح جهان صاحب نام است. تابستان سال گذشته هم گفته شد دو بانک چینی را خریده، البته بعدا متذکر شد که کل بانکها را نخریده، بلکه سهام آنها را خریداری کرده است. علاوه بر اینها، چندین سال قبل، مجله معروف آمریکایی فوربس که یک نشریه معتبر اقتصادی و مالی است و همواره وضع مالی شرکتهای بزرگ و افراد ثروتمند جهان را دنبال و در باره آنها گزارش تهیه میکند به ثروت اسدالله عسگراولادی اشاره کرده بود و داراییهای او را به تخمین یکی از بانکداران ایرانی به چهارصد میلیون دلار برآورد کرده بود. والبته فراموش نباید کرد که در یکی از همایشهای صادراتی،یک نفر گفت آقای عسگراولادی ۱۳۰میلیون صادرات دارد که او تکذیب کرد وگفت:به ۱۰۰میلیون دلار نمیرسد. غول تکنولوژی این هم طنز روزگار است. ثروت آقای علاء الدین به سرقفلی فروشگاههایی است که واگذارکرده ومی کند. مجتمع علاء الدین صدها وشاید هزاران کسب وکار پر رونق را درخود جا داده بنابراین عجیب نیست اگر گردش مالی روزانه این مجتمع تجاری را میلیاردی بدانیم وفکرش را بکنید آقای علاء الدین به اشکال مختلف دراین گردش پربرکت سهم دارد. غول بازار مبل غول ورزش غول نوکیا ماجرا از این قرار بود که یک نفر ویلای دایی پیام فضلی را شناخت، آن ویلا، ویلای احمدابریشمچی بود. با توجه به اینکه این مدیر در یکی از شهرهای شمالی کشور، املاک زیادی دارد، برخی از منابع معتقد بودند احتمالا منظور شریعتمداری از «الف. الف» همان مدیر شرکت ایراتل است. آیا این گمانه درست است؟ احمد ابریشمچی بنیانگذار یک صندوق قرض الحسنه نیز به حساب میآید. البته همه اینها یک طرف، وجهه ابریشمچی در واردات تلفن همراه به کشور طرف دیگر. شاید تمام این موقعیت از همان وجهه ابریشمچی به عنوان تاجری موفق در واردات تلفن همراه برآمده باشد iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 19:41 :: نويسنده : افسانه
چین، برزیل، هند، ترکیه، و آلبانی در حال حاضر بهترین کشورهای جهان برای سرمایه گذاری با سوددهی بالا محسوب می شوند.
الف: براساس بررسی های جدید مشخص شده است که چین، برزیل، هند، ترکیه، و آلبانی در حال حاضر بهترین کشورهای جهان برای سرمایه گذاری با سوددهی بالا محسوب می شوند. iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">
به گزارش "مارکت اوراکل"، کارشناسان و تحلیل گران دلایل خود را در مورد چرا چین، برزیل، هند، ترکیه و آلبانی در حال حاضر بهترین کشورها برای سرمایه گذاری هستند، ارائه کرده اند که به بخشی از آنها اشاره می شود: *چین: این کشور از سال 1987 با قرار گرفتن در مسیر اصلاحات بنیادین اقتصادی، رشد میانگین 9.5 درصد را تجربه کرده است. رشد اقتصادی چشمگیر و قابل توجه در چین طی 10 سال اخیر چشم انداز این کشور و اقتصاد جهان را دستخوش تغییراتی کرده است. این رشد اقتصادی نه تنها برای چین بلکه به طور فزاینده ای برای جهان مهم به شمار می رود. چین نه تنها در اقتصاد بلکه در امور نظامی، ژئوپلتیک، تجارت و امور مالی نیز با پیشرفت های چشمگیری مواجه شده است. بی شک چین در حال حاضر یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان است و سریعترین رشد اقتصادی را دارا می باشد. این کشور بزرگترین تولیدکننده فولاد جهان است و بزرگترین مصرف کننده مس، آهن، آلومینیوم، کروم و نیکل است. چین صدها میلیارد دلار در منابع طبیعی در آفریقا، استرالیا، برزیل، روسیه، عراق، اروپا، کانادا، شرق آسیا و آمریکا سرمایه گذاری کرده است. این کشور بزرگترین ذخایر ارزی در جهان ( 2.65 تریلیون دلار) را دارد. *برزیل: هم اکنون بزرگترین کشور آمریکای جنوبی است و پنجمین کشور پرجمعیت جهان محسوب می شود. فعالیتهای برزیل در سالهای اخیر در روند اقتصاد جهان تاثیر گذاشته است. برزیل در صنعت کشاورزی، استخراج معادن، صنایع تولیدی، انرژی و بخش های خدماتی با دستاوردهای چشمگیری مواجه شده است. از سال 2003 برزیل ثبات در اقتصاد کلان خود را بهبود بخشید، بر ذخایر ارزی خود افزود، بدهی های خود را کاهش داد، نرخ تورم را تحت کنترل درآورد و نسبت به مسئولیت های امور مالی به طور کامل خود را متعهد کرد. مردم برزیل در سال 2007 و 2008 رشد اقتصادی غیرمنتظره ای را تجربه کردند. *هند: از سال 2000 تاکنون هند به طور میانگین با رشد اقتصادی سالانه 8.5 درصد روبرو بوده است. صندوق بین المللی پول پیش بینی کرده که رشد اقتصادی هند در سال 2010 به 9.7 درصد در سال 2010 خواهد رسید و در سال مالی آینده به 8.4 درصد می رسد. اقتصاد هند به واسطه تولید صنعتی قوی و عملکرد سازنده در اقتصاد کلان این کشور با رشد چشمگیر روبرو شده است. اقتصاد هند در دو دهه گذشته به طور چشمگیری رشد داشته است. هند با نیروی کار 509 میلیون نفری روبرو است که 60 درصد از آن در منابع کشاورزی و صنایع مربوطه، 28 درصد در صنایع خدماتی و 12 درصد نیز در صنایع دیگر مشغول به فعالیت هستند. صنایعی همچون اتومبیل سازی، سیمان، مواد شیمیایی، الکترونیک، مواد غذایی، ماشین آلات ، استخراج معادن، مواد دارویی، فولاد، امور حمل و نقل، جواهرات، کالاهای مهندسی، نرم افزارها و منسوجات صادرات هند را تشکیل می دهند. این کشور نفت خام، ماشین آلات و مواد شیمیایی وارد می کند. *ترکیه: صندوق بین المللی پول اعلام کرد که اقتصاد ترکیه در سال 2010 تا 7.8 درصد رشد روبرو خواهد شد. دولت "رجب طیب اردوغان" نخست وزیر ترکیه در سالهای اخیر با دستاوردهای حاصل شده به یک کشور مهم سیاسی- اقتصادی در میان کشورهای در حال توسعه تبدیل شده است. این کشور پیشتر در حوزه بالکان، کشورهای اسلامی و کشورهای شوروی سابق مهم به شمار می رفت اما در سالهای اخیر اهمیت ترکیه در اتحادیه اروپا، روسیه، هند، چین و آفریقا نیز افزایش یافته است. ترکیه بزرگترین سرمایه گذار در کشورهایی همچون آلبانی، لیبی، قزاقستان، ترکمنستان، آذربایجان، رومانی، عراق، قطر و الجزایر است. شرکتهای ترکیه ای در حال حاضر در امور انرژی، مواد غذایی، صنعت توریسم، اتومبیل، مواد شیمیایی، صنایع الکترونیک، ماشین سازی، دارو، صنایع فولاد، تجهیزات مهندسی سرمایه گذاری کرده اند. *آلبانی: رشد اقتصادی این کشور در سال جاری پنج درصد بوده است و انتظار می رود که رشد اقتصادی در این کشور در سال 2011 بالا باشد. رشد اقتصادی در آلبانی در سالهای اخیر به لطف اصلاحات اقتصادی اعمال شده توسط دولتهای این کشور به ویژه در امور تاسیسات زیربنایی و امور انرژی حاصل شده است. سیستم بانکداری در این کشور نیز باعث شده که سریعترین رشد اقتصادی را آلبانی در اروپا داشته باشد. اقتصاد آلبانی به طور رضایت بخشی همچنان در حال رشد است و رشد اقتصادی این کشور با دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا که اکثرا با بحران کسری بودجه و بدهی مواجه اند، متفاوت است. آلبانی یک سرزمین ثروتمند از منابع طبیعی است. در این کشور مقادیر زیادی نفت، گاز، پلاتین، مس و بزرگترین ذخایر نیکل، کبالت، زغال سنگ، گرانیت وجود دارد. به واسطه شرایط اقتصادی خوب آلبانی، کشورهای مختلف میلیاردها دلار در امور تاسیسات زیربنایی، انرژی، کشاورزی و توریسم این کشور سرمایه گذاری کرده اند که با سود قابل توجه ای نیز از سرمایه گذاری شان مواجه شده اند. دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 14:18 :: نويسنده : افسانه
پولشویی چیست؟ پولشویی عبارتست از هرگونه عمل یا شروع به عملی به منظور پنهان ساختن یا تغییر ماهیت غیرقانونی درآمدهای حاصل شده به نحوی که به نظر می رسد منشا تحصیل آنها قانونی بوده اند. دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : افسانه
سابقه بانک در ایران
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : افسانه
براي مقايسه اندازه دولت مركزي ايران با ساير كشورها لازم است به نكات مختلفي از جمله ميزان مداخلات و تصديگريهاي دولت در اقتصاد و همچنين مخارج خارج از بودجهاي دولت مانند يارانه انرژي و مابهالتفاوت نرخ ارز توجه كافي مبذول گردد. منابع ارزي بودجه دولت سهم درآمدهاي نفتي از كل مخارج دولت در طي سالهاي 77-1373 نزولي بوده و سپس از سال 1378 تا 1381 افزايش يافته و از سال 1382 تا 1384 مجددا كاهش نشان ميدهد (نمودار شماره 2). بايد توجه داشت كه كاهش اين نسبت در سال 1384 ناشي از احتساب ماليات عليالحساب عملكرد شركت نفت و سود عليالحساب شركت نفت به ترتيب به درآمدهاي مالياتي و ساير درآمدهاي دولت است كه باعث روند صعودي نسبت درآمدهاي مالياتي و ساير درآمدها به كل مخارج دولت و روند نزولي نسبت درآمدهاي نفتي به مخارج دولت شده است. 3-1-3 - مقايسه بينالمللي دولتها در جدول شماره 9 اندازه دولت و نسبت مخارج جاري به GDP در تعدادي از كشورهاي در حال توسعه و توسعه يافته به همراه ايران طي سالهاي 1975 تا 2004 آورده شده است. در ميان اين كشورها، نروژ، اندونزي و مكزيك نيز علاوه بر ايران به عنوان كشورهاي صادركننده نفت حضور دارند. چند نكته درباره مقايسه اندازه دولت مركزي در ميان كشورهاي مختلف قابل توجه به نظر ميرسد. او اندازه دولت مركزي در كشورهاي در حال توسعه مانند ايران، اندونزي و مكزيك مشابه با كشورهاي توسعه يافته برخوردار از اقتصاد باز مانند كانادا، كره و مالزي، در سطوح كمتري نسبت به كشورهاي اروپايي توسعه يافته، مانند انگلستان، فرانسه و نروژ و همچنين كشورهاي بلوك شرقي اروپا مانند مجارستان و لهستان قرار دارد. همچنين اندازه دولت مركزي در كشوري مانند تركيه كه اخيرا درصدد نزديك شدن به اقتصاد اروپا و پيوستن به اتحاديه اروپا ميباشد در دهه اخير رشد بسيار بالايي دارد. دوم، سهم بسيار بالايي از اندازه دولت مركزي در كشورهاي توسعه يافته مربوط به مخارج جاري دولت مركزي ميباشدد كه اين سهم براي كشورهاي در حال توسعه مانند ايران، اندونزي، و همچنين اقتصاد نوظهوري مانند مالزي كمتر است. بنابراين به نظر ميرسد با افزايش سطح توسعه كشورها نقش دولت در اقتصاد بيشتر به ارائه كالاها و خدمات عمومي مانند امنيت، بهداشت و آموزش عمومي و همچنين رفاه اجتماعي و پرداختهاي انتقالي محدود شده و نقش بسيار كمتري در بخش توليد و سرمايهگذاري به عهده ميگيرد. سوم، نقش دولت مركزي در كشورهاي مختلف ميبايست در كنار نقش سطوح ديگر دولت عمومي يعني دولت محلي و همچنين دولت ايالتي ديده شود. به نظر ميرسد نقش دولتهاي محلي در اقتصادهاي توسعه يافته اروپايي مانند انگلستان، فرانسه و نروژ و همچنين نقش دولتهاي ايالتي در اقتصادهاي توسعه يافته آمريكايي مانند آمريكا، كانادا و مكزيك نسبت به ساير كشورها پررنگتر باشد. چهارم، براي مقايسه اندازه دولت مركزي ايران با ساير كشورها لازم است به نكات مختلفي از جمله ميزان مداخلات و تصديگريهاي دولت در اقتصاد و همچنين مخارج خارج از بودجهاي دولت مانند يارانه انرژي و مابهالتفاوت نرخ ارز توجه كافي مبذول گردد. آمار ارائه شده در جدول 1 و 2 براي اندازه بخش عمومي و همچنين اندازه دولت مركزي تعديل شده در بخش بعد ميتواند گوياي بزرگتر بودن اندازه دولت در اقتصاد ايران نسبت به بسياري از كشورهاي جهان باشد. 3-1-4 اندازه دولت مركزي تعديل شده ارائه ارقام مابهالتفاوت نرخ ارز كالاهاي يارانهاي از سال 1381 به بعد (پس از يكسانسازي نرخ ارز) و همچنين ارقام شفافسازي قيمت (يارانه) حاملهاي انرژي از سال 1382 به بعد در گزارش اقتصادي اين سالها، سبب ميشود كه اندازه دولت تعدي شده در اين سالها دقيقتر برآورد گردد. در جدول ذيل نسبتهاي تعدي شده مخارج دولت در سالهاي 1382 تا 1384 آورده شده است كه ميتوان آنها را با ارقام تعدي نشده داخل پرانتز مقايسه كرد. نكته قابلتوجه در اين تعديلات، كوچك ماندن نسبت مخارج عمراني به GDP يا به عبارت ديگر كوچكتر شدن سهم مخارج عمراني از كل مخارج دولت در طي تمام دورهها نسبت به ارقام تعديل نشده است كه اين امر به دليل بزرگ بودن ارقام برآوردي يارانه انرژي در بخش مخارج جاري دولت ميباشد. اندازه دولت مركزي تعديل شده در سال 1384 بيش از 36درصد ميباشد كه نسبت به رقم تعديل نشده خود حدود 10واحد درصد بزرگتر است. لازم به ذكر است به دليل ناچيز بودن رقم مابهالتفاوت نرخ ارز كالاهاي يارانهاي در سال 1384، اين تفاوت تقريبا به طور كامل به رقم يارانه انرژي در اين سال مربوط مي شود. iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 14:9 :: نويسنده : افسانه
پول مردم، چگونه دولتی شد
بانکداری ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی موضوع مناقشهای دائمی بوده است. این مناقشه عمدتا حول ماهیت نظام بانکی، جایگاه نرخ بهره در آموزههای اسلامی و نحوه مدیریت سپردهها بوده است.
تحولات سالهای اخیر و از جمله جدال مدیران بانکها با دولت که به تغییر پیاپی رئیسان بانک مرکزی انجامید بر اهمیت این مباحث افزوده است. ماه گذشته درنوزدهمین همایش بانکداری اسلامی که با محوریت نقش نظام بانکی در آزادسازی اقتصادی و توسعه بانکداری اسلامی در موسسه عالی بانکداری برگزار شد پارهای از این مسائل مورد کنکاش اقتصاددانان قرار گرفت. دکتر موسی غنینژاد در این همایش تاریخ تحول پول از پول خصوصی به پول دولتی و نحوه پیدایش بانکهای مرکزی در جهان و ایران را بررسی کرد. متن مقاله دکتر غنی نژاد به شرح زیر است:
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 14:8 :: نويسنده : افسانه
ما از سهم گردشگری در جهان مقایسه با دیگر کشورها هیچ هستیم
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">
از یک سو وسایل ارتباط جمعی بستر را برای آشنایی جوامع و ملتها از طریق ابزارهایی مانند ماهواره و اینترنت فراهم آورده و از سوی دیگر توسعه وسایل حمل و نقل و افزایش سرعت جابجایی در مناطق مختلف جهان ، امکان مسافرت به مناطق مختلف را در زمانی کوتاه فراهم آورده است . روزگاری گردش هشتاد روزه بر گرد جهان آرزوی بشر بود و داستانها ی زیادی از سفرنامه کاشفان مناطق جدید در جهان مانند کریستف کلمب و ماژلان همراه با حوادث مختلف نگاشته شده اما امروزه فاصله میان دورترین مناطق جهان را با هواپیماهای جت در کمتر از یک روز می توان پیمود، در فضای مجازی فاصله میان دورترین مناطق جهان تنها به اندازه فشردن کلیدهای صفحه رایانه و اتصال به شبکه جهانی اینترنت است. پیشینه صنعت توریسم در ایران جهانگردی و گردشگری از دیرباز در ایران رونق داشته و قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم ، آمد و شد خاورشناسان ، وجود کاروانسراها، چاپارخانههای قدیمی و راههای ارتباطی گسترده دلیل این مدعاست. آمار گردشگران ورودی و خروجی کشور ایران هرچند متاسفانه هنوز آماری مستند از گردشگران ورودی وخروجی توسط سازمان متولی گردشگری کشور ارائه نشده ، لیکن طبق آمار ارائه شده توسط سازمان گمرک کشور از تعداد مسافران ورودی و خروجی می توان با اعمال ضرایب مشخص ، بر آوردی از گردشگران ورودی وخروجی بدست آورد . طبق نظرات معتبر کارشناسی با اعمال ضریب ۵۰ درصد آمار مسافران خارجی ورودی به کشور می توانیم تعداد گردشگران خارجی ورودی به کشور وبا اعمال ضریب ۹۰ درصد در آمارمسافران ایرانی خارج شده ازکشور تعداد گردشگران ایرانی خروجی از کشور را برآورد نمائیم : مقایسه آمار جذب گردشگر ایران با کشور فرانسه فرانسه رتبه اول جذب گردشگر جهان را در اختیار دارد، برای مقایسه وضعیت ایران که آمار آن در بالا ذکر شد با فرانسه آمار مبنای این مقایسه سال ۲۰۰۷ کشور فرانسه است که در آن میزان گردشگر جذب شده در این کشور کمتر از ۷۰ میلیون نفر بوده ، جذب گردشگر در کشور فرانسه هم اکنون از ۸۰ میلیون نفر نیز فراتر رفته و این کشور به تنهایی نزدیک به ۱۰ درصد گردشگران جهان را هر سال جذب می کند. توریسم صنعت نوین قرن بیست و یکم جایگاه ۵۰ کشور رده اول جهان در صنعت توریسم به روایت آمار توصیه هایی برای رونق صنعت توریسم در ایران دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : افسانه
گامهای رشد ترکیه گروه جهان خبر: اقتصاد ترکيه اقتصادي خدمات محور است که بيش از 45 درصد از توليد ناخالص داخلي اين کشور از درآمد بخش خدمات تامين ميشود. در سال 2008 ميلادي ارزش توليد ناخالص داخلي اين کشور بر مبناي برابري قدرت خريد برابر با 906/5 ميليارد دلار آمریکا بود که نسبت به سال 2007 بیش از 13 ميليارد دلار رشد داشت. نرخ رشد ارزش توليد ناخالص داخلي ترکيه در سال 2007 ميلادي نسبت به سال قبل از آن بيشتر از 40 ميليارد دلار آمریکا بود. اما مساله با اهميت اين جاست که ارزش توليد ناخالص داخلي سرانه در اين کشور در سه سال مورد بررسي حدود 12 هزار دلار آمریکا بود. در سال گذشته 5/8 درصد از توليد ناخالص داخلي اين کشور آسيايي- اروﭘايي به بخش کشاورزي اختصاص داشت و 6/28 درصد از توليد ناخالص داخلي آن را بخش صنعت و درآمد حاصل از اين بخش به خود اختصاص ميداد. در اين سال خدمات 9/62 درصد از توليد ناخالص داخلي ترکيه را داشت. ترکيب اشتغال نيروهاي کار نيز در اين کشور تقريبا متناسب با سهم هر بخش در توليد ناخالص داخلي بود. اين کشور در سالهاي دهه نود و در جريان اجراي برنامه خصوصيسازي در کشور با مشکل تورم فزاينده روبهرو شد. در اين سالها تورم دورقمي شد و اين قيمتهاي بالا بيشتر کالاهاي ضروري زندگي مردم بخصوص مواد غذايي را هدف قرار ميداد. دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 13:54 :: نويسنده : افسانه
ايران در حالي رتبه سيزدهم منطقه را به دست آورده است كه عربستان در صدر قرار دارد
خبرگزاري ايسنا نوشت:مجمع جهاني اقتصاد ايران را از نظر شاخص وابستگي به مديريت حرفهاي در ميان 139 كشور جهان در رتبه 121 قرار داد.
خبرگزاري فارس: سازمان بين المللي شفافيت اعلام كرد با پيشرفت ايران در مبارزه با مفاسد اقتصادي رتبه اين كشور در شاخص ادراك فساد با ۲۳ پله ارتقاء نسبت به سال قبل به 123 رسيده است.
خبرگزاري فارس: موسسه مطالعاتي لگاتوم در جديدترين گزارش خود از ارتقاي دو پلهاي ايران در «شاخص رونق» و صعود به جايگاه نود و دوم جهان از اين نظر خبر داد.
مجمع جهاني اقتصاد ردهبندي كشورها را در زمينه شاخص پرداختهاي غيرقانوني و رشوه اعلام كرد.
ايران، صد و دهمين كشور بدهكار دنيا رتبه 84 براي ايران در شاخص رفتار اخلاقي شركتها رتبه 127 ايران در ميان 139 كشور از نظر شاخص حفاظت از سرمايهگذار
ايران در رده 84 جهان از نظر شاخص رفتار اخلاقي شركتها
رتبه ريسك 186 كشور جهان توسط مؤسسه رتبهبندي يوروماني منتشرشد كه در آن لوگزامبورگ كم ريسكترين و عراق پرريسكترين كشورهاي دنيا معرفي شده اند.
مجمع جهاني اقتصاد با مقايسه عملكرد دولت ها در 142 كشور جهان رتبه دولت ايران از نظر شفافيت در سياستگذاري ها 125، پرداخت هاي بي قاعده 65 و حيف و ميل بودجه دولتي 68 اعلام كرد.
دنياي اقتصاد - بانك جهاني در گزارش «فضاي كسبوكار 2012» از نزول چهار پلهاي ايران در رتبهبندي جهاني سهولت كسبوكار خبر داده و رتبه ايران در ميان ۱۸۳ كشور جهان را 144 اعلام كرده است؛ بر اين اساس، ايران در ميان 15 كشور منطقه خاورميانه و شمال آفريقا نيز رتبهاي بهتر از 13 به دست نياورده است. اين در حالي است كه عربستان سعودي با رتبه جهاني 12، در صدر كشورهاي منطقه قرار دارد. امارات، قطر، بحرين، عمان، كويت، اردن، يمن، لبنان، مصر، سوريه و سودان هم حائز رتبههاي دوم تا دوازدهم منطقه شدهاند. در ردهبندي جهاني، سنگاپور رتبه نخست را به خود اختصاص داده است و هنگكنگ، نيوزيلند، آمريكا و دانمارك در رتبههاي بعدي قرار دارند. گزارش بانك جهاني در حالي از نزول چهار پلهاي رتبه ايران در كسبوكار جهاني خبر ميدهد كه مركز پژوهشهاي مجلس در گزارشهاي فصلي «پايش محيط كسبوكار» از روند كاهشي موانع كسبوكار در ايران طي يك سال گذشته خبر داده است. از سوي ديگر، گزارش بانك جهاني در سال گذشته از بهبود دو پلهاي رتبه سهولت كسبوكار ايران در جهان خبر داده بود كه به نظر ميرسد با سقوط چهار پلهاي امسال، به كلي خنثي شده باشد.
منبع : رازنامه iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 13:50 :: نويسنده : افسانه
نگاهي به تاريخچه حسابرسي در ايران
حسابرسي به عنوان يك حرفه، يك تخصص و يك رشته، عمر نسبتاً كوتاهي دارد در جهان كه به زحمت به بيش از يكصد سال مي رسد. اما همزمان و همراه با تحولات شتاب آميز يكصد سال گذشته، حرفه حسابرسي نيز به سرعت خو را با شرايط و اوضاع و احوال زمان تطبيق داده و به عنوان يك دانش تخصصي مطرح شده است. در عين حال فرآيند تكاملي حسابرسي با به كارگيري علوم و فنون ديگري مانند آمار و رياضيات، مديريت و سيستم هاي اطلاعاتي در حسابداري و حسابرسي همراه بوده و تغييرات وسيع در تكنولوژي اطلاعات كه به گسترش فزاينده سيستم هاي كامپيوتري پردازش اطلاعات مالي انجاميد حسابداري را متحول و تغييرات و تحولات سريع حسابرسي را الزامي كرده است. علاوه بر وضع قوانين و مقررات تازه حاكم بر واحدها و فعاليت هاي اقتصادي، قوانين مالياتي و تدوين استانداردهاي حسابداري و حسابرسي را به رشته اي پيچيده و پويا تبديل كرده است كه دامنه آن به سرعت گسترده مي شود و چشم انداز آتي آن به حسابرسي مديريت و رسيدگي به آثار اجتماعي اقتصادي فعاليت واحدها يا حسابرسي اجتماعي مي رسد. نخستين باري كه در قوانين ايران به موضوع حسابرسي اشاره شد در قانون تجارت مصوب سال ۱۳۱۱ است كه طي آن مقرر شد مجمع عمومي هر شركت سهامي يك يا چند بازرس (مفتش) را از بين صاحبان سهام يا از خارج از آن انتخاب كند تا با رسيدگي به حساب ها و اسناد و مدارك شركت، درباره اوضاع عمومي شركت و صورت هاي مالي كه توسط مديريت تهيه مي شود گزارشي به مجمع عمومي صاحبان سهام در سال بعد بدهد. اگرچه مجامع عمومي شركت هايي كه پس از اين قانون ظاهراً به شكل سهامي تشكيل شدند، بنابر الزام مزبور بازرس يا بازرساني را انتخاب مي كردند و اين بازرسان گاه به حساب هاي شركت نيز رسيدگي مي كردند، اما انجام حسابرسي در معناي متعارف آن توسط بازرسان در كار نبود. استفاده از خدمات حسابداران خبره در امر حسابرسي مالياتي نخستين بار در قانون ماليات بر درآمد سال ۱۳۲۸ عنوان شد. قانون مزبور مقرر داشت هر موقع كه انجمن محاسبين قسم خورده در كشور تشكيل شود وزارت دارايي مكلف است نتيجه رسيدگي محاسبين قسم خورده را در مورد حساب يا ترازنامه بازرگانان يا شركت ها بپذيرد و در اين صورت براي تشخيص ماليات، ديگر حاجت به رسيدگي به دفاتر مودي نخواهد بود. در قانون مالياتي سال ۱۳۳۵ اين حكم قانوني عيناً تكرار شد و در اجراي آن، آيين نامه مربوط در سال ۱۳۴۰ تهيه و به تصويب وزير دارايي رسيد. اساسنامه انجمن محاسبين قسم خورده نيز در سال ۱۳۴۲ تهيه و تصويب شد و در آن علاوه بر ذكر مقرراتي راجع به اركان انجمن، تدوين اصول حسابداري و حسابرسي و موازين حرفه اي و اخلاقي حسابداران عضو انجمن نيز پيش بيني شد. با تصويب قانون ماليات هاي مستقيم سال ،۱۳۴۵ عملاً تكيه گاه قانون انجمن محاسبين قسم خورده فرو ريخت و اين قانون مقرر داشت كه به منظور تعيين و معرفي حسابداران رسمي و فراهم آوردن وسايل لازم براي بالا بردن سطح معلومات حسابداري و تهيه زمينه مساعد براي تدوين و نظارت در اجراي موازين حرفه، كانون حسابداران رسمي تشكيل شود. آيين نامه مربوط به نحوه انتخاب حسابداران رسمي در سال ۱۳۴۶ و اساسنامه كانون در سال ۱۳۵۱ به تصويب رسيد و حسابداران رسمي، رسيدگي به دفاتر حساب و سود و زيان و ترازنامه موديان را از بعد مالياتي در موارد ارجاعي به عهده گرفتند. به موازات انجام اقداماتي در مورد ايجاد نظام حرفه اي حسابداري در جهت استفاده از خدمات حسابداران متخصص در امر حسابرسي مالياتي، اصلاحيه قانون تجارت (راجع به شركت هاي سهامي) مصوب ،۱۳۴۷ شركت هاي سهامي عام را مكلف كرد كه به صورت حساب سود و زيان و ترازنامه شركت، گزارش حسابداران رسمي را نيز ضميمه كنند. حسابداران رسمي نيز مكلف شدند در گزارش خود علاوه بر اظهارنظر درباره حساب هاي شركت، گواهي نمايند صورت هاي مالي تنظيم شده از طرف هيات مديره، وضع مالي شركت را به نحو صحيح و روشن نشان مي دهد. به اين ترتيب، موضوع حسابرسي شركت هاي سهامي عام در قانون تجارت نيز جايي باز كرد اما تصور بر اين بود كه وظايف حسابرسي و بازرسي قانوني، مجزا و تفكيك پذيرند. به هر حال از آنجا كه انجام حسابرسي پيش بيني شده در اصلاحيه قانون تجارت به عهده حسابداران رسمي موضوع قانون ماليات ها محول شده بود در اغلب شركت هاي سهامي عده اي از حسابداران رسمي به عنوان بازرس قانوني انتخاب و وظايف ظاهراً جداگانه بازرسي حسابرسي را تواماً به عهده گرفتند. در پي افزايش روزافزون تعداد شركت ها و موسسات انتفاعي دولتي و ايجاد انواع و اقسام موسسات توسط دولت، در سال ۱۳۵۰ شركت سهامي حسابرسي كه سهام آن تماماً متعلق به دولت بود به منظور انجام خدمات حسابرسي شركت هاي تابعه وزارت دارايي قرار گرفت و حسابرسي اغلب شركت هاي دولتي متعاقباً به آن واگذار شد. در سال هاي ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۷ قوانين ديگري نيز به حسابرسي اشاره داشتند و حسابرسي را الزامي شناخته بودند، از جمله برابر مقررات بورس و اوراق بهادار تهران، سهام شركت هايي در بورس پذيرفته مي شد كه حساب هاي آن توسط موسسات حسابرسي مورد قبول هيات پذيرش بورس، حسابرسي شده باشند. با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در بهمن ۱۳۵۷ كه به مصادره شركت هاي متعلق به برخي سرمايه داران، ملي كردن تعدادي از صنايع و واحدها و انتخاب مديران دولتي براي تعدادي از اين واحدها انجاميد، ادامه فعاليت موسسات حسابرسي موجود و به خصوص شعب موسسات حسابرسي خارجي با اشكالات جدي روبه رو شد و بالاخره در سال ۱۳۵۹ در لايحه قانوني مربوط به اصلاح پاره اي از مواد قانوني ماليات هاي مستقيم، مواد راجع به حسابداران رسمي لغو و در نتيجه كانون حسابداران رسمي عملاً منحل شد. كنترل و مالكيت بخش عمومي بر تعداد زيادي از شركت ها و ساير واحدهاي اقتصادي، به ايجاد سازمان ها و نهادهاي اداره كننده انجاميد و تشكيل موسساتي را ضروري ساخت كه حسابرسي شركت ها و ساير واحدهاي اقتصادي ملي يا مصادره شده را عهده دار شوند. تشكيل موسسه حسابرسي سازمان صنايع ملي و سازمان برنامه، موسسه حسابرسي بنياد مستضعفان و موسسه حسابرسي شاهد در سال هاي ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ ناشي از اين نياز بود. موسسات مزبور تعداد زيادي از حسابداران شاغل در موسسات حسابرسي سابق را به خدمت گرفتند و هر يك در قلمرو مالكيت و كنترل سازمان مربوط، حسابرسي شركت ها را عهده دار شدند. در سال ۱۳۶۲ موضوع ادغام موسسات حسابرسي بخش عمومي مطرح شد و قانون تشكيل سازمان حسابرسي به تصويب رسيد. با تصويب اساسنامه قانوني سازمان حسابرسي در سال ،۱۳۶۶ موسسات حسابرسي موجود در بخش دولتي ادغام و سازمان حسابرسي تشكيل شد. در سال ،۱۳۷۲ قانون «استفاده از خدمات تخصصي و حرفه اي حسابداران ذي صلاح به عنوان حسابدار رسمي» به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيد. به موجب اين قانون، دولت مي تواند حسب مورد نياز از خدمات حسابداران رسمي در مواردي چون حسابرسي و بازرسي قانوني شركت هاي سهامي عام، شركت هاي سهامي خاص، شركت هاي غيرسهامي و شركت هاي موضوع بندهاي الف و ب ماده(۷) اساسنامه قانوني سازمان حسابرسي و همچنين حسابرسي مالياتي اشخاص حقيقي و حقوقي استفاده كند. در سال ۱۳۷۴ آيين نامه «تعيين صلاحيت حسابداران رسمي و چگونگي انتخاب آنان» موضوع تبصره يك قانون فوق الذكر به تصويب هيات محترم وزيران رسيد و متعاقب آن هيات تشخيص صلاحيت حسابداران رسمي توسط وزير امور اقتصادي و دارايي تعيين و معرفي شد. در اوايل سال ۱۳۷۵ در اجراي آيين نامه تعيين صلاحيت حسابداران رسمي، وزير محترم امور اقتصادي و دارايي، هياتي ۱۰ نفره متشكل از ۷ نفر عضو هيات تشخيص صلاحيت حسابداران رسمي و ۳ نفر حسابدار ديگر را به عنوان نخستين حسابداران رسمي معرفي كردند تا ظرف شش ماه، اساسنامه جامعه مزبور را تهيه و براي تصويب نهايي به هيات وزيران تقديم كند. اين اساسنامه در مهلت مقرر تهيه شده و در شهريورماه ۱۳۷۸ به تصويب هيات محترم وزيران رسيده است. همچنين در سال ۱۳۷۸ آيين نامه چگونگي استفاده از خدمات و گزارش هاي حسابداران رسمي و موسسات حسابرسي موضوع تبصره (۴) ماده واحده «قانون استفاده از خدمات تخصصي و حرفه اي حسابداران ذي صلاح به عنوان حسابدار رسمي» توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي و با شركت جمعي از كارشناسان و صاحب نظران تهيه شده و به تصويب هيات محترم وزيران رسيد. برگزاري اولين گردهمايي حسابداران رسمي ايران در پايان خردادماه ،۱۳۸۰ عمليات اجرايي شناسايي متقاضيان عضويت در جامعه حسابداران رسمي ايران به پايان رسيد و اين افراد در پايان خردادماه ۱۳۸۰ دعوت شدند. نخستين مجمع عمومي جامعه حسابداران رسمي ايران در دوم شهريورماه ۱۳۸۲ با هدف انتخاب اعضاي شوراي عالي تشكيل شد. در اين جلسه ۱۱ نفر اعضاي اصلي شوراي عالي و ۳ نفر اعضاي علي البدل توسط راي مستقيم اعضاي جامعه انتخاب شدند و فعاليت جامعه حسابداران رسمي ايران رسماً آغاز شد. در ادامه به تدريج اعضاي هيات مديره و كارگروه هاي تخصصي توسط شوراي عالي و اعضاي هيات عالي نظارت توسط وزير محترم امور اقتصادي و دارايي تعيين شدند و كار خود را آغاز كردند. اينك سه سال است كه از عمر جامعه حسابداران رسمي ايران گذشته و از اين پس نيز موفقيت جامعه در گرو همكاري و همدلي اعضاي محترم جامعه و ديگر افراد ذي نفع است. منصور اسدزاده تاریخچه حسابرسی در ایران دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : افسانه
تاريخچه حسابداري
نگهداری دفاتر حسابداری گرچه به شکل بسیار ساده از قرنها پیش در تاریخ بشر معمول بوده است .بابلی ها پرداخت حقوق و دستمزد را با خط میخی بر الواح گلی نقش می کردند . مصریان قدیم درامد و هزینه موسسات دولتی و عملیات و معاملات بنگاه های بازرگانی را بر کاغذ پاپیروس ثبت می نمودند .
دفتر داری دوبل یا دوطرفه که اساس سیستمهای جدید حسابداری است نیز سابقه ای طولانی دارد . نمونه های متعددی از دفاتر حسابداری به صورت مترادف که قدیمیترین آنها مربوط به سال 1211 میلادی است و توسط بازرگانان ایتالیایی تنظیم گردیده ، در موزه های بزرگ دنیا موجود است.
اولین کتاب چاپی درباره دفتر داری دوبل متعلق به یک راهب ایتالیایی به نام لوکا پاچیولی است که در سال 1494 میلادی منتشر گردید و بسیاری از اصول دفترداری و حسابداری زمان ما عینا درآن ملاحظه می شود. به نظر بعضی از محققان احتمال می رود رساله دفترداری دوبل پاچیولی با استفاده از نسخ خطی بندتوکترولی تهیه شده است .
به تدریج با تشکیل بازارهای سرمایه و شرکت های سهامی ، نیاز به حسابدری و حسابرسی حرفه ای اجتناب ناپذیر گردید . قانون شرکت های سال 1862 انگلستان به منظورحمایت از سرمایه گذاران در مقابل تقلبات و سوءاستفاده ، حسابرسی شرکت های سهامی را الزامی کرد و در سال 1880 انجمن حسابداران خبره انگلستان و ویلز از تعدادی حسابدار ورزیده که از دانش و مهارتهای تخصصی برخوردار و در انجام وظایف حرفه ای خود ملزم به رعایت آئین رفتار حرفه ای مدونی بودند ، تشکیل گردید و به این ترتیب نمونه ای از نظام حرفه ای حسابداری پدیدار شد .
در امریکا اندیشه تدوین اصول و استانداردهای حسابداری در جهت حفظ منافع عامه به دنبال بحران اقتصادی با تشکیل کمیسیون اوراق بهادار و بورس نضج گرفت و این کمیسیون به عنوان مرجع استادارد های حسابداری در امریکا تعیین شد . اما کمیته رویه های حسابداری انجمن حسابداران رسمی امریکا نخستین نهاد در بخش خصوصی بود مه از سال 1939 به تهیه و انتشار بولتنهای تحقیقات حسابداری که در حکم استاندارد بود پرداخت و تا سال 1959 به این کار ادامه داد. البته قبل از آن انجمن حیابداران امریکا از سال 1936 بیانیه موقتی را درباره اصول حسابداری منتشر کرده بود . کوشش چهارده ساله هیات تدوین اصول حسابداری ، تداوم این فعالیت در مقیاسی بزرگتر بود . هیات تدوین استانداردهای حسابداری مالی که از سال 1973 با ترکیبی تازه و با حضور متخصصانی از نهادهای مختلف کار خود را آغاز کرد و همچنین ادامه دارد ، مرجع کنونی استاندارد های حسابداری در امریکاست و تایید کمیسیون اوراق بهادار و بورس از استانداردهی تهیه شده توسط این هیات ، به انها اعتبار و اقتدار بخشید . با این حال ، کمیسیون اوراق بهادار و بورس ، دستور العملهایی اجرایی متعددی را در مورد حسابداری شرکت های سهامی عام و شرکت هایی که در بورسهای امریکا پذیرفته می شوند ، صادر کرده است و می کند . علاوه بر این، انجمن حسابداری امریکا و انجمن ملی حسابداران امریکا نیز نشریات ارزنده ای درباره مبانی نظری ، اصول و استانداردهای حسابداری در طول دهه های گذسته منتشر کرده اند که به تحقیقات و اضهار نظر های پیشگامان و صاحبنظران حسابداری در امریکا متکی است و منبع با اهمیتی را برای تدوین کنندگان استانداردها و درک مفاهیم و استانداردهای حسابداری در امریکا فراهم می کند.
دیگر کشور های صنعتی اروپا عمدتا از طریق وضع قوانین به سامان دادن اصول و روشهای حسابداری پرداختند و در قوانین اغلب کشور های صنعتی اروپا رعایت اصول بنیادی حسابداری الزام اور ، فرم و محتوای گزارشهای مالی ، مقرر ونحوه حسابداری برخی فعالیت های عمده ، تعیین گردیده است . از جمله در فرانسه اغلب اصول بنیادی حسابداری در قانون تجارت امده است و مقررات خاصی در مورد فهرست حسابها و گزارشهای مالی وضع گردیده است که شکل و محتوی صورتهای مالی اساسی را تعیین می کند و علاوه بر این هیات ملی حسابداری عهده دار تعیین رویه های حسابداری و تفسیر رسمی احکام قانونی درباره حسابداری است و انجمن خبره و مجاز فرانسه نیز انتشاراتی در مورد روشهای پیشنهادی حسابداری دارد .
از دهه 70 با اوجگیری بی سابقه تجارت و بازرگانی در سطح بین المللی گرایش به هماهنگ سازی استاندارد های حسابداری پدید امد . تدوین استاندارد های بین المللی حسابداری در پایان این دهه نمونه بارزی از این گرایش است . اندیشه هماهنگ سازی استاندارد های حسابداری در سطح بین المللی ، در هشتمین کنگره بین المللی حسابداران در سال 1972 مطرح و کمیته ای به نام کمیته همکاری بین المللی حرفه حسابداری ایجاد شد که بعدا به کمیته استاندارد های بین المللی حسابداری تغییر نام یافت . این کمیته ، کار تدوین استاندارد های بین المللی حسابداری را برعهده دارد و تاکنون استاندارد هایی را نیز تدوین و عرضه داشته است .
پیشینه حسابداری در ایران به نخستین تمدنهایی بر میگردد که در این سرزمین پا گرفت و مدارک حسابداری متنوع ومتعددی برای اداره امور حکومتی و اجرای فعالیت های اقتصادی ابداع شد که در پاسخ به نیازهای زمان ، سیر تحولی و تکاملی داشته است و ممیزی املاک در تمدن ساسانی و تکامل حسابداری سیاق برای نگاهداری حساب درامد و مخارج حکومتی در دوران سلجوقیان و نگهداری حساب فعالیت های بازرگانی به حساب سیاق ، نمونه های بارز و پیشرفته ان است .
در ایران عرر حاضر اولین قانون که حرفه حسابداری و حسابرسی را به رسمیت شناخت قانون مالیات درامد مصوب سال 1225 بود . در ایین نامه که برای همین قانون در سال 1340 توسط وزارت دارای تدوین شد ، محاسب قسم خورده و کارشناس حساب مطرح گردیده است . از سالهای پیش برخی از اهل فن درصد تشکیل انجمن حسابداران و حسابرسان مستقل ایران بودند ، نظیر انچه که در بسیاری از کشورهای مترقی جهان وجود داشت . در مرداد مه سال 1340 وزارت دارای بر اساس اختیارات حاصله از ماده 33 قانون مالیات بر درامد مصوب سال 1340 ، ایین نامه مربوط به تاسیس انجمن محاسبین قسقسم خورده و کارشناسان حساب را به منظور تشکیل مرجع رسمی جهت رسیدگی به حسابها و دفاتر اشخاص و شرکتها و موسسان دیگر و اظهار نظر در اختلاف محاسباتی صادر کرد . انجمن در این ائین نامه “مستقل و دارای شخصیت حقوقی ” معرفی شده است.
در دی ماه 1340 وزارت دارای در فراهم اوردن مقدمات تشکیل این انجمن پیشقدم شد و کمیسیونی را برای رسیدگی به صلاحیت داوطلبان عضویت انجمن مزبور تشکیل داد . ریاست کمیسیون با نماینده وزیر دارایی و اعضای ان عبارت بود از : دادستان دیوان محاسبات ، نمایندگان دادستان تهران ، اتاق بازرگانی ، کانون بانکها ، بانک مرکزی ایران و سه نفر حسابدار متخصص. این کمیسیون به مدت 9 ماه تقاضای داوطلبان را در مورد رسیدگی قرارداد پس از اخذ امتحانات لازم ، نخستین اعضای انجمن را انتخاب کرد . اعضای مذکور به موجب حکم وزیر دارایی وقت به عنوان حسابداران قسم خورده شناخته شدند و در تیرماه 1342 نخستین جامعه حسابداران و حسابرسان ایرانی با 36 نفر عضو ، تاسیس و این جامعه به نام “انجمن قانونی محاسبین قسم خورده و کارشناسان ایران ” به ثبت رسید . ماده اول اساس نامه انجمن ، هدف از تشکیل ان را “متشکل ساختن حسابداران صلاحیت دار کشور و تربیت حسابداران خبره و تمرکز عمل کارشناسی حساب و تدوین اصول حسابداری و حسابرسی و اجرای دقیق مو ازین حرفه ای و اخلاقی توسط اعضای رسمی انجمن “تعریف میکند . انجمن قانونی محاسبین قسم خورده و کارشناسان حساب ایران تا خرداد ماه 1343 تنها جامعه حرفه ای حسابداران و حسابرسان ایرانی بود . در تاریخ 30 خرداد ماه 1343 انجمن دیکری به نام ” انجمن حسابداران ایرانی ” تاسیس شد که هدف این انجمن نیز توسعه حرفه حسابداری و حسابرسی بود .
در قانون مالیات های مستقیم مصوب 28 اسفند ماه 1345 مقرر شد که به منظور استفاده از نتایج حسابرسی ، از میان حسابداران متخصص در امور رسیدگی به دفاتر و حساب سود و زیان و تراز نامه برای تشخیص درامد مشمول مالیات مودیان ، عده ای به عنوان “حسابداران رسمی ” تعیین شوند . در بعضی از موارد ، نتیجه رسیدگی این حسابداران رسمی مورد قبول وزارت دارای قرار گرفته است . به موجب همین قانون بود که کانون حسابداران رسمی با تعداد 54 عضو به ثبت رسید . کانون حسابداران رسمی توسط هیات مدیره منتخب مجمع عمومی اداره می شد و وظیفه اصلی کانون ،نظارت بر کار حرفه ای اعضابود . کانون مزبور تا سال 1359 که شورای انقلاب مواد قانونی مربوط به حسابداران رسمی ( مواد 275 تا 281 ) را ملغی اعلام کرد به کار خود ادامه داد و سپس در این سال منحل گردید .
در سنوات پس از انقلاب سازمان حسابرسی با تصویب قانون تشکیل مورخ 5/10/1362 و اساسنامه قانونی مصوب 17/6/1366 مجلس شورای اسلامی ، عملا فعالیت خود را از تاریخ 16/9/1362 با ادغام شرکت سهامی حسابرسی وزارت امور اقتصادی و دارایی و موسسه حسابرسی سازمان صنایع ملی و سازمان برنامه آغاز کرد . همچنین موسسات حسابرسی بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید در تاریخ 28/12/1376 منحل و با کلیه امکانات و پرسنل از تاریخ 1/1/1368 به سازمان حسابرسی ملحق گردیدند. این سازمان طبق اساسنامه ، مرجع تخصصی و رسمی تدوین اصول و ضوابط حسابداری و حسابرسی در سطح کشور تعیین شد .
همچنین قانون استفاده از خدمات تخصصی حسابدارا ن ذیصلاح به عنوان حسابدار رسمی در بهمن ماه 1372 به تصویب رسید . به موجب این قانون به منظور اعمال نظارت مالی بر واحد های تولیدی ، بازرگانی و خدماتی و همچنین حصول اطمینان از قابل اعتماد بودن صورت های مالی واحد های مزبور در جهت حفظ منافع عمومی ، صاحبان سرمایه و دیگر اشخاص ذیحق و ذینفع ، به دولت اجازه داده می شود از خدمات تخصصی و حرفه ای حسابداران ذیصلاح استفاده نماید .
فهرست منابع:
عبدالکریم مقدم ، علی شفیع زاده « اصول حسابداری » انتشارات دانشگاه پیام نور
یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : افسانه
تجربه هدفمندسازی یارانه ها در 10 كشور جهان
هدفمندسازی یارانه ها به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر و یك جراحی بزرگ اقتصادی با همت دولت، حمایت مجلس و هماهنگی تمامی اركان حكومتی و مهمتر از همه حضور مسئولانه اقشار مختلف مردم، پس از گذشت دو دهه انتظار عملیاتی شد تاعاقبت خواسته دیرینه اقتصاددانان و جامعه اقتصادی ایران محقق شود. از آنجایی كه برنامه هدفمندسازی یارانه ها در رأس تحول اقتصادی دولت قرارگرفته است، بررسی تجربه كشورهای مختلف در این زمینه می تواند برای سیاستگذاران راهنمای خوبی باشد.
دراین گزارش به برنامه هدفمندسازی یارانه انرژی و موادغذایی در كشورهای بلغارستان، اندونزی، تركیه، مالزی، لهستان، چین، الجزایر،مصر، تونس و یمن اشاره شده است كه غالبا از نظر ساختار اقتصادی شباهت نزدیكی با كشورمان دارند و درآمد خانوارها به عنوان شاخصی برای انتخاب گروههای هدف مورد توجه قرار گرفته است.
ازسوی دیگر گفتنی است از آن جهت در این گزارش بر كشورهای منتخب بلوك شرق تاكید شده است كه این كشورها به سبب سال ها برخورداری از نظام برنامه ریزی متمركز و پیروی از سیاست های حمایتی شباهت های بسیاری با وضعیت ایران داشته اند.
پرداخت یارانه به برخی از كالاها تنها مختص به ایران نیست و به همین دلیل كشورمان، تنها كشوری در جهان نیست كه به هدفمندسازی پرداخت یارانه دست می زند. در دهه 1950 میلادی و همزمان با مطرح شدن تفكر توسعه و ضرورت توجه به شاخص های رفاه اجتماعی و كاهش فقر، دخالت دولتها در فعالیتهای اقتصادی بیشتر شد. اقتصاددانان كلاسیك توسعه، دراین دوران از دولت به عنوان «پیش ران» توسعه نام می برند و از آنجا كه این گروه از نظریه پردازان لازمه توسعه اقتصادی را صرفا در سرمایه گذاری های كلان فیزیكی و زیرساختهای اقتصادی می دیدند بیشتر دولتها را به دخالت دراین زمینه ها توصیه می كردند.
با شكل گیری تفكرغربی محوریت انسان در توسعه از دهه 1970 به بعد، این تفكر غالب شد كه برای مواجهه با مسائل مبتلا به توسعه نیافتگی كشورها، سرمایه فیزیكی كافی نیست و حداقل به اندازه سرمایه فیزیكی، مسائل و سیاست های اجتماعی و شكل گیری سرمایه انسانی هم ضرورت دارند. بنابراین دراین دوره سیاست های حمایتی اجتماعی درقالب دولتهای رفاه، سیاست یارانه ای و... و سرلوحه برنامه های توسعه كشورها قرارگرفت. اما آنچه در زمینه پرداخت یارانه ها مورد غفلت قرارگرفت، هدفگیری صحیح این سیاست ها بود؛ به نحوی كه بیشتر كشورها یارانه ها را بصورت همگانی و عمومی پرداخت می كردند.
در دهه 1980 به دنبال بحران بدهی ها و ركود جهانی و تقابل تجربه كشورهای شرق آسیا، آمریكای لاتین، جنوب آسیا و صحرای آفریقا، تاكید راهبردهای توسعه به سمت بهبود مدیریت اقتصاد و پذیرفتن نقش بیشتر نیروهای بازار تغییر كرد كه درچارچوب جدید، بیشتر كشورها نسبت به اصلاحات در برنامه یارانه ها اقدام كردند.
دلیل عمده این كشورها جهت اجرای برنامه اصلاحات، پرهزینه بودن یارانه عمومی به جهت فراگیربودن آن بود. با توجه به افزایش جمعیت و افزایش قیمت كالاها و خدمات در بازارهای جهانی، بارمالی دولت افزایش قابل توجهی یافته بود. علاوه بر این ناكارایی نظام توزیع دولتی و اثرات منفی كنترل قیمت محصولات بر تولیدكنندگان از دلایل دیگر انجام اصلاحات بوده است.
نكته قابل تأمل در این میان، استفاده از تجربیات تلخ و شیرین هدفمندی یارانه ها در دیگر كشورهاست. باید پذیرفت كه هر جراحی تا مدتها درد و ناراحتی در پی دارد. این طرح بزرگ اقتصادی كه از آن به عنوان جراحی بزرگ اقتصادی ایران یاد می شود نیز از این قاعده مستثنی نیست، اما همگان اذعان دارند كه اجرای موفقیت آمیز آن مسیر توسعه جمهوری اسلامی را از توسعه سرمایه سالارانه به پیشرفت عادلانه تغییر خواهد داد و این موضوعی است كه محافل اقتصادی غرب از جمله بانك جهانی و صندوق بین المللی پول نیز به آن اذعان دارند.
¤ تجربه كشورهای دیگر در هدفمندسازی یارانه ها
براساس آنچه كه در تاریخ نظام های اقتصاد جهانی ثبت شده است، اغلب دولت ها در مقاطع زمانی خاص به تدوین طرح اصلاح یا هدفمندسازی یارانه ها مبادرت كرده اند. دست كم در نیم قرن اخیر كه نظام های اقتصادی دچار تلاطم و تغییر بوده اند، كشورهای صنعتی در اروپا و آسیا در دو مرحله به پرداخت توزیع هدفمند یارانه همت گماشته اند: مرحله نخست پس از ركود جهانی دهه 1997 و دومین مرحله پس از بحران اقتصادی .2008 البته پیش از این دو بحران در اروپای آسیب دیده از جنگ جهانی، روش خاصی از اعطای یارانه در دستور كار قرار گرفت.
در دهه 90 میلادی، به دنبال بحران بزرگ اقتصادی شرق آسیا قدرت های اقتصادی این منطقه سیاست یارانه های خویش را در جهت اصلاح راهبردهای توسعه به سمت بهبود مدیریت اقتصاد تعدیل كردند. آن روز بحران در اقتصاد شرق آسیا دامنگیر قدرت نوپای این منطقه از كره جنوبی تا هنگ كنگ و ژاپن شد. همانند سقوط وال استریت در 2008، آن روز بازار هنگ كنگ كه پس از نیویورك و لندن سومین مركز مالی مهم دنیا است سقوط كرد. از نتایج این بحران، ورشكستگی هزاران شركت و كاهش ارزش پول دولت های خاور دور بود. پس از این اتفاق، دولت های یاد شده به بازنگری برنامه های اقتصادی و ارائه نسخه های جدید پرداختند. در مالزی و اندونزی كه كانون اصلی بحران بود، برنامه های جدید برای هدایت یارانه ها و كمك های اقتصادی دولت ارائه شد.
آنها در اولین گام اصلاحات اقتصادی خویش دریافتند كه سیاست پرداخت یارانه ها پرهزینه است. در این دوره عواملی مثل افزایش جمعیت و افزایش قیمت كالاها و خدمات در بازارهای جهانی موجب شده بود بار مالی دولت افزایش قابل توجهی بیابد. اغلب كشورهایی كه به اصلاح نظام ناكارای توزیع دولتی روی آوردند، دو محور را مورد توجه قرار دادند نخست؛ اصلاح یارانه های مربوط به مواد غذایی كه این حركت بیشتر با هدف كمك به خانواده های آسیب پذیر انجام گرفت و سپس اصلاح قیمت یارانه های انرژی كه در این بخش آنها بیشتر در پی مهار اثرات منفی كنترل قیمت محصولات بر تولیدكنندگان بودند.
قریب یك دهه بعد از این بحران در آمریكا كه شاهد دومین بحران اقتصادی شد، تجربه دیگری در زمینه یارانه ها رقم خورد. از اولین تصمیم های دولت اوباما این بود كه لایحه جنجالی مربوط به اصلاح نظام بهداشت و سلامت را ارائه كرد.
در میان قدرت های بزرگ اقتصادی، چین سیاست یارانه ای متفاوت از دیگر قدرت ها دارد. چینی ها كه اكنون بر سكوی سومین قدرت اقتصاد جهانی ایستاده اند، از یارانه ها به عنوان اهرمی برای كنترل بازار بهره جسته اند. یكی از صاحبنظران اقتصادی كه 10 سال پیش به عنوان استاد دانشگاه در چین تدریس كرده است، درباره كاربرد یارانه و مالیات در این كشور می نویسد: دولت با دادن یارانه به تولید و مصرف میوه و بخشی از مواد غذایی، بهای آنها را پایین آورد. از سوی دیگر تولید و مصرف ماغی و ماهی را آزاد گذاشت تا قانون عرضه و تقاضای بازار نرخ آن را تعیین كند. در همین حال برای گوشت قرمز مالیات تعیین كرد. به این ترتیب چینی ها تولید و مصرف مرغ و ماهی را به بازار آزاد سپردند، اما تولید و مصرف میوه و سبزی را كه هزینه اجتماعی آن كم و سود آن زیاد است تشویق كردند.
صاحبنظران تأكید می كنند كه همه نظامی های توسعه یافته به جای نسخه «حذف یارانه» فرمول «تعدیل و اصلاح یارانه» را دنبال كرده اند و همه قدرت های صنعتی برحسب نیاز و مقتضیات اقتصادی شان به مهندسی یارانه ها مبادرت كرده اند.
روش های آزموده شده برای توزیع یارانه در نظام اقتصادی پنج قاره جهان هر كدام دارای ظرایف و دقایقی قابل تأمل است، اما این تجربه ها و آزمون ها غیرقابل كلیشه برداری هستند. به این دلیل روشن كه سیاست یارانه ای هر كشور پاسخی به نیازها و كلیدی برای گشایش بن بست های اقتصادی این كشور است. لذا تردیدی نیست كه شرط اول توفیق یك برنامه یارانه ای در هر كشور این است كه دربرگیرنده مقتضیات و ویژگی های اقتصاد بومی و ملی آن كشور باشد.
دلیل عمده این كشورها برای اجرای برنامه اصلاحات، پر هزینه بودن یارانه عمومی به جهت فراگیر بودن آن بود. باتوجه به افزایش جمعیت و افزایش قیمت كالاها و خدمات در بازارهای جهانی بار مالی دولت افزایش قابل توجهی یافته بود. علاوه بر این ناكارایی نظام توزیع دولتی و اثرات منفی كنترل قیمت محصولات بر تولیدكنندگان از دلایل دیگر انجام اصلاحات بوده است.
بررسی های انجام شده در كشورهای منتخب نشان می دهد كه هر یك از این كشورها متناسب با شرایط ویژه خود از شیوه خاص و یا تركیبی از شیوه های مختلف بهره جسته اند.
1- بلغارستان
كشور بلغارستان قبل از ایجاد اصلاحات اقتصادی برای حمایت از خانوارهای كم درآمد و تولیدكنندگان از بخش انرژی به شدت حمایت می كرد. با شروع برنامه های آزادسازی اقتصادی، به منظور كاهش بدهی های عمومی و افزایش سرمایه گذاری، حمایت ها در این بخش كاهش یافته و اكنون خانوارها تنها استفاده كنندگان منافع حاصل از یارانه های انرژی اند. هزینه های یارانه های برق مصرفی خانوارها از مصرف كنندگان غیرخانواری تأمین می شود و تنها یارانه خدمات گرمایی ناحیه از محل بودجه دولت تأمین می شود.
درمورد قیمت های گاز طبیعی مصرفی خانوارها نیز تنها یك قیمت برای همه خانوارها وجود دارد و یارانه آن نیز از سایر مشتریان تأمین می گردد. اما شایان توجه است كه خانوارهایی كه به گاز طبیعی دسترسی دارند، تعدادشان اندك است. علت این امر اخلال در قیمت برق و محدودیت توسعه سیستم گاز در بلغارستان می باشد. اخیراً پیشرفت های مهمی در اصلاح انرژی از جمله تعدیل قیمت برق صورت گرفته است.
در اواسط سال 2002 كمیسیون تنظیم انرژی دولت جداول تعرفه برق را طوری تغییر داد كه طی سالهای 2002 تا 2004 میلادی، قیمت برق مصرفی خانوارها معادل قیمت تمام شده آن باشد. بدین منظور قرار شد این كمیسیون تعرفه برق را به ترتیب 20، 15و 10درصد در این سه سال افزایش دهد تا در سال 2004 قیمت برق مصرفی خانوارها با قیمت تمام شده آن برابر باشد.
برای حمایت از فقرا در اثر تعدیل قیمت ها، دولت این فرایند اصلاح را با دو مكانیسم همراه نموده: اول، افزایش یارانه انرژی در زمستان و دوم، ایجاد سیستم دوگانه قیمت گذاری كه به موجب آن تعرفه یارانه ای برای یك سطح معینی از مصرف تا سال 2005 ادامه یابد و تعرفه بیشتر برای سطوح بالاتر مصرف بكار رود. فرآیند اصلاح یارانه های انرژی در بلغارستان بسیار مؤثر بوده است و از سال 1998 سهم یارانه ها از تولید ناخالص داخلی روند كاهشی داشته و از 5/2درصد به 7/0درصد در سال 2000 رسیده است. در سال های 2001و 2002 سهم یارانه ها از تولید ناخالص داخلی به 4/0 درصد كاهش یافته است.
2- اندونزی
دولت اندونزی از اختصاص یارانه مستقیم به فرآورده های نفتی برای حمایت از اقشار كم درآمد و خانوارهای فقیر استفاده می كند. در نتیجه فرآورده های نفتی در اندونزی كمترین قیمت را در مقایسه با كشورهای آسیای جنوب شرقی دارد.
این یارانه ها بیش از 10درصد بودجه دولت را به خود اختصاص داده و سبب زیانهای اقتصادی، زیست محیطی و اجتماعی شده است. بازنگری دولت در پرداخت یارانه به فرآورده های نفتی باعث افزایش درآمدهای ارزی و كاهش آسیب های زیست محیطی می شود.
اصلاح سیستم یارانه ای این امكان را فراهم می كند كه منابع مالی به صورت كارآمدتری برای فقرا به كار گرفته شوند. این را هم باید درنظر داشت كه حذف یارانه، آلودگی هوا و محیط زیست از طریق مصرف بیش از حد فرآورده های نفتی را كاهش خواهد داد. دولت اندونزی به دنبال اصلاح و تكمیل قوانین و مقررات در جهت مصرف منطقی انرژی است.
هدف اصلی این كشور در درازمدت این است كه تبدیل به یك صادركننده پایدار نفت شود. دولت با كاهش یارانه فرآورده های نفتی سعی در كاهش كسری بودجه و مهار روند افزایشی مصرف داخلی انرژی دارد. دولت نیاز به كاهش یارانه های نفتی را به این شرط كه به خانوارهای فقیر بیش از حد فشار وارد نشود، ضروری می داند. هدف از انجام این طرح پرداخت یارانه به قشر فقیر است. علاوه بر این دولت باید حداقل بخشی از هزینه یارانه های نفت را صرف كاهش فقر، توسعه آموزش، توسعه حمل ونقل عمومی، ارتقا خدمات بهداشتی و دیگر برنامه های توسعه اجتماعی كند.
افزایش مستقیم درآمد ممكن است بسیار موثرتر از حمایت غیرمستقیم از طریق یارانه ها از جمله یارانه های نفتی باشد. پرداخت های مستقیم به افراد فقیر باید به طور واضح در بودجه ملی مشخص شوند و دولت مجلس، با بكارگیری سیاست قیمت گذاری دوگانه برای فرآورده های نفتی موافقت كنند. با اجرای این برنامه ها قیمت نفت سفید برای گروههای كم درآمد و بنزین و گازوئیل جهت حمل و نقل عمومی، افزایش نمی یابد.
همچنین دولت یك سیستم سهمیه بندی پیشنهاد كرده است كه به موجب آن كوپن های بنزین و نفت سفید باید به افراد واجد شرایط و مالكان خودروهای تخصیص داده شود. داشتن كوپن این حق را به افراد می دهد كه نفت سفید و بنزین را به قیمت یارانه ای خریداری كنند، البته شاید این پیشنهاد در عمل به خوبی كاربرد نداشته باشد. هزینه های مدیریت این برنامه، با توجه به اینكه سازمانهای زیادی را درگیر می سازد، بسیار زیاد است و سوءاستفاده از سیستم شامل چاپ كوپن های جعلی، توزیع آنها میان افراد و فروش مجدد كوپن ها، بدون شك می تواند مشكل بزرگ و مهمی ایجاد كند.
3- تركیه
تركیه در سال 2001 در یك بسته سیاستی كلان شامل «معرفی نظام نرخ ارز شناور»، «كاهش كسری بودجه دولت» و «استقلال بانك مركزی»، «برنامه اصلاح بازارهای مالی»، «مخابرات» و «انرژی» با پشتیبانی همه جانبه صندوق بین المللی پول (IMF) و بانك جهانی به روش خصوصی سازی نهادهای عمده دولتی اعلام كرد.
برنامه خصوصی سازی بازار انرژی با آزادسازی آغاز شد، در این رابطه قانون بازار برق در سال 2001 به تصویب مجلس رسید و براساس آن نهاد تهیه مقررات مربوط به بازار انرژی تاسیس شد.
در سال 2004 شورای عالی برنامه ریزی استراتژی اصلاح بخش برق را تصویب كرد. قانون بازار برق تركیه از سال 2001 به اجرا درآمد بر آن اساس بازار آزاد برای تولید و توزیع برق ایجاد شد طبق قانون مذكور، شركت دولتی كه هر سه بخش تولید، توزیع و انتقال برق را برعهده داشت به تفكیك حوزه های تولید و بازرگانی در اختیار بخش خصوصی قرار داده شد. در سال 2002 چهارمرحله برنامه رقابتی كردن بازار برق به شرح ذیل اعلام شد:
3 اعطای مجوز تاسیس شركت برق و گاز طبیعی به بخش خصوصی
3 از 2003 اعطای حق انتخاب شركت تولید برق به مصرف كنندگان عمده
3 راه اندازی مركز توافقات مالی برای تسویه و تراز مبادلات
3 بهره برداری كامل از مركز مالی فوق
در سال 2004 میلادی، پارلمان تركیه طرحی را به تصویب رساند كه طی آن هزینه های تولید نفت داخل آن كشور اصلاح شد، قیمت برای مصرف كننده آزاد گردید و در شركت های پالایش نفت دولتی، به بخش خصوصی انجام شد. برنامه خصوصی سازی شركت های پالایش نفت از 2005 آغاز و تاكنون در جریان است. برای مثال 5/31 درصد از شركت پالایش نفت تركیه كه 80 درصد نفت این كشور در آن پالایش می شود در سال 2007 به سرمایه گذاران بخش خصوصی فروخته شد.
4- مالزی
این كشور آسیایی از سال 2008 میلادی، در مسیر اصلاح یارانه ای قرار گرفت، به طوری كه یارانه برخی از كالاها و خدمات حذف یا هدفمند و به چند دهك كم درآمد، بخشی از یارانه ها به صورت نقدی پرداخت می شود.
در مالزی تا قبل از اجرای قانون حذف یارانه ها، دولت این كشور طرح ساخت مسكن ارزان قیمت در ابعاد محدود را در نظر داشت. اما طی سال 2010 میلادی و بعد از حدود دو سال از آغاز تغییر یارانه ها، قدرت خرید مسكن ارزان قیمت از سوی دهك های میان درآمدی افزایش پیدا كرده است و در مقابل، قدرت وام دهی بانك ها برای ارائه تسهیلات خرید مسكن كاهش پیدا كرده است. در این كشور آسیایی همچون سایر كشورها، بانك ها بیش از نیمی از ارزش ملك را وام می دهند.
تازه ترین نتایج از تاثیر طرح هدفمندسازی یارانه ها در مالزی نشان می دهد كه این طرح معادلات دولت در بخش مسكن این كشور آسیایی را دگرگون كرده است.
به طوری كه با گذشت كمتر از 3 سال از اقدامات اولیه مسئولان مالزی در اجرای طرح هدفمند كردن یارانه ها دسترسی طبقه متوسط جامعه به خانه های ارزان قیمت راحت تر شده است .
تا پیش از سال 2008 كه هدفمندسازی یارانه ها در مالزی آغاز شود مردم مالزی برای خانه دار شدن از تسهیلات بانكی با نرخ سود 5 درصد استفاده می كردند و تقریبا 95 درصد قیمت خانه را از طریق همین تسهیلات تامین می كردند. در آن زمان سیاست های حمایتی دولت در بخش مسكن تا حدی بود كه اگر واحد مسكونی در مراكز مورد توجه برای توسعه سریع، واقع شده باشد، وام هایی با كارمزدهایی پایین تر از نرمال، به مردم ارائه می شد.
به هر طریق مسئولان كشور مالزی با اشاره به تجربه تلخ بحران اقتصادی در یونان هدفمندسازی یارانه ها را تنها راه گریز كشور از بدهی های سنگین و در نتیجه ورشكستگی طی چند سال آینده عنوان كرده اند.
براساس اعلام دولت مالزی قطع یارانه ها دولت را از كسری بودجه 103 میلیارد رینگیتی طی پنج سال نجات خواهد داد. یكی از وزرای دولت مالزی نیز در این مورد گفته است؛ براساس طرح 5 ساله پیشنهادی حذف یارانه ها، دولت این كشور قادر خواهد بود 103 میلیارد رینگیت از هزینه های خود را كاهش داده و از بحران بدهی جلوگیری كند. به گفته این مقام مالزی در سال 2009 دولت مالزی مبلغ 74 میلیارد رینگیت یارانه داده است كه این مقدار 15 درصد از كل بودجه سال 2009 را شامل می شود.
با توجه به اینكه كشور مالزی یكی از كشورهایی است كه بیشترین یارانه را به مردم پرداخت می كند، مقامات این كشور از جمله نخست وزیر كنونی و «ماهاتیر محمد» نخست وزیر پیشین بارها اعلام كرده اند كه حذف یارانه ها یك ضرورت اجتناب ناپذیر برای ادامه فعالیت های اقتصادی این كشور محسوب می شود و براین اساس نیز «نجیب تون رزاق»، نخست وزیر مالزی طرح تحول اقتصادی خود را آماده كرده كه بر این اساس دولت این كشور تصمیم دارد یارانه ها را به تدریج حذف كند.
5- لهستان
هدفمندسازی یارانه انرژی در لهستان بخشی از برنامه اصلاحات اقتصادی پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی را تشكیل می داد كه موفق ترین برنامه در گروه كشورهای بلوك شرق است. براساس بسته مذكور، پرداخت یارانه صنایع به روش شوك درمانی قطع شد. انضباط مالی دولت تحت كنترل شدید قرار گرفت، رشد تورمی دستمزدها متوقف و نرخ بهره افزایش یافت. با حمایت صندوق بین المللی پول (IMF)، پول ملی تضعیف شد و برنامه خصوصی سازی به همراه آزادسازی قیمت ها اجرا شد. همچنین قوانین تجارت خارجی به منظور تسهیل صادرات و جذب سرمایه گذاری خارجی اصلاح شد.
آثار كوتاه مدت حاصل از اجرای برنامه فوق كاهش 24 درصدی تولیدات صنعتی و رشد 15/7درصدی بیكاری بود. در مقابل نرخ تورم كه در اواخر سال 1989 به 2000 درصد رسیده بود در سال 1992 به 35 درصد كاهش یافت.
با تقویت بخش خصوصی، به تدریج آثار اولیه رفع و این بخش به موتور محرك اقتصاد تبدیل شد و با ایجاد 500 هزار فرصت شغلی توسط این بخش در سال 1992 نرخ بیكاری كشور كاهش قابل توجهی یافت.
بر اساس نتایج مطالعه ای در مورد منافع و زیان های افزایش قیمت انرژی بر خانوادها در لهستان، میزان رفاه از دست رفته با كشش های قیمتی ارتباط داشته و در اثر افزایش قیمت حامل های انرژی، خانوارهای پردرآمد رفاه بیشتری از دست می دهند.
6- چین
پرداخت یارانه توسط دولت چین در بخش انرژی از قدمت زیادی برخوردار است. به طوریكه كنترل قیمت های انرژی و پرداخت بهای ناچیزی از آن توسط مصرف كنندگان خسارات جبران ناپذیری را به این بخش وارد كرده و موجبات عدم كارایی زیادی را برای آن فراهم نموده است. با این حال، اگر چه طی سالهای اخیر سیستم قیمت گذاری حاملهای انرژی تا حدودی متحول گردیده و تلاش می شود كه آثار تغییرات و دگرگونیهای حادث شده در بازارهای بین المللی نیز در آن لحاظ شوند، هنوز قیمت اغلب سوخت ها در چین از طریق دستورالعمل ها و بخشنامه ها اعلام می شود.
بنابراین چشم انداز آزادسازی بخش انرژی با این فرض درنظر گرفته می شود كه دولت به تدریج پرداخت یارانه ها را در این بخش و طی ده سال 2010- 2000 حذف خواهد نمود. به عبارت دیگر تا سال 2010 قیمت انواع حاملهای انرژی تابعی از هزینه اقتصادی عرضه آن بوده و از شرایط بازارهای بین المللی انرژی در نقاط مختلف جهان پیروی خواهد كرد.
در حالیكه وضعیت انرژی چین با ذخایر و تولید بالای زغال سنگ و ذخایر محدود و تولید كم نفت و گاز شناسایی می شود، باید اشاره كرد كه وجود ذخایر و منابع كافی زغال سنگ لازمه حیات اقتصادی و تداوم رشد شتابان آن است زیرا جایگزینی نفت و گاز با زغال سنگ از جمله مهم ترین اقدامات دولت چین در این زمینه به شمار می باشد.
اگر چه اتخاذ شیوه جدید زندگی در بخش های خانگی، تجاری و حمل و نقل شخصی از صفات عمده و بارز رشد شتابان مصرف انرژی در كشور است و به عبارت دیگر چشم انداز افزایش درآمد سرانه مردم چین از 283 دلار در سال 2000 به 13/338 دلار در سال 2003 از عوامل عمده افزایش تقاضای انرژی در چین به شمار می رود. به همین منظور دولت اهداف جدیدی را برای سیاست های انرژی چین لحاظ كرده است كه شامل موارد زیر می شود:
3استفاده از انرژی های متنوع (نفت و گاز، هسته ای) و كاهش سهم زغال سنگ در سبد انرژی مصرفی؛
3 ایجاد اطمینان خاطر در امنیت انرژی (ذخیره سازی نفت)؛
3افزایش كارایی انرژی با حضور سرمایه های خصوصی و خارجی؛
3كنترل انتشارآلاینده ها؛
آزادسازی بخش انرژی و قیمت های آن از طریق یارانه ها تا سال .2010سیستم پرداخت یارانه كه به طور سنتی در زمینه غذا و لباس پرداخت می شد همچنان به عنوان كمك به مردم ادامه دارد. اما چین برای ورود به سازمان تجارت جهانی (WTO) در سالهای اخیر كنترل قیمت 128 نوع كالا (به جز كالاهای عمومی مانند انرژی برق، مخابرات و...) را حذف كرد.
7- الجزایر
از سال 1973 تا 1996 یارانه های مصرفی عمومی مواد غذایی به عنوان یكی از محورهای اصلی سیستم حمایت اجتماعی الجزایر به شمار می آمد. یارانه ها در این كشور به دو شكل آشكار (از طریق انعكاس مستقیم در بودجه) و ضمنی (از طریق نرخ های ارز ترجیحی و قیمت های ثابت و حاشیه های سود) بودند. غلات، شیر و شكر عمده ترین كالاهای یارانه ای بوده و به ترتیب 35%، 38% و 18% منابع یارانه ای را به خود اختصاص می دادند.
در سال 1991 یارانه موادغذایی در كشور الجزایر نزدیك به 5% GDP و 17% مخارج كل دولت را تشكیل می داد. این هزینه های بالا و فزاینده بیانگر پوشش همگانی و درجه بالای یارانه هر كالا بود، به طوری كه 50% ارزش گندم و به ترتیب یك سوم و دو سوم ارزش آرد و نان به صورت یارانه پرداخت می شد. یارانه های وضع شده بر شیر پاستوریزه و شیرخشك نیز به ترتیب تقریباً برابر با نصف و سه چهارم ارزش غیریارانه ای آنها بود. همچنین حدود 50% ارزش شكر دانه ریز و دو سوم ارزش شكر چهارگوش به صورت یارانه پرداخت می شد. سایر محصولات یارانه ای نظیر روغن آشپزی و سبزیجات خشك 50% ارزش تولید غیریارانه ای آنها و برای رب iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">
یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 12:50 :: نويسنده : افسانه
صندوق بين المللي پول(International Monetary Fund) طي گزارشي موسوم به چشم انداز اقتصادي خاورميانه و آسياي مركزي (Regional economic outlook. Middle East and Central Asia.) به بررسي وضعيت اقتصادي كشورهاي اين منطقه از جمله ايران پرداخته است.از آنجا که در متن اصل گزارش به مطالب جالب دیگری نیز اشاره شده بود سعی کردم با استفاده از متن خبر خبرگزاری فارس به آن مطالب اشاره و گرافهای مربوط به آن را نیز نمایش دهم. موقعیت ایران در منطقه MENAP ایران جزو کشورهای(Middle East, North Africa, Afghanistan, and Pakistan (MENAP محسوب می شود.این کشورها خود به دو دسته تقسیم می شوند:صادر کننده ها و وارد کننده های نفت.ایران جزو صادر کنندگان نفت در این مجموعه محسوب می شود.نمودار جالب زیر موقعیت ایران را در میان این کشورها نشان می دهد:
* ايران تنها كشور خاورميانه و آسياي مركزي داراي رشد منفي
در اين گزارش به وضعيت رشد اقتصادي واقعي كشورهاي منطقه پرداخته شده است . ميانگين رشد واقعي اقتصادي كشورهاي خاورميانه و آسياي مركزي طي سالهاي 2000 تا 2005 به 5.2 درصد ، سال 2006 به 5.9 ، سال 2007 به 6.1 ، سال 2008 به 4.7 و سال 2009 به 2.1 رسيد. اين رقم طي سال 2010 نيز به 3.9 رسيد و پيش بيني شده است در سال 2011 به 3.9 درصد برسد.
ميانگين رشد اقتصادي ايران نيز طي سال هاي 2000 تا 2005 بالغ بر 5.5 درصد بوده است و اين رقم در سال هاي 2006 تا 2010 به ترتيب به 5.8 درصد، 7.8 درصد، 1 درصد، 0.1 درصد، و 1 درصد رسيده است.
رشد اقتصادي ايران براي سال 2011 نيز زير صفر درصد پيش بيني شده است. در گزارش چشم انداز اقتصاد جهاني صندوق بين المللي پول رشد اقتصادي ايران در سال 2011 بالغ بر منفي 0.033 درصد پيش بيني شده است.
ايران تنها كشور در ميان 30 كشور منطقه خواهد بود كه در سال 2011 رشد منفي خواهد داشت. قطر با رشد 20 درصدي بيشتري رشد اقتصادي منطقه را در اين سال خواهد داشت.. علت رشد منفی اقتصاد ایران اجرای برنامه هدفمند کردن یارانه هاست هر چند این برنامه در دراز مدت منافع اقتصادی زیادی برای ایران به همراه خواهد آورد.
*ايران دومين اقتصاد بزرگ منطقه با توليدناخالصداخلي 420 ميليارد دلاري
ميانگين توليد ناخالص داخلي كشورهاي منطقه در سال 2009 بالغ بر 2203 ميليارد دلار بوده است كه اين رقم در سال 2010 به 2546 ميليارد دلار رسيده و پيش بيني شده است در سال جاري ميلادي به 2982 ميليارد دلار برسد.
* رشد 2 درصدي بخش نفتي و منفي 0.2 درصدي بخش غيرنفتي ايران در سال 2011
بر اساس گزارش صندوق بين المللي پول ميانگين رشد واقعي بخش غير نفتي كشورهاي صادركننده نفت منطقه خاورميانه و آسياي مركزي در سال 2009 بالغ بر 3.2 درصد بوده كه اين رقم در سال 2010 به 3.5 درصد افزايش يافته و انتظار مي رود اين رقم در سال جاري همان 3.5 درصد باشد.
* توليد نفت ايران 3.6 و صادرات 2 ميليون بشكه در روز طي سال 2010
بر اساس اين گزارش ميزان توليد نفت كشورهاي منطقه طي سال 2009 بالغ بر 24.3 ميليون بشكه در روز بوده است كه اين رقم در سال 2010 به 24.7 ميليون بشكه در روز رسيده و انتظار مي رود در سال 2011 به 25 ميليون بشكه در روز افزايش يابد. مصرف سوخت در ایران و امارات (نسبته به سطح درآمدها) 50 درصد بیش از آمریکاست
* دو رقمي شدن نرخ تورم خاورميانه و آسياي مركزي در سال 2011
صندوق بين المللي پول در بخشي از اين گزارش با اشاره به روند رو به رشد تورم در سطح جهان به بررسي نرخ تورم در بين كشورهاي منطقه پرداخته است. نرخ تورم كشورهاي منطقه در سال 2010 بالغ بر 7.5 درصد بوده است كه پيش بيني مي شود اين رقم در سال 2011 به 10.8 درصد افزايش يابد. كشورهاي نفتي منطقه نيز در سال 2010 تورم 6.8 درصدي را تجربه كردند كه انتظار مي رود اين رقم در سال 2011 به 10.9 درصد افزايش يابد.
* افزايش 2 برابري رشد نقدينگي در ايران با هدفمندي يارانه ها
ميانگين رشد نقدينگي در بين كشورهاي خاورميانه و آسياي مركزي طي سال 2009 بالغ بر 12.4 درصد بوده كه اين رقم در سال 2010 به 9.9 درصد كاهش يافته و بر اساس پيش بيني صندوق بين المللي پول در سال 2011 به 13.4 درصد افزايش خواهد يافت.
*شكست تحريمها با رشد 21 ميليارد دلاري مبادلات تجاري ايران در سال 2010
بر اساس گزارش فارس به نقل از صندوق بين المللي پول صادرات و واردات ايران در سال 2010 افزايش داشته است به طوري كه ايران در اين سال 102 ميليارد دلار كالا و خدمات به خارج صادر و 80 ميليارد دلار كالا و خدمات از خارج وارد كرده است. صادرات ايران طي اين سال 15 ميليارد دلار و واردات 6 ميليارد دلار نسبت به سال قبل از آن افزايش داشته است.
* افزايش تراز حسابهاي جاري ايران به مرز 50 ميليارد دلار در سال 2011
بر اساس گزارش صندوق بين المللي پول ، تراز حساب هاي جاري كشورهاي خاورميانه و آسياي مركزي در سال 2010 بالغ بر 149 ميليارد دلار بوده است و پيش بيني مي شود اين رقم در سال 2011 به 347 ميليارد دلار برسد.
* سه رقمي شدن ذخاير ارزي ايران و ثبت ركود 122 ميليارد دلاري در سال 2011
ميزان ذخاير ناخالص ارزي كشورهاي خاورميانه و آسياي مركزي نيز در سال 2010 بالغ بر 1098 ميليارد دلار بوده است كه پيش بيني مي شود اين رقم در سال 2011 به 1155 ميليارد دلار افزايش يابد. یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 12:39 :: نويسنده : افسانه
احكام اسلامي _ نورمنجي يكى از اصول اوليه اقتصاد سالم حيات و قابليت رشد و نموّ ثروت است، همان طورى كه از شرايط اوليه يك اجتماع سالم اقتصاد سالم است. اقتصاد سالم يعنى اقتصاد قائم به ذات و بىعيب و غيرقائم به غير. جامعه بايد بنيه اقتصادى سالمى داشته باشد، مبتلا به كم خونى اقتصادى نباشد و اگرنه، مانند يك مريض كم خون و يا مريضى كه دستگاه قلب و جهاز دمويّهاش خراب است هميشه مريض خواهد بود. گمان نمىرود هيچ عالم و بلكه هيچ عاقلى منكر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد. از نظر اسلام هدفهاى اسلامى بدون اقتصاد سالم غيرقابل تأمين است. اسلام مىخواهد كه غير مسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. اين هدف هنگامى ميسر است كه ملت مسلمان در اقتصاد نيازمند نباشد و دستش به طرف غير مسلمان دراز نباشد، و الا نيازمندى ملازم است با اسارت و بردگى ولو آنكه اسم بردگى در كار نباشد. هر ملتى كه از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت ديگر دراز باشد اسير و برده او است و اعتبارى به تعارفهاى ديپلماسى معمولى نيست. به قول نهرو : ملتى مستقل است كه جهش اقتصادى داشته باشد. على عليه السلام مىفرمايد:احْتَجْ الى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اسيرَهُ، اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظيرَهُ، احْسِنْ الى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اميرَهُ «۱». [محتاج هركه شوى اسير او خواهى بود؛ بى نياز از هركه گردى با او برابر خواهى شد؛ و هركه را مورد نيكى و احسان خود قرار دهى فرمانرواى او خواهى شد.]. اگر ملتى كمك خواست و ملتى ديگر كمك داد خواه ناخواه اوّلى برده و دومى آقاست. چقدر جهالت و حماقت است كه آدمى ارزش سلامت بنيه اقتصادى را درنيابد و نفهمد اقتصاد مستقل، از شرايط حيات ملى است. اين يك مطلب.مطلب ديگر اينكه اسلام همواره روش وسط و معتدل را پيش مىگيرد و اين جهت ناشى از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطى و تفريطى به چشم مىخورد. يكى اساساً ارزش سلامت بنيه اقتصادى را درك نمىكند و طرفدار فقر است و خيال مىكند همينطور كه فقر براى فرد عيب نيست براى جامعه هم عيب نيست. اولًا براى فرد هم به يك معنى عيب است و اگر هم براى فرد عيب نباشد براى اجتماع عيب است. و ديگرى كه به ارزش اقتصاد پى برده است ديگر همه چيز را فراموش مىكند و معتقد است منبع درآمد تمايلات بشر است و هر چيزى كه تقاضايش وجود داشت و ميل به خريد آن در مردم بود و پول درآور بود بايد عرضه داشت؛ تقاضا علت تامّه جواز عرضه است ولو اينكه عرضه مواد مهلك يا مضعف جامعه باشد. جامعهاى بيمارى بادبادك و اسباب بازى و لوازم تجملى دارد، مانند مريضى كه اشتهاى چيزى دارد كه برايش مضر است. جامعهاى بيمارى اتومبيل دارد، مانند بيمار مستسقى يا طفل مبتلا به قى و اسهال كه تقاضاى آب دارد و صاحب آن فقط به دليل اينكه در مقابل اين آب پول داده مىشود مرتب آب مىدهد و جيب خود را از پول پر مىكند. بالاتر اينكه تقاضاى كاذب به وجود مىآورد؛ هروئين مىسازد و راه درآمد هنگفت به وجود مىآورد و مرتب هروئينى مىسازد؛ به دلّال مىگويد: از هر ده نفر مبتلا به اندازه يك نفر متعلق به شخص خودت، از هرچه فروش كردى ده يك مال خودت. ولى اسلام مكاسب محرّمه دارد، قبل از هر مسئلهاى در مكاسب، مكاسب محرّمه را عنوان مىكند؛ فروختن بت و صليب را حتى به غيرمسلمانان تحريم مىكند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهى را مطلقاً تحريم مىكند، فروش كتب ضلال را تحريم مىكند، بيع سلاح للاعداء را تحريم مىكند. اسلام تدليس ماشطه و مجسمه سازى، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائى و مدحى، غش، لغو و لهو، قمار، قيادت، قيافه، كهانت، مَدْح مَن لايستحق المدح، نجش، اعانت ظالمين، ولايت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اكتساب به واجبات، و ... را تحريم مىكند. از همه اينها [آشكار مىشود كه] تز اسلام اين است:منبع درآمد تمايلات و خواستههاى مردم نبايد باشد، مصالح عمومى بايد باشد.به تعبير فقها خريد و فروش چيزى جايز است كه «منفعت محلَّله مقصوده» داشته باشد. اين اقتصاد اقتصادى است واقع بينانه و مرتبط به اخلاق و تربيت بشر. پس در عين اينكه اسلام طرفدار ازدياد ثروت است و ثروت را وسيله تأمين هدفهاى عالى خود مىداند، به همين دليل كه هدف، عاليتر از خود ثروت است راه درآمد را تمايلات و تقاضا نمىداند، مصلحت را راه مىداند. اما در اقتصاد جديد اين گونه محدوديتها وجود ندارد، خصوصاً اقتصاد سرمايه دارى. از صادراتشان مىتوان حقيقت را فهميد كه از مملكتهاى نيازمند مثل ايران چه مىبرند و چه تحويل مىدهند.مطلب سوم اين است كه همانطور كه نبايد از هر راهى به دنبال ثروت بود، نبايد سيستم اقتصادى به شكلى باشد كه رشد و نموّ را متوقف و فلج كند و جلوگيرى نمايد. از جمله چيزهايى كه مانع رشد است، به عقيده ما تز «كار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتياج» است كه لازمهاش اشتراك مردم در منافع يكديگر است. اين چند عيب دارد: اولًا برخلاف فطرت و طبيعت است. پيوستگى طبيعى افراد بشر به حد اجزاء يك پيكر نيست. ثانياً اين خود نوعى استثمار است. ثالثاً جلوى فعاليت و نشاط را مىگيرد. بشر آنگاه نشاط كار پيدا مىكند كه بداند نتيجه كارش به خودش برمىگردد. چرا اداريها اهل سَنبلاند؟ به قولى مرض اداره دارند؟ چون ايمان كه ندارد و درآمدش و ترقياتش هيچ كدام با فعاليتش بستگى ندارد؛ برعكس، درآمدش با انجام كارهاى غيرمشروع از باندبازى و حقه بازى و رشوه مالى و احياناً العياذ باللَّه رشوه ناموسى است. خوشا به حال اجتماعى كه سيستم اقتصاديش به شكلى باشد كه راه درآمد منحصر باشد به فعاليت، و آثار فعاليت فرد هم مخصوص خودش باشد. بدا به حال اجتماعى كه كار در آن اجتماع صرف نمىكند اما بورس بازى و كارهاى غيرتوليدى و كارهاى انحرافى در آن صرف بكند و بالاخره فعاليت مفيد و سالم راه درآمد نباشد؛ و نيز بدا به حال اجتماعى كه هرچند راه درآمد غيرمشروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصى نيز باز نگذاشته و تز «كار به قدر استعداد و خرج به قدر احتياج» را پيش كشيده است. جَلَّ الاسلام كه هم طرفدار مالكيت اختصاصى است و هم تربيت ايمانى دارد و راه درآمد غير مشروع را بسته است. ما هيچ احتياجى نداريم به تزى كه از آن سوى ديوار آهنين يا از ماوراء بحار براى ما بياورند، تز اسلام كافى است. ما بايد بهطور قطع بدانيم كه از راه مشروع صد پارچه ملك درست نمىشود. در حديث است كه: «ده هزار درهم از راه مشروع جمع نمىشود» . البته اين، نسبت به زندگى آن روز است؛ مقصود اين است كه هميشه درآمد مشروع حد معينى دارد و بالاتر از آن از راه مشروع به دست نمىآيد؛ نه اينكه اگر به دست آمد بايد از او گرفت. غلطترين تزها تحديد مالكيت است. ما سر جوال را ول كردهايم و اصل «مِنْ أَيْنَ لَكَ هذا» را فراموش كردهايم و از راه تحديد و اشتراك مىخواهيم وارد شويم. تز «مِنْ أَيْنَ لَكَ هذا» كه تز عمر است از تز تحديد مالكيت يا اشتراك بسيار ارجمندتر است . خلاصه و كلاسه مطلب اينكه: اسلام طرفدار تقويت بنيه اقتصادى است اما نه به عنوان اينكه اقتصاد خود هدف است يا تنها هدف است، بلكه به عنوان اينكه هدفهاى اسلامى بدون اقتصاد سالم و نيروى مستقل اقتصادى ميسر نيست؛ اما اسلام اقتصاد را يك ركن از اركان حيات اجتماعى مىداند، لهذا به خاطر اقتصاد به ساير اركان ضربه و لطمه نمىزند. اسلام طرفدار اين نظريه كه سرچشمه درآمد تقاضاها و تمايلات است نيست، بلكه معتقد است بايد تمايلات با مصالح عالى و همه جانبه بشريت تطبيق بكند، از اين رو فصل مهمى در اسلام هست به نام «مكاسب محرّمه».درآمد مشروع از نظر اسلام يعنى درآمدى كه از طرفى محصول فعاليت شخص باشد يا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف ديگر از لحاظ مصرف، قابليت مصرف شدن مشروع و مفيد داشته باشد و به اصطلاح فقها جنس مورد معامله داراى «منفعت محلَّله مقصوده» باشد؛ به عبارت سوسياليستها هدف منافع اجتماع باشد نه پركردن جيب شخص. یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 12:29 :: نويسنده : افسانه
اقتصاد سالم و راههای مبارزه با آفات آن
اشاره:جامعهی پویا، پرتلاش و سالم مرهون رسیدگی و توجه به تمام ابعاد و زوایای زندگی افراد آن است. اقتصاد نیز یکی از شالودههای اساسی اجتماع است. مروری گذرا بر سیرهی عملی معصومین(علیهم السلام) به ویژه دوره حکومتی حضرت علی(علیه السلام) راهکارهای اساسی و تأثیرگذار بر زندگی فردی و اجتماعی است. هشدارهای آن حضرت که در قالب نامه به کارگزاران صادر شده است، برای تحقق جامعهی سالم، زنده و متحرّک که شریانهای اقتصاد آن موجب رونقِ لازم است؛ توجه فرد فرد جامعه را به مضامین بلند آن میطلبد تا با عمل نمودن به آنها، در تحقق جامعه سالم قدمها برداشته شود. یکی از مسایل مهم هر کشور، اقتصاد آن است. به دنبال اقتصاد ناسالم فقر عدهی بیشماری از افراد اجتماع و انباشته شدن ثروت نزد عدهی قلیل را باید انتظار داشت که زمینهای برای ایجاد ناامنیهای بسیار در جامعه است. از نظر اسلام ثروت و مال در حیات مادی و معنوی انسانها، نقش اساسی دارد و در برخی روایات، از تنگدستی به روسیاهی دردنیا و آخرت و مرگ بزرگ تعبیر شده است. حکومت علوی که برای ایجاد اصلاحات و مبارزه با مفاسد در جامعهی اسلامی، پدید آمده بود، به اصلاحات همه جانبه به ویژه در بُعد اقتصادی راهکارهای اساسی دارد و موضوعاتی چون: فقر، تورم، ربا، رشوه، اسراف و اختلاس کارگزاران حکومتی را سرلوحهی اهداف و برنامههای تنظیمی خود قرار داده است. مقام معظم رهبری(مدظلّه العالی) در فرمان هشت مادهای به سران سه قوهی نظام جمهوری اسلامی مبارزهی جدی با فساد مالی را به عنوان یکی از وظایف اصلی دست اندرکاران برشمردند و برای رسیدن به نظام آرمانی علوی و اسلامی تکیه بر کمکهای الهی و حمایتهای مردمی را یادآور شدند: امروز کشور ما تشنهی فعالیّت اقتصادی سالم و ایجاد اشتغال برای جوانان و سرمایهگذاری مطمئن است. و این همه به فضایی نیازمند است که در آن، سرمایهگذار و صنعتگر و عنصر فعال در کشاورزی و مبتکر علمی و جویندهی کار و همهی قشرها، از صحّت و سلامت ارتباط حکومتی و امانت و صداقت متصدیان امور مالی و اقتصادی مطمئن بوده و احساس امنیت و آرامش کنند. اگر دست مفسدان و سوء استفاده کنندگان از امکانات حکومتی، قطع نشود، و اگر امتیاز طلبان و زیاده خواهان پر مدّعا و انحصارجو، طرد نشوند، سرمایهگذار و تولید کننده و اشتغال طلب، همه احساس ناامنی و نومیدی خواهند کرد و کسانی از آنان به استفاده از راههای نامشروع و غیرقانونی تشویق خواهند شد. ... مبارزه با مفسدان و سوء استفاده کنندگان از ثروتهای ملّی، موجب ناامنی اقتصادی و فرار سرمایهها است. به این اشخاص تفهیم کنید که به عکس، این مبارزه موجب امنیت فضای اقتصادی و اطمینان کسانی است که میخواهند فعالیت سالم اقتصادی داشته باشند. تولید کنندگان این کشور، خود نخستین قربانیان فساد مالی و اقتصاد ناسالماند. در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضی دیده شود. هیچ کس و هیچ نهاد و دستگاهی نباید استثنا شود. هیچ شخص یا نهادی نمیتواند با عذر انتساب به اینجانب یا دیگر مسؤولان کشور، خود را از حساب کشی معاف بشمارد. با فساد در هر جا و هر مسند باید برخورد یکسان صورت گیرد. با این امر مهم و حیاتی نباید به گونهی شعاری و تبلیغاتی و تظاهرگونه رفتار شود. به جای تبلیغات باید آثار و برکات عمل، مشهود گردد. به دست اندرکاران این مهم تأکید کنید که به جای پرداختن به ریشهها و امّ الفسادها به سراغ ضعفا و خطاهای کوچک نروند و نقاط اصلی را رها نکنند. هرگونه اطلاع رسانی به افکار عمومی که البته در جای خود لازم است، باید به دور از اظهارات نسنجیده و تبلیغات گونه بوده و حفظ آرامش و اطمینان افکار عمومی را در نظر داشته باشد. مبارزه با فقراز متون دینی، به خوبی استفاده میشود که، فقر در تکامل پارهای از انسانها مؤثر است؛ چرا که آنها با تهذیب نفس و تصفیه اخلاق از این زمینه بهرهی مفید و سازنده را میبرند. چنانکه در روایت آمده است: خداوند وقتی بندهای را دوست بدارد، او را در شداید غرق میکند. البته ناگفته نماند که فقر برای بسیاری از انسانها، میتواند به عاملی بزه آفرین، تبدیل گردد. حضرت علی(علیه السلام) خطاب به محمدبن حنفیه میفرماید: پسرم! از فقر بر تو میترسم پس از آن به خدا، پناه ببر که، فقر موجب زیان دین و سرگردانی عقل و به وجود آمدن دشمنی است. آثار شوم فقر، نه تنها در زندگی شخصی بلکه در سطح جامعه نیز تأثیرات خود را بر جای میگذارد. وقتی فقر به سرقت میانجامد، آنگاه که دام فحشا را میگستراند، زمانی که موجب گسیختن پیوندهای مشروع نکاح و در نتیجه بر جای گزاردن فرزندانی میشود که از مهر پدر و مادر یا یکی از آنها محرومند، هرگز نمیتوان آن را پدیدهای ساده انگاشت؛ چرا که مانع تعلیم و تربیت صحیح میشود، که نتیجه فقدان پرورش فکری و اخلاقی صحیح ارتکاب جرایم در جامعه فراگیر میشود. از سیرهی امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای رفع فقر و مبارزه با آن سه شیوه را میتوان آموخت: الف. دستگیری از مستمندان و فقیران؛ حمایت و دستگیری از مستضعفان و محرومان از جمله اصول اساسی اسلام است. برخلاف آن که برخی مُجریان در طول تاریخ بر خلافِ قانون اسلام عمل کردند و فقر فقرا را نه تنها مرتفع نساختند، بلکه تشدید نمودند، حکومت کوتاه امیرالمؤمنان(علیه السلام) ترسیمی واضح و روشن از حمایت واقعی و راستین آن حضرت از محرومین جامعه در قول و عمل است. همچنان که در راستای تحقق عدالت اجتماعی در بُعد اقتصادی، کارگزاران خویش را موظّف به رسیدگی و حل مشکلات فقرا و مساکین میداند: پس از خدا بترس، از خدا بترس، دربارهی دستهی زیردستان درماندهی بیچاره و بیچیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی، زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلّت و بیچارگیاش را اظهار میکند و هم کسی است که به عطا و بخشش نیازمند است، ولی از عفّت نفس اظهار نمینماید، و برای رضای خدا آنچه را که از حقّ خود دربارهی ایشان به تو امر فرموده به جا آور، و قسمتی از بیت المال که در دست داری و قسمتی از غلاّت و بهرههایی که از زمینهای غنیمت اسلام به دست آمده را در هر شهری برای ایشان مقرّر دار، زیرا دورترین ایشان را همان نصیب و بهرهای است که نزدیکترین آنها دارد همهی ایشان از بیت المال و غلاّت زمینهایی که از جنگ کنندهی با مسلمانها گرفته شده بهره میبرند خواه دور و خواه نزدیک، و چون توانایی ندارند که خود را به شهر تو برسانند و سهم خود را بگیرند پس در شهر خودشان مأموری بگمار که حقّ آنها را بپردازد تا کسی محروم و نومید نماند... حضرت در عمل نیز اهتمام زیاد به فقرا داشت. آیههای ولایت و اطعام این مطلب را به خوبی نشان میدهد. در روایتی از غلام امیر مؤمنان است که: روزی هنگام ظهر، حضرت از کندن قناتی فارغ شد و به نماز پرداخت. من بعد از نماز، کدوی پخته برای او آوردم. ایشان دستهای مبارک را شستند و با وقار خاصّی، کدوی پخته را تناول کردند و بعد از حمد خداوند، فرمودند: "لعنت خدا بر کسی که برای شکم به جهنّم رود" بعد از خوردن ناهار، دوباره مشغول کندن قنات شدند. کلنگ به سنگی خورد و آب فوران نمود. حضرت از قنات بیرون آمد و چون دید بعضی از اولادش از فوران آب خوشحال هستند فرمود: "فرزندانم! به این بستان و به این قنات، چشمداشتی نداشته باشید". و دستور داد تا قلم و دوات آوردند و بُستان و قنات را برای فقرا وقف نمود. این رفتار و روش حضرت نه تنها وظیفهی دولتهای اسلامی را مشخص میسازد، بلکه مسؤولیت رسیدگی و دستگیری از ضعیفان جامعه را به متمکّنین نیز یادآور میشود. انسانها به خاطر تفاوتهای طبیعی و دیگر عوامل با امکانات نابرابر زندگی میکنند. در این میان، افراد فقیر و محتاج، گرفتار مشکلات میشوند که برای رفع این معضل باید اغنیا و پولداران بخشی از درآمد خود را در اختیار دولت یا مؤسسهی مسؤول این کار قرار دهند تا به مصرف صاحبان حق برسد. حضرت امیر(علیه السلام) در این مورد میفرماید: إنّ الله سُبحانَهُ فَرَضَ فِی أموالِ الأغنِیآء أقْواتَ الفُقَرآء، فَما جاعَ فَقیرٌ إلاّ بِما مَنعَ غَنیٌّ، وَّاللهُ تعالی جَدُّهُ سآئلُهُم عَن ذلکَ؛ خداوند سبحان در داراییهای توانگران روزیهای بیچیزان را واجب گردانیده؛ پس بیچیز گرسنه نماند، مگر به سبب آنچه توانگری به او نداده است، و در روز رستخیز خداوندی که بزرگ است بینیازی او ایشانرا از این کار مؤاخذه و بازپرسی مینماید. . یتیم گرفتاری را نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آوردند، آن حضرت دستور داد که نزدیکترین فامیلهای وی مخارجش را تأمین کنند، همانگونه که میراث او به آنان میرسد. این شیوه بیانگر مسؤولیت سنگین ما نسبت به افراد ضعیف فامیل و آشنایان است که با عمل به آن بخشی از مشکلات جامعه حل میشود. ب. همدردی و همراهی عملی با فقرا؛ در نظام سیاسی حق محور و مبتنی بر اصول اخلاقی و انسانی که اندیشهی سیاسی اسلام آن را تصویر میکند، حاکمان جامعه که در اوج اخلاق و شرافت انسانی قرار دارند، همچون پدران امّت هستند که تحمّل گرسنگی فرزندان خویش را ندارند، تا چه رسد به این که خود بهرهمند باشند و خانوادههایشان در مضیقه و سختی به سر برند. اگر حاکم از نظر معنویت و تهذیب نفس در مراتب بالا باشد، با پیشه ساختن زندگی زاهدانه، همانند مقتدایش حضرت علی(علیه السلام) در سطح فقیرترین مردم جامعه، زندگی میکند. امیری که شمشیر خویش را به فروش گذاشت و فرمود: به خدا سوگند، اگر بهای تن پوشی داشتم، شمشیر را نمیفروختم. حضرت در نامهای به عثمانبن حنیف حاکم حضرت در بصره چنین مینویسد: آیا قناعت میکنم که به من بگویند زمامدار و سردار مؤمنین در حالی که به سختیهای روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخکامی جلو ایشان نباشم؟ پس مرا نیافریدهاند که خوردن طعامهای نیکو از نیکبختی جاوید بازم دارد مانند چهارپای بسته شده که اندیشهاش علف آن است، یا مانند چهارپای رها گشته که خاکروبهها را به هم زند تا چیزی یافته بخورد، پُر میکند شکنبه را از علفی که به دست آورده، و غفلت دارد از آنچه برایش در نظر دارند نمیداند که صاحبش میخواهد فربه شود تا به کشتارگاهش فرستد یا برایش بارکشی نموده کارش را انجام دهد یا مرا نیافریدهاند که بیکار مانده و بیهوده رها شوم، یا ریسمان گمراهی را کشیده بیاندیشه در راه سرگردانی رهسپار گردم. ج. تشویق به کار و تلاش؛ در آیین مقدس اسلام، ارزش و اهمیت و کار و تلاش در زمینهی اقتصاد زندگی فردی و اجتماعی کمتر از پرداختن به مسایل معنوی و تزکیهی نفس نیست. خدای متعال که جهان طبیعت را در اختیار بشر قرار داده است، میفرماید: اللهُ الّذی سَخّرَ لَکُم البَحر لِتجریَ الفُلکُ فیهِ بِأمرهِ وَلِتبتَغُوا مِن فَضلهِ وَلَعلَّکُم تَشکُرونَ ؛ خدا همان کسی است که دریا را به سود شما رام گردانید تا کشتیها در آن به فرمانش روان شوند، و تا از فزون بخشیِ او [روزیِ خویش را] طلب نمایید، و باشد که سپاس دارید. انسان تنبل و سست و بیکار باعث عقب افتادگی خود و به خطر انداختن رفاه خانوادهاش میگردد، و بدون تردید در پیشگاه خدا مسؤول و پاسخ گو است. امام علی(علیه السلام) در این مورد میفرماید: هر کس آب و زمین در اختیار داشته باشد و با وجود این فقیر باشد، خداوند او را از رحمتش دور میدارد. آن حضرت امور زندگی را به گونهای تنظیم فرموده بود که بخشی از روز را به عبادت و نیایش میپرداخت، امّا وقت قابل توجه خود را به امور اجتماعی و سیاسی اختصاص میداد. کار و تلاش و تأمین نیازهای شخصی و فراهم ساختن نیازهای خانواده و مستمندان و مساکین جامعه در رأس امور بود. احداث باغ، زراعت، آبیاری و حفر قنات از جمله فعالیتهای امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شمار میآید. یک روز بارِ هستههای خرما را به دوش گرفت و راهی صحرا شد. از او سؤال کردند: یا امیرالمؤمنین! این بار چیست؟ فرمود: إنشاءالله درختانی است. آنگاه هستهها را در زمین کاشت و همگی سبز شد و به بار نشست. سامان دهی امور کلان و کلیدی مملکت و در دست داشتن پروژههای عظیم، توجیه منطقی و اصولی برای نادیده گرفتن موارد خُرد و جزیی ندارد. همچنان که حضرت علی(علیه السلام) به مالک اشتر در این زمینه چنین سفارش فرمود: ... فإنّک لاتُعذَرُ بتَضعیفکَ التّافه لأحکامک الکثیر المهمّ...؛ هرگز انجام کارهای فراوان و مهم عذری برای ترک مسؤولیتهای کوچکتر نخواهد بود. و این درس مهمی برای همه مردم جامعه به ویژه مسؤولین و سیاستمداران نظام است که هر امری در جای خود مهم و دارای ارزش است و باید به آن پرداخته شود. مبارزه با تورّمتورم ریشهی بسیاری از انحرافها و کجرویهای فردی و اجتماعی است. همچنانکه عامل مهمی در ایجاد و ثبات روابط اجتماعی به خصوص نزدیکان و بستگان افراد به شمار میرود؛ چرا که هرگاه افراد فقط به فکر حل مشکلات زندگی خویش باشند فرصتی برای دیدار آشنایان و با خبر شدن از احوال آنان و نیز برطرف کردن مشکلات یکدیگر ندارند و این نتیجهای چون تنها شدن افراد و از بین رفتن نشاط و شادابی و امید را به دنبال دارد، از اینرو مقابله با تورم یکی از وظایف اصلی حاکمان است. شاید بتوان سه عامل را در رفع این مشکل اقتصادی نام برد: الف. کنترل قیمتها؛ گران فروشی و بالا بردن قیمتها از سوی فروشندگان، قدرت خرید بسیاری از افراد را کم میکند. کنترل قیمتها و متعادل کردن آنها از سوی مسؤولان امر، رضایتِ بخش وسیعی از افراد جامعه را از نظام اسلامی در پی دارد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این زمینه به مالک اشتر هشدار میدهد: ... وَلیَکُن البیعُ بیعاً سمحاً: بموازین عدلٍ، و أسعارٍ لا تُحْجِفُ بالفریقین من البائع والمبتاع... ؛ باید خرید و فروش در جامعه اسلامی به سادگی و با موازین عدالت انجام گیرد، با نرخهایی که بر فروشنده و خریدار زیانی نرساند. امام(علیه السلام) به هنگام نظارت بر بازار، از قیمتها میپرسید: ابی الصهبا میگوید: علی(علیه السلام) را دیدم که در شط الکلاء، از قیمتها پرسش میکرد. علاوه بر این فردی را به عنوان ناظر بر بازار معین کرده بود، که در بازار رفت و آمد مینمود و بازاریان را از اجحاف به مردم و غلّ و غش و کلاهبرداری در معامله، بر حذر میداشت. ب. برخورد با محتکرین؛ احتکار از جمله آفتهای جدّی اقتصاد جامعه و از عوامل سایش و کاهش قدرت خرید و تأمین مایحتاج مردم است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) با محتکران برخورد مینمود و در صورت اصلاح نشدن، آنها را تنبیه میکرد و اجناس احتکارشده به دست آنها را کشف و ضبط مینمود. کارگزاران خویش را نیز در مقابله با این عمل ناپسند تشویق میفرمود: بدان که در میان بازرگانان، کسانی هم هستند که تنگ نظر و بد معامله و بخیل و احتکار کنندهاند که تنها با زورگویی به سود خود میاندیشند و کالا را به هر قیمتی که میخواهند میفروشند که این سودجویی و گران فروشی برای همهی افراد جامعه زیانبار، و عیب بزرگی بر زمامدار است. پس از احتکار کالا جلوگیری کن که رسول خدا(صلیالله علیه و آله) از آن جلوگیری میکرد... کسی که پس از منع تو احتکار کند، او را کیفر ده تا عبرت دیگران شود، امّا در کیفر او اسراف نکن. ج. حمایت از تجار و صاحبان صنایع و تولید کنندگان و نظارت بر آنها؛ اگر این قشر از اجتماع تحت نظارت و حمایت نظام نباشند، ممکن است موجب بالا رفتن قیمتها بشوند. امام باقر(علیه السلام) میفرماید: به درستی که علی(علیه السلام) به فرماندهان لشکرها مینوشت: شما را به خدا سوگند، مبادا کشاورزان از جانب شما، مورد ستم واقع شوند. و نیز خطاب به مالک اشتر فرمود: سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنایع بپذیر و آنها را به نیکوکاری سفارش کن. بازرگانانی که در شهر ساکنند، یا آنان که همواره در سیر و کوچ کردن میباشند و بازرگانانی که با نیروی جسمانی کار میکنند، چرا که آنان منابع اصلی منفعت، و پدید آورندگان وسایل زندگی و آسایش، و آورندگان وسایل زندگی از نقاط دور دست و دشوار میباشند، از بیابانها و دریاها، و دشتها و کوهستانها، جاهای سختی که مردم در آن اجتماع نمیکنند، یا برای رفتن به آن جاها شجاعت ندارند. حذف واسطهها و دلالها در رسیدن محصولات تولیدی به دست مصرف کنندگان یکی از راههای مهم کاهش تورم است. دست به دست شدن محصولات از تولید کننده به مصرف کننده باعث بالا رفتن قیمتها میشود و سود بیشتر نصیب دلاّلها میگردد، و ضرر این فرایند برای تولید کننده و مصرف کننده است. تذکر این نکته ضروری است که تورم یکی از مباحث دقیق علمی اقتصادی است که پرداختن به آن از عهدهی این مقال خارج است. مبارزه با رباربا، مبادلهی جنسی به مثل همان جنس با مقدار زیادتر از همان جنس یا همراه با شیء یا ... دیگر است. این عمل دربردارندهی مفاسد زیادی است و دین مقدس اسلام آن را منع و مذمّت کرده است. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در این زمینه میفرماید: هنگامی که به معراج رفتم، گروهی را دیدم که شکمهایشان بزرگ بود و هرچه تلاش میکردند تا برخیزند و راه روند، نمیتوانستند و پی در پی به زمین میخوردند، از جبرئیل سؤال کردم اینها چه افرادی هستند و جرمشان چیست؟ جواب داد: اینها ربا خواران هستند. حضرت علی(علیه السلام) نیز فرمود: رسول خدا در مورد ربا پنج نفر را لعنت کرد: خورندهی آن، خورانندهاش، دو شاهد آن و نیز نویسندهاش ر. در بیان آثار بسیار منفی و سوء ربا، آمده است: وقتی خدا بخواهد، اهل قریهای را هلاک گرداند، ربا در آن شایع میشود. توجه به این نکته لازم است که: در معاملات ربوی، رباخوار زیان نمیبیند، بلکه شانههای ربا دهنده را خُرد میکند؛ چرا که در این نوع معامله، مال دو طرف در یک طرف جمع میشود و طرف دیگر بدون مال میماند. به همین دلیل مؤسسات ربوی، روز به روز وسیعتر و فربهتر و سرمایه دارتر میشوند، در حالی که قدرت طبقههای ضعیف و نیازمند جامعه رو به نقصان و تحلیل میرود. با گسترش و فراگیری رباخواری، سرمایهها در مسیرهای ناسالم قرار میگیرد و پایههای اقتصاد که اساس جامعه است متزلزل میگردد. رباخواری عواطف و پیوندها را سست میکند و بذر کینه و دشمنی را در دلها مینشاند. مبارزه با رشوهیکی از با سابقهترین بلاهای اقتصادی جامعه پدیده شوم رشوه است. این آفت، از بزرگترین موانع اجرای عدالت به شمار میرود، و موجب نتیجهی معکوس قوانین میگردد؛ زیرا قوانین، بازیچهی تازهای در دستِ اقویا ـ که قدرت بر پرداختن رشوه دارند ـ برای ادامهی ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا میشود، و حال آنکه قانون باید حامی و حافظ منافع و حقوق محرومان باشد. رشوهخواری در فرهنگ دینی به شدّت، تقبیح شده است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: اما رشوه در قضاوت، کفر به خداوند است. از آنجا که این ناهنجار را جوامع مختلف ناپسند و شوم میدانند، عدهای برای فرار و گریز از نکوهش، آن را لابه لای عبارات و عناوین فریبنده پنهان میکنند و حال آنکه تعبیراتی چون: هدیه، پاداش، تعارف، حق و حساب، انعام یا حق الزحمة تغییری در ماهیت این عمل ناپسند و غیر مشروع، به وجود نمیآورد. حضرت علی(علیه السلام) نظر خود را در قالب یک حکایت این گونه بیان میفرماید: شب هنگام، کسی به دیدار ما آمد و ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود، چنان از آن متنفّر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمّی یا قی کردهی آن مخلوط کردهاند. به او گفتم: هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) حرام است. گفت: نه زکات است نه صدقه؛ بلکه هدیه است. گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شدی؟ یا هذیان میگویی؟ به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من بدهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچهای به ناروا بگیرم چنین نخواهم کرد. برخورد با اسراف کارگزارانشریحبن الحارث در دوران خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام)، خانهای به هشتاد دینار خرید. چون این خبر به امام(علیه السلام) رسید، او را طلبید و فرمود: به من خبر دادند که خانهای به هشتاد دینار خریدهای، و سندی برای آن نوشتهای و گواهانی آن را امضا کردهاند... ای شُریح! به زودی کسی به سراغت میآید که به نوشتهات نگاه نمیکند و از گواهانت نمیپرسد تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست دادهای.... و نیز در نامهای به زیادبن ابیه ـ جانشین عبداللهبن عباس فرماندار بصر ـ نوشت: از اسراف بپرهیز و میانه روی را برگزین، از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به اندازهی کفاف خویش نگهدار و زیادی را برای روز نیازمندیات در آخرت پیش فرست.... مبارزه با اختلاس کارگزارانیکی از عوامل نگهدارندهی سلامت اقتصاد جامعه و استحکام نظام، قاطعیّت در برابر کسانی است که از بیت المالِ مسلمین سوء استفاده میکنند. حضرت علی(علیه السلام) با اختلاس کنندگان مقابلهی جدّی میکرد. در نامه به مالک اشتر سفارش فرمود: از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن، و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش مأموران تو همه آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن، و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او بازپس گیر، پس او را خواردار، و خیانتکار بشمار، و طوق بدنامی به گردنش بیفکن. یکی از راههای مهم برای جلوگیری کارگزاران از دست بردن و خیانت به بیت المال برآوردن نیازهای مالی آنان است. چنانچه برخی کارگزاران در تنگنا قرار گیرند و حقوق ماهیانهی آنان چرخ زندگیشان را به درستی و روان، نچرخاند، چه بسا به مرداب گناه، گرفتار شوند و به بیت المال دست یازند. برای داشتن ادارهها و نهادهای سالم باید کارگزاران و کارکنانی داشت که دور از دغدغهها و تشویشها و هراس از آینده به کار بپردازند. حضرت علی(علیه السلام) به این نکتهی دقیق عنایت داشت، چنانکه به مالک اشتر فرمود: روزیِ فراوان بر آنان ارزانی دار که با گرفتن حقوق کافی، در اصلاح خود بیشتر میکوشند و با بینیازی، دست به اموال بیت المال نمیزنند و اتمام حجتی است بر آنان اگر فرمانت را نپذیرند یا در امانت تو، خیانت کنند. خاتمه
|
شاخصهای اقتصادی | |
---|---|
نرخ بیکاری | ۹,۷٪ مارس ۲۰۱۰ |
رشد تولید ناخالص داخلی | ۶٫۲٪- ربع چهارم سال ۲۰۰۸ ۱٫۱٪ در طول سال ۲۰۰۸ |
تورم شاخص بهای مصرفکننده | ۰٪ ژانویه ۲۰۰۸–۲۰۰۹ |
بدهی | ۱۰۸۸۱ میلیارد دلارفوریه ۲۶، ۲۰۰۹ |
میزان فقر | ۱۲٫۵٪ ۲۰۰۷ |
شاخص هاي اقتصادي:
نرخ بيكاري 9.7%مارس2010
رشدتوليدناخالص داخلي 6.2% سال2008 و1.1% در طول سال2008
تورم شاخص بهاي مصرف كننده 0%ژانويه 2008-2009
بدهي 10881ميليارد دلار فوريه 2009
ميزان فقر 12.5% 2007
بخش بهداشت و خدمات اجتماعی با داشتن ۱۶ میلیون نفر شاغل، بزرگترین بخش اشتغال آمریکا را تشکیل میدهد. از لحاظ مجموع ساعات کاری در طول سال، آمریکاییها بیشترین تعداد روز در سال را کار میکنند.با این حال در مقایسه با کشورهای صنعتی دیگر، از نظر تولید بر حسب ساعات کاری آمریکاییها از برخی کشورهای اروپایی عقبترند.
در میان ۵۰ ایالت آمریکا، از لحاظ درآمد سرانه ایالت نیوجرسی در رتبه اول، و ایالت میسیسیپی در رتبه آخر در مقایسه با ایالات دیگر قرار دارند. نزدیک به ۱۳٪ آمریکاییان در زیر خط فقر تعیین شده توسط دولت فدرال قرار دارندو فاصله طبقاتی بین بالاترین و پایینترین اقشار جامعه آمریکا همچنان در حال افزایش است.
بیش از ده هزار سال است که انسان در قارهٔ آمریکا زندگی میکند. قاره آمریکا توسط کریستف کلمب و در سال ۱۴۹۲ کشف شد اما او به اشتباه فکر کرد که آنجا هندوستان است اما مدتها بعد آمریگو وسپوچیاعلام کرد که این قاره جدیدی است. اما تاریخ آمریکا به عنوان یک کشور مستقل به سال ۱۷۸۳ میلادی باز میگردد که در آن آمریکا بر طبق معاهدهٔ پاریس به رسمیت شناخته گردید. قبل از اعلام استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶، آمریکا مجموعهای از مستعمرات اروپایی بود. بطور مثال، اسپانیاییها در منطقهٔ فلوریدای امروزی ساکن شدند، بریتانیاییها شهر جیمز تاون در ویرجینیای امروزی را آباد کردند، هلندیهانیو آمستردام را که اکنون نیویورک خوانده میشود ساختند، و فرانسویها نیز در ایالت جنوبی لوئیزیانا و اطراف رودخانه میسیسیپی ساکن شدند. به تدریج، بخشهای زیادی از مستعمرات سیزدهگانه شاهد درگیری و شورش علیه حکومت بریتانیا شدند. بدین ترتیب جنگهای انقلاب آمریکا از آوریل ۱۷۷۵ با نبرد لگزینگتون آغاز شد، و در سال ۱۷۸۳ در پی امضای قرارداد صلح با بریتانیا پایان یافت. استقلال ۱۳ مستعمرهٔ آمریکای شمالی با صدور اعلامیه استقلال آمریکا در ۴ ژوئیه۱۷۷۶ محقق شد. آمریکا ابتدا متشکل از ۱۳ ایالت خودمختار بود که تعارض قوانین هر ایالت مانند مالیات بر واردات باعث رکود اقتصادی و در نتیجه شورشهایی مانند شورش شیز شد به همین دلیل ۵۵ نماینده از ۱۲ ایالت (به جز رودآیلند) در فیلادلفیا منجمله جورج واشنگتن، بنجامین فرانکلین و جیمز مدیسونقانون اساسی ایالات متحده آمریکا را تصویب کردند که اکنون نیز قانون اساسی آمریکا است و از آن موقع ۲۵ اصلاحیه خوردهاست. با شروع قرن جدید و انتقال پایتخت از فیلادلفیا به واشنگتن دی سی و خرید لوئیزیانا در سال ۱۸۰۳، در سال ۱۸۱۲ ارتش بریتانیا بار دیگر به آمریکا قشون کشی کرده و پایتخت جدید را به آتش کشانید، اما موفق به استقرار در منطقه نگردید. دوواقعهٔ بزرگ و پر تنش دیگر در تاریخ آمریکا یکی جنگ داخلی آمریکا در قرن نوزدهم، و سقوط بازار آزاد در اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی بود. سال ۱۸۶۱ شاهد جنگ داخلی آمریکا بود که با ۶۰۰٬۰۰۰ تلفات و ۵۰۰٬۰۰۰ نفر زخمی، خونینترین جنگ در تاریخ این کشور بودهاست.علت این جنگ به بردهداری در ۱۱ ایالت جنوبی مشهور به ایالات مؤتلفه آمریکا مربوط میشد که آبراهام لینکلن خواهان براندازی آن بود. این جنگ در سال ۱۸۶۵ با پیروزی شمالیها به فرماندهی یولیسیز سایمن گرانت، پایان گرفت. سقوط بازار آزاد آمریکا در ۱۹۲۹ آغازگر یک دوره رکود اقتصادی چند ساله بود که در آن نزدیک به یک چهارم جمعیت آمریکا شغلهای خود را از دست دادند. با پیروزی در جنگ جهانی اول، و غلبهٔ متفقین در جنگ جهانی دوم و شکست نهایی آلمان نازی در این جنگ و تخریب شدید زیرساختهای اقتصادی و صنعتی اروپا، آمریکا که کمترین خسارات را متحمل شده بود، به عنوان قدرت بزرگ جهانی پدیدار شد. حذف شدن اتحاد جماهیر شوروی از صحنهٔ رقابت با آمریکا در میادینی چون جنگ سرد، جنگ ویتنام، و جنگ کره، عملاً آمریکا را رفته رفته در موقعیت منحصربفردی در جهان قرار داد. وقایع یازدهم سپتامبر آغازگر دوران جدیدی از تمرکز و حضور نظامی آمریکا در کشورهای خاورمیانه و افغانستان بود که تا به امروز ادامه دارد. بر اساس قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، قوهٔ مقننه و یا کنگره ایالات متحدهٔ آمریکا از دو مجلس تشکیل شدهاست که مسؤولیت قانونگذاری را به طور کامل بر عهده دارند: مجلس نمایندگان و مجلس سنا. بر اساس نظام انتخاباتی آمریکا، نمایندگان با رأی مستقیم و برابر مردم انتخاب میشوند. قوهٔ قضائیه: دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا قوهٔ مجریه: کاخ سفید، محل کار و زندگی رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا قوهٔ مقننه: ساختمان کاپیتول محل دائم کنگره ایالات متحده آمریکا جان بینر رئیس فعلی مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا رئیس جمهور ایالات متحدهٔ آمریکا نیز به عنوان رئیس قوهٔ مجریه و فرمانده کل قوا با رأی مستقیم مردم و از طریق آرای هیات الکترال انتخاب میشود و در برگزیدن مشاورانش به عنوان وزرا اختیارات تام دارد. در حقیقت رئیس جمهور، نیازی به کسب رأی اعتماد از کنگره ندارد و کنگره نیز متقابلاً نمیتواند با رأی عدم اعتماد، هیأت دولت و یا وزرا را برکنار کند. سومین شاخه از نظام سیاسی آمریکا، سیستم حقوقی ایالات متحدهٔ آمریکا است که کاملاً مستقل عمل میکند و نه قوهٔ مجریه و نه قوهٔ مقننه نمیتوانند بر روند تصمیمگیریهای آن تأثیر بگذارند. به عبارت دیگر، رئیس جمهور و یا کنگره نمیتوانند مصوبات قانونی دیوان عالی فدرال ایالات متحدهٔ آمریکا را باطل اعلام کنند و یا از اجرای آنان سر باز زنند. نظام حزبی در ایالات متحدهٔ آمریکا نیز در شکلدهی به سیاست و حکومت این کشور، نقش مهمی دارد. ایالات متحده آمریکا به کمک تواناییهای اقتصادی و نظامی قابل توجه خود، نقش مهمی را درسیاست جهانی ایفا میکند. این کشور عضو ثابت شورای امنیت سازمان ملل است و دفتر مرکزی سازمان ملل در شهر نیویورک قرار دارد. به استثنای کشورهای ایران، کره شمالی و سودان، کوبا، ونزوئلا و بولیوی ، سایر کشورها دارای روابط دیپلماتیک رسمی با آمریکا میباشند. آمریکا بوسیله قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی و سازمان کشورهای آمریکایی با همسایگان خود (کانادا و مکزیک) روابط نزدیکی دارد. دولت این کشور هرساله میلیاردها دلار کمک مالی برای توسعه کشورهای دیگر اختصاص میدهد، اما درصد این کمکها از تولید ناخالص ملی نسبت به دیگر کشورهای کمک کننده، پائین میباشد. رئیس جمهور آمریکا یکی از عوامل اصلی تعیین کنندهٔ جهتهای کلی سیاست خارجی آمریکا است. بسیاری از مدارک و اسناد دوران هر رئیس جمهور امروزه در کتابخانههای ویژه هر رئیس جمهور موجود میباشد. کنگره آمریکا بودجههای کمکهای خارجی را تعیین میکند، تحریمهای خارجی وضع میکند، و بکمک کمیتههای مخصوصی در مسائل سیاست خارجه اختیارات بررسی و بازبینی امور ویژه (همانند بررسی عملکرد افراد در ماجرای ایران-کنترا) را دارد. بسته به نوع حزب یا گروه در قدرت در هر برهه از زمان (همانند حزب دموکرات یا حزب جمهوریخواهان)، سیاست خارجهٔ آمریکا تحت تاثیر تحولات و گرایشهای خاص آن حزب یا گروه قرار میگیرد. گروههای لابی نیر دارای قدرت نفوذ زیادی در تصمیم گیریهای سیاست خارجه هستند.
نظام سیاسی
نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا در چارچوب یک قانون اساسی و به صورت یک نظام فدرالی است که از ویژگیهای حکومتی این کشور به شمار میرود. سیستم تفکیک قوا در این کشور به شکل کاملاً بارزی به مرحله اجرا درآمدهاست. بنیان گذاران و نویسندگان اعلامیه استقلال ایالات متحدهٔ آمریکا و قانون اساسی ایالات متحده به دلیل نگرانی از ظهور نظام سلطنتی اروپایی که در آن پادشاه قدرت مطلق را در دست داشت، نظام سیاسی جدید خود را به گونهای طراحی کردند که در آن فرد یا نهادی نتواند قدرت مطلق بدست آورد. این قوانین همچنین طوری در نظر گرفته شدهاند که از قدرت گرفتن بیش از حد اکثریت بر اقلیت ها، و نیز هر یک از شاخههای ۳گانهٔ قدرت ممانعت بعمل آورد.
سیاست خارجی
منبع :ويكي پديا
ماهیت و کارکرد پول یکی از مباحث مهم اقتصادی است که فصلی بزرگ را در تاریخ اندیشه اقتصادی به خود اختصاص داده است؛ این امر به خصوص از این جهت مهم است که نحوه درک ماهیت و کارکرد پول در اقتصاد در نوع سیستم پولی و نحوه مدیریت سیستم پولی اثری مهم دارد؛
نقش پول در اقتصاد چيست؟
تحول درک پول در سیر تاریخ اندیشه اقتصادی
حمید زمانزاده
ماهیت و کارکرد پول یکی از مباحث مهم اقتصادی است که فصلی بزرگ را در تاریخ اندیشه اقتصادی به خود اختصاص داده است؛ این امر به خصوص از این جهت مهم است که نحوه درک ماهیت و کارکرد پول در اقتصاد در نوع سیستم پولی و نحوه مدیریت سیستم پولی اثری مهم دارد؛
قطعا پاسخ به این سوال که آیا پول در عملکرد واقعی اقتصادی تاثیرگذار میباشد یا خیر و اینکه اگر پول تاثیرگذار است، اقتصاد را چگونه تاثیر خود قرار خواهد داد، به نحو تعیینکنندهای در نوع سیستم پولی و نحوه مدیریت آن اثرگذار میباشد. بر این اساس و با توجه به اهمیت موضوع پول و تاثیر آن بر اقتصاد به خصوص در اقتصاد ایران، در این مقاله به تحلیل و بررسی تحول درک پول در سیر تاریخ اندیشه اقتصادی و نتایج آن در امر مدیریت سیستم پولی و سیاستگذاری پولی خواهیم پرداخت.
در بخش اول به درک مرکانتیلیستی، کلاسیکی و مکتب اتریشی از پول پرداختیم. اکنون ادامه ادامه بحث را پی میگیریم.
فهم کینز از پول
کینز نیز در صدد رد تفکیک کلاسیکی و پیوند دادن پول و بخش واقعی اقتصاد بود. کینز جهت پیوند دادن پول و عملکرد بخش واقعی اقتصاد، انتظارات و پیشبینی عوامل اقتصادی را از طریق مفهوم رجحان نقدینگی و تقاضای سفتهبازی پول وارد نظریه عمومی خود درباره نرخ بهره ميكند. بر این اساس تفکیک کلاسیکی میان بخش واقعی و بخش پولی اقتصاد، بلکه این همانی تصمیم به پسانداز و تصمیم به سرمایهگذاری فرو میپاشد. روشن است که نرخ بهره نمیتواند پاداش پسانداز یا انتظار صرف باشد؛ زیرا هرگاه کسی پساندازهای خود را به شکل پول نقد بیاندوزد، بهرهای به دست نمیآورد، هرچند درست به همان مقدار پیشین پسانداز کرده باشد. برعکس، تعریف محض نرخ بهره کلمه به کلمه به ما میفهماند که نرخ بهره پاداش انصراف از نقدینه برای دوره مشخص است. [کینز، ص 196] کینز روشن ميشود که همانطور که کارآیی نهایی سرمایه را « بهترین » نظر تعیین نمینماید، بلکه به وسیله ارزیابیهای بازار بر پایه عوامل روانی جمعی معین ميشود، به همان ترتیب نیز پیشبینیهای مردم درباره آینده نرخ بهره که به وسیله عوامل روانی جمعی تعیین میگردد، روی رجحان نقدینگی تاثیر دارد. [کینز، ص 200] اهمیت پول اساسا ناشی از این است که رشته پیوند میان حال و آینده میباشد.
بدینترتیب «عوامل روانی جمعی»، پاشنه آشیل نظریه پسانداز- سرمایهگذاری و نیز تفکیک واقعی - پولی کلاسیکی است؛ چرا که در فضای عدم اطمینان، بیاطلاعی و جهل که ما را فرا گرفته است و کینز تجربهگرا بر آن تاکید میورزد، عوامل روانی جمعی به این نتیجه میانجامد که دیگر تصمیم به پسانداز الزاما به منزله تصمیم به سرمایهگذاری نیست، چرا که شاید رجحان ما این باشد که پساندازهای خود را به صورت پول نقد نگاه داریم تا آن را در اختیار قرار دهیم تا تبدیل به سرمایهگذاری شود.
اشکال از اینجا برمیخیزد که عمل پسانداز متضمن این امر نیست که به جای مصرف حال، مصرف اضافی معینی را قرار دهیم که برای تدارک آن درست همان اندازه فعالیت فوری اقتصادی لازم باشد که مصرف حالی معادل با مقدار پسانداز شده نیاز دارد؛ بلکه متضمن تمایل به ثروت فیحد ذاته، یعنی قدرت مصرف یک کالای نامعین در یک زمان نامعین است. این اندیشه باطل و در عین حال تقریبا مورد قبول عموم که عمل پسانداز انفرادی برای تقاضای موثر به اندازه عمل مصرف انفرادی، مساعد و خوب میباشد، زاییده سفسطه است... .[کینز، ص 246] این نظرگاه دقیقا در تقابل مستقیم با نگرش کلاسیک مبنی بر این است که جایگزینی مصرف آینده به جای مصرف حال، نیازمند همان میزان سرمایهگذاری جهت پاسخگویی به تقاضای مصرفی آینده میباشد، که در نظریه بازار سرمایه کلاسیکی مستتر میباشد.
از طرف دیگر عوامل روانی جمعی از طریق رجحان نقدینگی و به دنبال آن تقاضای سفتهبازی پول، بدین نتیجه میانجامد که پول دیگر خنثی نیست؛ پول چیزی بیشتر از یک حجاب است و میتواند بربخش واقعی اقتصاد تاثیر بگذارد؛ در نتیجه تفکیک کلاسیکی واقعی – پولی از هم فرو میپاشد. کینز در نقد و طرد نظریه بهره کلاسیک میگوید: پیچیدگی و ابهامی که در بررسی مارشال از این موضوع (بهره) یافتهایم، به عقیده ما اساسا ناشی از این است که مفهوم «بهره»، که متعلق به اقتصاد پولی است، در رسالهای (اصول اقتصاد مارشال) وارد شده است که پول را به حساب نمیگیرد. [کینز، ص 222] از نظر کینز نرخ بهره پدیدهای پولی است و در بازار پول تعیین میگردد و در تعیین آن، تقاضای سفتهبازی برای پول دارای اهمیتی درخور توجه است.
کینز با اعتماد به نفسی در خور تحسین میگوید: اکنون برای نخستین بار پول را در یک سلسله روابط علت و معلولی وارد ساختهایم و میتوانیم با اولین نگاه اجمالی طرز تاثیر تغییرات مقدار پول را در دستگاه اقتصادی دریابیم. البته اعتماد به نفس کینز عاری از سرسختی و اطمینان تام و تمام عقلگرایانه کلاسیکی است، کینز محدودیتهای اثرگذاری پول بر عملکرد اقتصادی را مورد بررسی قرار میدهد: با اینهمه اگر به قبول این نظر اغوا شویم که پول به منزله نوشیدنی است که دستگاه اقتصادی را به فعالیت برمیانگیزد، لازم است یادآور شویم که بین فنجان و لب، چه بسا احتمال لغزش و سقوط باشد. زیرا به شرط ثبات سایر شرایط، با آنکه میتوان انتظار داشت که افزایش مقدار پول، نرخ بهره را کاهش دهد، هرگاه رجحان نقدینه مردم بیشتر از مقدار پول ازدیاد یابد، این امر به وقوع نمیپیوندد و با آنکه احتمال میرود در صورت ثبات سایر نتایج، تنزل نرخ بهره حجم سرمایهگذاری را افزایش دهد، اما اگر منحنی کارآیی نهایی سرمایه سریعتر از نرخ بهره تنزل نماید، این امر حادث نخواهد شد و باز به شرط ثبات سایر شرایط، اگرچه انتظار میرود که افزایش حجم سرمایهگذاری سطح اشتغال را بالا ببرد، اما اگر میل به مصرف تنزل نماید، این وضع پیش نخواهد آمد ... . [ کینز، ص 202 ] شاید بتوان عریانترین صورت اهمیت پول در عملکرد اقتصادی و نیز بیان اهمیت تقاضای موثر در حفظ تولید و اشتغال را در عبارات مشهور کینز در مورد پول یافت: اگر خزانهداری آماده بود تا بطریهای قدیمی را از اسکناس پر نماید و در اعماق مناسب خاک در معادن زغال سنگ متروک که با زبالههای شهرها پر گردیده، دفن نماید و به موسسات خصوصی واگذارد تا بر پایه اصول آزموده آزادی کامل مجددا اسکناسها را استخراج کنند، دیگر بیکاری وجود نخواهد داشت و احتمال میرود با توجه به آثار و نتایج آن، درآمد واقعی و ثروت به صورت سرمایه جامعه به طور محسوس بیشتر از میزان فعلی شود. در حقیقت خردمندانهتر آن است که خانه و امثال آن بسازیم، ولی هرگاه در این راه مشکلات سیاسی و عملی وجود داشته باشد، وسیله پیشین بهتر از هیچ است. [کینز، ص 157] نظریه پولی کینز در واقع از دو جهت نظریه کلاسیکها را مورد حمله قرار میدهد؛ اول در رد تفکیک کلاسیکی میان بخش پولی و بخش حقیقی اقتصاد و به طور همزمان در رد قانون سی و تاکید بر اصل تقاضای موثر؛ پول نقش محوری را در نظریه کینز بازی نمیکند، لکن قطعا نقش مهمی در نظریه او ایفا مینماید.
پیروان کینز تحلیل اثرات حجم پول در عملکرد اقتصادی را از طریق مدلهای IS-LM پیگیری نمودند. اگرچه از نظر کینزیها سیاستهای مالی برای تنظیم اقتصاد بر سیاستهای پولی ترجیح دارد، اما تغییرات حجم پول – مگر در موارد خاص مانند دام نقدینگی – میتواند از طریق تغییر نرخ بهره و در نتیجه سرمایهگذاری، بخش واقعی اقتصاد را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین در چارچوب نظری کینزی، ایده کلاسیکها مبنی بر خنثایی پول و تفکیک بخش واقعی و پولی جایگاهی نداشت. تحت حاکمیت بلامنازع تفکر کینزینها در دهههای پس از جنگ جهانی دوم، با وجود اینکه کینزینها خطمشی سیاستی خود را عمدتا براساس سیاستهای مالی تنظیم مینمودند، اما سیاستهای پولی آسان جزو لاینفک خطمشی سیاستی آنان بود. کینزینها سیاست پولی آسان را براساس تامین دو هدف عمده توصیه مینمودند: اول سیاست پولی آسان در جهت تامین مالی هزینهها و کسریهای بودجه دولت و از طریق افزایش سطح قیمتها و دوم از طریق کاهش و پایین نگهداشتن نرخهای بهره جهت کاهش فشار پرداخت بهره بدهیهای دولت و نیز تحریک سرمایهگذاری بیشتر جهت افزایش تقاضای اقتصاد در جهت تامین اشتغال کامل. در نتیجه تسلط چنین تفکر اقتصادی، دولتها برای مدت چند دهه، سیاست پولی آسان را به عنوان مکمل سیاستهای مالی دنبال نمودند.
فهم فریدمن از پول:
تجدید حیات نظریه مقداری پول
میلتون فریدمن نظریه مقداری پول را از طریق الحاق نظریه تقاضای پول خود به آن، مورد تجدیدنظر قرار داد. تقاضای پول فریدمن معرف یک رابطه تبعی باثبات بین تقاضای ماندههای حقیقی و تعداد محدودی از متغیرهای تعیینکننده آن میباشد. بر اساس نظر فریدمن تقاضای پول بستگی به سه عامل دارد: الف) محدودیت ثروت که تعیینکننده حداکثر پولی است که میتوان نگهداری نمود، ب) بازدهی یا عایدی پول در مقایسه با بازدهی سایر داراییهای حقیقی و مالی که میتوان ثروت را به آن شکل نیز نگهداری نمود و ج) سلیقه و ترجیحات صاحب دارایی. نحوه تخصیص کل ثروت بستگی به نرخ بازدهی نسبی داراییهای مختلف دارد. در وضعیت تعادل، ثروت به گونهای بین داراییها اختصاص مییابد که نرخ بازدهی آنها برابر شود. هرگاه نرخ بازدهی نهایی داراییها برابر نباشد، فعالان اقتصادی ثروت خود را بین داراییهای مختلف، تخصیص مجدد خواهند داد؛ این فرآیند تعدیل سبد دارایی، هسته مرکزی نظریه پولگرایان در مورد مکانیسم انتقال است که به موجب آن تغییرات در حجم پول بر بخش حقیقی اثر میگذارد. به این ترتیب اگر تابع تقاضای پول باثبات باشد، آنگاه سرعت گردش پول نیز باثبات خواهد بود و اگر بعضی از این متغیرهای محدود تغییر نمایند، میتوان تغییرات متناظر را پیشبینی نمود؛ بر این اساس فریدمن نظریه مقداری پول را چنین بازتفسیر کرد: تعمیم نتیجه تجربی این است که ماندههای حقیقی مطلوب (در تقاضای پول)، معمولا به کندی و به تدریج حرکت میکند یا معمولا ناشی از مجموعه وقایعی است که سلسلهوار به دنبال تغییر اولیه در عرضه پول به وجود میآیند، در حالی که تغییرات عمده در عرضه اسمیِ ماندههای حقیقی میتواند مستقل از هر تغییری در تقاضا به وجود آید و غالبا چنین است. نتیجه این است که تغییرات عمده در قیمتها یا درآمد اسمی، تقریبا نتیجه تغییرات عرضه اسمی پول است. [فریدمن، 1968]
فریدمن با احیای نظریه مقداری پول، به بازتفسیر نقش و تاثیر پول در عملکرد اقتصادی میپردازد. فریدمن این ایده کینزی را زیر سوال میبرد که خلق پول تنها از کانال نامطمئن، غیرمستقیم و پر پیچ و خم نرخ بهره و به تبع آن سرمایهگذاری تحقق مییابد. بر اساس نظر کینز، اثر تغییرات پول بر نرخ بهره نامطمئن است و علاوه بر آن اثر تغییرات نرخ بهره بر سرمایهگذاری نیز نامطمئن خواهد بود، بنابراین کینز معتقد است که سیاستهای پولی حربه قابل اطمینانی برای مبارزه با رکود اقتصادی و بیکاری نیست و در نتیجه سیاست مالی بر سیاست پولی اولویت دارد. اما به نظر فریدمن اشتباه کینز از این عامل ناشی ميشد که انتخاب افراد را به نگهداری پول یا خرید اوراق قرضه محدود میساخت و به همین دلیل از تاثیرات مستقیم حجم پول بر تقاضای سایر کالاها غافل ماند. در مقابل فریدمن اعتقاد دارد که تغییرات حجم پول از یک کانال مستقیم به غیر از مسیر غیرمستقیم نرخ بهره بر عملکرد اقتصادی و درآمد اسمی اثر خواهد گذارد؛ در واقع رابطه مقداری پول منعکسکننده جریان اثرگذاری مستقیم پول بر عملکرد اقتصادی و درآمد اسمی است. فریدمن از طریق الحاق نظریه تقاضای پول خود به رابطه مقداری پول، به تشریح این جریان میپردازد.
مساله مهم این است که افراد بخشی از ثروت خود را به صورت پول نقد نگهداری مینمایند؛ اما آنچه در نگهداری پول مهم است، مبلغ اسمی آن نیست، بلکه مردم در نگهداری پول متوجه موجودی واقعی پول نگهداری شده نزد خود میباشند. مردم سماجت فوقالعادهای نسبت به قدرت خریدی که مایل به نگهداری آن میباشند، از خود نشان میدهند. [فریدمن، 1970] و به سختی حاضرند که در آن تغییری به وجود آورند، مگر اینکه انگیزه مهمی برای آنها پدید آید. اگر حجم پول افزایش یابد، مردم سعی خواهند نمود تا قدرت خرید اضافی را خرج کنند و بار دیگر موجودی واقعی مطلوب خود را از پول نگهداری نمایند. در الگوهای کینزی مردم پولهای اضافی خود را صرف خرید اوراق قرضه نموده که منجر به افزایش قیمت اوراق قرضه و کاهش نرخ بهره خواهد گشت که این امر میتواند منجر به افزایش سرمایهگذاری و تولید ملی گردد؛ اما در الگوی فریدمن مردم پول اضافی خود را علاوهبر خرید داراییهای مالی، به خرید داراییهای دیگر مانند زمین و مسکن و سایر کالاها مانند خودرو، یخچال، لباس و ... تخصیص میدهند؛ باید توجه داشت که خرج پولهای اضافی توسط بعضی از مردم به عنوان خریدار، منجر به افزایش موجودی پول افراد دیگر به عنوان فروشنده خواهد شد، اما ادامه این فرآیند در نهایت به تعدیل موجودی پول واقعی مردم و تعادل مجدد خواهد انجامید؛ این که فرآیند تعدیل چه مسیری را طی خواهد نمود، تا حد زیادی به وضعیت اولیه اقتصاد مربوط میگردد. اگر اقتصاد در وضعیت اشتغال کامل یا نزدیک به اشتغال کامل باشد، با افزایش سطح عمومی قیمتها، موجودی واقعی پول نگهداری شده توسط مردم با وجود اینکه موجودی اسمی پول افزایش یافته است، به مقدار موجودی واقعی مطلوب و تعادلی پول میل مینماید؛ بنابراین در چنین شرایطی، افزایش سطح قیمتها منجر به افزایش تقاضای ماندههای اسمی پول (در عین ثبات ماندههای واقعی پول) و برقراری تعادل مجدد در بازار پول میگردد. اما اگر اشتغال در شرایط پایینتر از اشتغال کامل باشد، مانده تقاضای اسمی پول هم به دلیل افزایش تولید و درآمد واقعی و هم به دلیل افزایش سطح قیمتها افزایش یافته و در نهایت تعادل مجدد در بازار پول برقرار خواهد شد.
البته فریدمن به وجود نرخ طبیعی بیکاری معتقد بود و به علاوه فرآیند شکلگیری انتظارات مردم از تورم را یک فرآیند تعدیل تطبیقی میدانست. فریدمن معتقد بود که اگرچه در کوتاهمدت میتوان با سیاستهای پولی و مالی مناسب نرخ بیکاری را از نرخ طبیعی آن کاهش داد، اما در بلندمدت نمیتوان نرخ بیکاری طبیعی را با اتخاذ سیاستهای پولی و مالی تغییر داد؛ به عبارت دیگر در صورت افزایش حجم پول اگرچه در کوتاهمدت میتوان نرخ بیکاری را از سطح نرخ بیکاری طبیعی کاهش داده و تولید را افزایش داد، اما با تعدیل انتظارات تورمی فعالان اقتصادی و به طور مشخص نیروی کار، این فرآیند نمیتواند ادامه یابد، مگر با هزینه تحمل تورمهای بالاتر و بالاتر. بنابراین در بلندمدت بازار پول، صرفا با تعدیل سطح قیمتها و تورم تسویه ميشود و بنابراین رشد حجم پول، میزان نرخ تورم بلندمدت را تعیین ميكند.
بنابراین آنچه در تفکر مکتب پولی مهم است، کنترل حجم پول است. در کوتاهمدت زمان اثر تغییر حجم پول بر عملکرد اقتصادی متغیر است و در بلندمدت تغییرات حجم پول منجر به تغییرات نرخ تورم ميشود، بنابراین توصیه سیاستی مکتب پولی، قاعده رشد ثابت حجم پولی است. فریدمن اذعان ميكند که در مورد موضع پولگرایان جهت تجویز نرخ ثابت رشد حجم پول سوءتفاهم پیش آمده است. یکی از سوءتفاهمهای شایع در مورد موضع پولگرایان این است که تجویز نرخ ثابت رشد حجم پول توسط پولگرایان به معنی اعتماد کامل ما (پولگرایان) به وجود ارتباط دقیق بین تغییرات پولی و تغییرات اقتصادی است، در حالی که موضع ما خلاف این است. اگر من معتقد بودم که رابطه دقیق و مکانیکی بین پول و درآمد وجود دارد و اگر گمان میکردم که میدانم این رابطه چگونه است و اگر فکر میکردم که بانک مرکزی نیز مانند من از این مساله آگاه است، اظهار میداشتم که از این آگاهی باید برای خنثی کردن سایر نیروهایی که بیثباتی به وجود میآورند، استفاده کنیم. اما همانطور که میدانید، من فکر نمیکنم که هیچیک از این اگرهای فوق صحت داشته باشد. به طور معمول رابطه نزدیکی بین تغییرات در مقدار پول در گردش و روند بعدی درآمد ملی وجود دارد؛ اما سیاست اقتصادی باید با هر مورد خاص و نه با میانگین انطباق یابد. در هر مورد خاصی مسائل ناشناخته بسیاری وجود دارد و دقیقا به همین علت، آزادی عمل و همین گل و گشادی و همین فقدان رابطه مستقیم بین تغییر در حجم پول و درآمد است که مدتها است از سیاست نسبتا خودکار پولی برای ایالات متحده آمریکا حمایت میکنم. [ فریدمن، 1970]
جمعبندی و نتیجهگیری
اکنون به سوال آغازین مقاله باز میگردیم؛ ماهیت و کارکرد پول در اقتصاد چیست؟ آیا پول در عملکرد واقعی اقتصادی تاثیرگذار میباشد یا خیر؟ و اینکه اگر پول تاثیرگذار است، اقتصاد را چگونه تاثیر خود قرار خواهد داد؟
پول چیست؟ پول را عموما به واسطه کارکردهای آن تعریف نمودهاند: پول چیزی است که به عنوان وسیله مبادله، وسیله سنجش ارزش کالا، خدمات و ثروت و نیز وسیله حفظ و ذخیره ثروت به صورت فردی میباشد. پول در واقع گواه و سندی است که بیانگر توانایی دارنده آن برای مالکیت بر کالا یا خدمتی به ارزش معادل آن میباشد. سهم هر فرد از کل درآمد پولی جامعه در یک دوره مشخص، تبعا سهم او را از مصرف کل تولیدات جامعه ( چه به صورت کالا و خدمات مصرفی و چه به صورت کالا و خدمات سرمایهای ) تعیین مینماید. البته اگرچه سهم یک فرد از کل درآمد پولی جامعه، الزاما بیانگر سهم آن فرد در تولید کل جامعه نیست، لکن قطعا تعیینکننده سهم او از مصرف کل تولیدات جامعه خواهد بود؛ برای مثال یک فرد رانتجو، اگرچه از طریق فعالیت رانتجویی، سهم بیشتری از کل درآمد پولی اقتصاد را به هر ترتیب و بدون اینکه به ازای آن کالا یا خدمتی تولید کرده باشد به خود اختصاص میدهد، لکن به تبع افزایش سهم خود از کل درآمد پولی، میتواند به همان نسبت سهم بیشتری از کل تولیدات جامعه را از آن خود نماید؛ هر میزان درآمد پولی به واسطه حجم پول موجود در اقتصاد پشتیبانی میگردد.
یک مساله مهم این است که اثر تخصیصی و توزیعی تغییرات حجم پول در اقتصاد، به جز مواردی خاص، عموما مورد تجزیه و تحلیل مکاتب فکری اقتصاد کلان قرار نگرفته است. در عموم تجزیه و تحلیلهای اقتصادی، این فرض ضمنی برقرار بوده است که مقدار پول اضافی که وارد سیستم اقتصادی میگردد، به طور متناسب بین همه افراد تقسیم میگردد و بر این اساس عمده تحلیلها اثر تولیدی پول اضافی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. برای روشن شدن این موضوع فرض کنید که کل پول موجود در اقتصاد 1000 واحد پولی است و هر فرد بنا به سهمی که به هر ترتیبی از کل درآمد پولی در اختیار گرفته است، میتواند از کل تولیدات جامعه که مقدار معینی است، مصرف نماید. اکنون اگر دولت اقدام به خلق مقداری پول اضافی به میزان 100 واحد در اقتصاد نموده و آن را به طور متناسب بین همه مردم توزیع و منتشر نماید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ با افزایش موجودی پول، با وجود اینکه درآمد پولی همه افراد افزایش مییابد، اما سهم همه افراد از کل درآمد پولی ثابت باقی خواهد ماند؛ اینکه به لحاظ نظری این پول اضافی بر تولید کل اقتصاد چه اثری باقی خواهد گذارد، به مفروضات ما در مورد اقتصاد و عوامل اقتصادی بر میگردد؛ اگر فروض کلاسیکها ونئوکلاسیکها مبنی بر عدم توهم پولی فعالان اقتصادی و تسویه مداوم و پیاپی بازارها و در نتیجه اشتغال کامل صادق باشد، آنگاه این پول اضافی بدون تغییر دادن قیمتهای نسبی، صرفا به افزایش سطح عمومی قیمتها و به عبارتی تورم منجر خواهد شد و در نتیجه بر تولید کل جامعه، مصرف و رفاه اقتصادی بیتاثیر است. از طرف دیگر اگر اقتصاد در شرایط رکودی قرار داشته باشد یا درجاتی از توهم پولی حاکم باشد، تحت نگرش کینزینها و مکتب پولی، این پول اضافی میتواند منجر به افزایش تولید و اشتغال اقتصاد گردد.
اما مساله مهم این است که علاوه بر میزان پول اضافی که وارد سیستم اقتصادی میگردد، اینکه پول اضافی چگونه و از چه مسیری وارد سیستم اقتصادی گشته و راه خود را در سیستم اقتصادی پیدا مینماید، در نحوه اثرگذاری آن بر عملکرد اقتصادی نقشی تعیینکننده دارد. این مساله مورد توجه مکتب اتریشی بوده است، به نحوی که میزس در این مورد میگوید: مقدار اضافی پول در وهله اول به جیب تمامی افراد راه پیدا نمیکند، آن افرادی نیز که در ابتدا منتفع شدهاند، به یک میزان انتفاع نبردهاند و افرادی هم که به یک میزان پول اضافی به دستشان رسیده است، رفتار و عملکرد یکسانی ندارند. این مساله در واقع ناظر بر این امر است که پول اضافی به طور متناسب میان همه افراد در اقتصاد توزیع نمیگردد، در نتیجه با تزریق پول جدید، با توجه به نحوه توزیع و انتشار پول اضافی در سیستم اقتصادی، علاوه بر کاهش قدرت خرید پول، قیمتهای نسبی نیز تحت تاثیر قرار خواهد گرفت، بنابراین نهتنها کالاهای مختلف با تزریق پول در اقتصاد به یک میزان تحت تاثیر قرار نمیگیرند، بلکه نحوه تخصیص منابع، توزیع درآمد و توزیع ثروت نیز تغییر مییابد.
برای روشن شدن این موضوع تصور نمایید که دولت همان 100 واحد پول اضافی را نه به طور متناسب بین همه فعالان اقتصادی، بلکه آن را از کانالهای متفاوتی مانند تامین مالی پروژههای سرمایهگذاری بخش خصوصی، تامین مالی پروژههای عمرانی دولت، تامین مالی اعطای یارانه اضافی به قشرهای هدف، کاهش مالیاتها و تامین کسری بودجه ناشی از کاهش مالیاتها و مانند آن به اقتصاد تزریق نماید. بحث ما صرفا بر سر یک سیاست پولی محض نیست، بلکه بحث ما متوجه هر نوع مکانیسمی جهت تزریق پول اضافی به سیستم اقتصادی است. اکنون چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نکته اینجا است که علاوه بر اثر تولیدی که در بخش قبلی تشریح شد، این پول اضافی میتواند اثرات تخصیصی و توزیعی بزرگی در اقتصاد بر جای گذارد.
اگر اثر تولیدی را مد نظر قرار ندهیم و صرفا به اثرات تخصیصی و توزیعی بپردازیم، آنگاه میتوان نتیجه گرفت که فعالان اقتصادی که به هر ترتیبی این پول اضافی را به دست آوردهاند، سهم خود را از کل درآمد پولی اقتصاد افزایش داده و در نتیجه میتوانند سهم خویش از مصرف کل تولیدات جامعه را افزایش دهند، در حالی که آنانی که از این پول اضافی بیبهره ماندهاند یا بهره اندکی بردهاند، ضرورتا بخشی از مصرف خود را به نفع دیگران از دست خواهند داد؛ و البته مکانیسم این بازتوزیع قدرت خرید و مصرف از طریق افزایش قیمتها و به عبارتی تورم است. بسته به اینکه پول اضافی چگونه و با چه مکانیسمی توسط دولت توزیع میگردد، میتواند اثرات توزیعی و تخصیصی متفاوتی را در پی داشته باشد. برای مثال توزیع این پول اضافی از طریق پروژههای سرمایهگذاری، منجر به توزیع مجدد درآمد به نفع صاحبان سرمایهگذاریهای جدید و نیز افزایش قیمت نسبی کالاهای سرمایهای نسبت به کالاهای مصرفی و در نتیجه تخصیص مجدد منابع به سمت کالاهای سرمایهای میگردد؛ اما توزیع این پول اضافی از طریق اعطای یارانه مستقیم به اقشار کمدرآمد، منجر به توزیع مجدد درآمد به نفع اقشار هدف و نیز افزایش قیمت کالاهای مصرفی نسبت به کالاهای سرمایهای و در نتیجه تخصیص مجدد منابع به سمت کالاهای مصرفی خواهد گردید. در واقع حتی اگر حراجگر والراسی به لحاظ نظری وجود داشته باشد و بنابراین اثر تولیدی خلق پول صفر باشد، خلق پول اضافی با توجه به مکانیسم توزیع و انتشار آن در سیستم اقتصادی، میتواند اثر توزیعی و تخصیصی بزرگی را بر اقتصاد بر جای گذارد.
و اما مساله آخر، توجه دقیقتر به بازارهای دارایی است. در تجزیه و تحلیل پولی مکاتب فکری اقتصاد کلان، کمتر به نقش بازارهای دارایی توجه شده است. مساله مهم این است که بازارهای دارایی اعم از داراییهای مالی و فیزیکی، عموما آبستن فعالیتهای سفتهبازی فعالان سودجوی بازار قرار دارند. تغییرات حجم پول میتواند بر بازار داراییها تاثیرگذار باشد، به نحوی که گسترش حجم پول میتواند منجر به گسترش فعالیتهای سفتهبازی در بازارهای دارایی و حتی ایجاد حبابهای مالی گردیده که میتواند در عملکرد بهینه اقتصاد ایجاد اختلال نماید. بنابراین در تجزیه و تحلیل پولی باید این مساله مهم را مد نظر قرار داد.
فهرست منابع:
1. تفضلی، فریدون؛ تاریخ عقاید اقتصادی (1375)؛ نشر نی.
2. فریدمن، میلتون؛ ترجمه مهدی تقوی (1375)؛ « اقتصاد مکتب پولی »؛ مرکز آموزش مدیریت دولتی.
3.Keynes, J.M. (1936),“The General Theory of Employment, Interest and Money”, London: Macmillan.
4.Hayek, F.A. (1983), “The Austrian critique”, The Economist, 11 June.
5.Jean Baptiste Say, A Treatise on Political Economy”, in Readings in the History of Economic Thought ed. S. Howard Patterson, pp. 66-68.
6.Irving Fisher, Stabilizing the Dollar ( New York: Macmillan, 1920),p. 108.
7.Milton Friedman, Inflation: Causes and Consequences, in Ridings in Economics, ed.
منبع : روزنامه دنيايي اقتصاد
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">
بررسی اقتصاد پیش روی آمریكا
پیشبینی کار بسیار مشکلی است و البته پیشبینی اقتصاد امری است مشکلتر. چالش اساسی پیشبینی اقتصاد در سال آینده، وجود اختلاف فاحش میان وضعیت درآمد کشورهای غربی و کسری بودجه آنهاست.
نخستین موردی که باید به آن اشاره کرد این است که رکود به پایان رسیده است. گروهی که از تابستان 2009 چنین حرفی را میزدند اکنون موافقان بیشتری پیدا کردهاند. اقتصاد، رکود را پشتسر گذاشته است و وارد مرحله جدیدی از سیکل اقتصادی می شود. در واقع مرحله ترمیم به پایان رسیده و مرحله توسعه آغاز شده است.
سال قبل، پیشبینیهای اقتصاددانان از رشد تولید ناخالص داخلی آمریکا بسیار به واقعیت نزدیک بود. آنها حدس زده بودند که اقتصاد رشد خواهد کرد اما به کندی و دست بهعصا، که همین اتفاق هم رخ داد. همچنین آنها انتظار داشتند نرخ بهره در سال 2010 افزایش یابد که این یکی به وقوع نپیوست. خطای اصلی در مورد سال قبل این بود که تصویر نادرستی از وضعیت اشتغال ترسیم شده بود. بیکاری آن طور که آنها انتظار داشتند کاهش نیافت و همین باعث اشتباه از کار درآمدن برخی پیشبینیها شد.
پیشبینی میشود که اقتصاد آمریکا در سال 2011 به میزان 2.9تا 3.5 درصد رشد کند. اگر چنین اتفاقی رخ بدهد، سطح تولید ناخالص داخلی (GDP) از رکورد سال 2007 هم فراتر خواهد رفت، مخارج مصرفی و سرمایه هم رشد خواهند کرد، خطر تورم هم همراه با افزایش نرخ بهره بیشتر خواهد شد. با این حساب تنها بیکاری و ارزش دلار هستند که رشد نخواهند کرد. محرکهای اقتصادی، از اقدامات فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) گرفته تا کاهش نرخ مالیات به افزایش تقاضا کمک خواهد کرد. به نظر میرسد که اقدامات فدرال رزرو به برخی از نتایج مورد انتظار دست خواهد یافت. در تاریخ اقتصادی آمریکا هرگاه که ارزش سهام رشد کرده همراه با آن مصرف هم با وقفهای کوتاه افزایش یافته است.
در واقع هنگامی که ارزش سهام رشد می کند مردم احساس ثروتمندتر بودن می کنند و همین نگرش بر نحوه مصرف آنها تأثیر مثبت دارد که اقتصاددانان به چنین رخدادی اثر ثروت می گویند. بررسی دادههای تاریخی نشان داده است که به ازای هر 100 دلار افزایش در ثروت که از طریق بازار سهام ایجاد شده باشد، 3 دلار مخارج مصرفی افزایش می یابد. از زمانی که برنانکی (رئیس فدرال رزرو) برنامه تزریق پول به اقتصاد آمریکا را آغاز کرد، ارزش سهام در آمریکا 15.8 درصد رشد کرده است که طبق برآوردها می تواند مصرف را به میزان 65 میلیارد دلار افزایش دهد که این معادل 4 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکاست.
با توجه به نرخ بالای بیکاری که احتمالا چندان هم کاهش نخواهد یافت، بعید است در اثر فشار تورمی، تقاضا افزایش چشمگیری به خود ببیند
دومین عاملی که می تواند باعث رشد اقتصاد آمریکا در سال 2011 شود، نقش کاهش نرخ مالیاتهاست. در سال 2011 مالیاتها حدود 120میلیارد دلار کاهش خواهند یافت. خبر خوب این است که درآمد مصرفکنندگان به میزان 120میلیارد دلار افزایش می یابد و احتمالا مصرف آنها هم رشد خواهد کرد و خبر بد اینکه درآمد دولت هم به همین میزان کاهش می یابد و چه بسا مشکل کسری بودجه وخیم تر شود. تأثیر این اقدام بر رشد چه خواهد بود؟ به اعتقاد کارشناسان به میزان 4 تا 5.5 درصد به رشد اقتصاد آمریکا در سال 2011 میافزاید.
با این حساب، دو محرک اقتصادی در مجموع در سال 2011 بین 8 تا 9 درصد رشد اقتصاد آمریکا را افزایش خواهند داد. اگر پیشبینی ها که رشدی معادل 9.2 تا 5.3 درصد است، محقق شود سال آینده می توان برای نخستین بار بعد از سال 2007 به اقتصاد آمریکا صفت طبیعی را اطلاق کرد. اما باز هم ممکن است طی سال 2011 نرخ بیکاری در آمریکا بالای 9 درصد باقی بماند.در آن سوی مرزها، رشد تولید جهانی و ادامه رشد خیرهکننده کشورهای آسیایی و آمریکای جنوبی هم آمریکا را تحت تأثیر قرار خواهد داد. به اعتقاد کارشناسان تولید جهانی در سال 2011 به میزان 3.5 درصد رشد خواهد کرد
همچنین پیشبینی میشود که بازار شاخص سهام آمریکا (شاخص S&P) طی سال آینده تا 1350 بالا برود. با توجه به رشد مورد انتظار ابتدای سال، افزایش خوشبینی و اطمینان سرمایهگذاران و همچنین بالارفتن بهرهوری در شرکتهای آمریکایی طی چند سال گذشته که باعث افزایش درآمد آنها خواهد شد، به احتمال زیاد رشد شاخصS&P در همان 9 ماه ابتدای سال رخ خواهد داد. همچنین به خاطر کاهش ارزش دلار و افزایش رشد در دیگر مناطق جهان، احتمالا در آمریکا سرمایه گذاری خارجی نسبت به سرمایهگذاری داخلی بیشتر خواهد بود. ترکیب عوامل ذکر شده باعث خواهد شد تا رشد بازار سرمایه در سال 2011 حتی بیشتر از حالت عادی باشد.
با توجه به آنچه بیان شد انتظار می رود که آسمان اقتصاد و بازارها در سال 2011 آفتابی باشد. اما نباید فراموش کرد که ابرهای توفانی هنوز در افق دیده میشوند. این ابرهای توفان در 3 سال گذشته همیشه در افق بودهاند و چه بسا گاهی تا بالای سر اقتصاد هم آمدهاند.
در تاریخ اقتصادی آمریکا هرگاه که ارزش سهام رشد کرده همراه با آن مصرف هم با وقفهای کوتاه افزایش یافته است.
اگر نگاهی بلند مدت به اقتصاد داشته باشیم، اوضاع کمی نگران کننده است. در دنیای غرب بدهیهای دولتی همچنان پابرجاست. نسبت بدهی دولتی به تولید در بیشتر کشورهای پیشرفته شامل اروپا، آمریکا و ژاپن افزایش یافته و به سطوح نگران کنندهای رسیده است که ممکن است باعث بی ثباتی مالی هم بشود. همچنین در این مناطق رشد اقتصادی بسیار کند شده و احتمالا در آینده هم این روند ادامه خواهد یافت.
در این میان اقتصادهای نوظهور همچنان پیش می تازند. طی 12سال گذشته سهم اقتصادهای نوظهور در تولید جهانی 15 درصد رشد داشته است. در واقع به نظر میرسد که ساختار اقتصادی جهان در حال تغییر است.
افزایش بدهیهای دولتی و کند بودن رشد، شرایط را برای به وقوع پیوستن رخداد قویِ سیاه مهیا کرده است. قوی سیاه به رخدادی اطلاق میشود که غیرقابل پیشبینی، شاخه شاخه و بسیار قدرتمند باشد که حتی پی بردن به نحوه وقوع آن هم وقت و بررسی زیادی می طلبد. شرایط برای وقوع قوی سیاه در سال 2011 بسیار آماده است چرا که نظام مالی جهان همچنان آشفته و پرمخاطره است و این وضعیت در بلندمدت دوام نخواهد آورد.
سناریوهای دیگر
آنچه که به احتمال زیاد رخ خواهد داد، بیان شد اما سناریوهای دیگری هم در این میان مطرح می شوند که در اینجا به آن اشاره می شود. یکی از این سناریوها بازگشت رکود است. اگر چنین اتفاقی بخواهد رخ بدهد عاملش بدهیهای دولتی خواهد بود. هرچند نگرانی در مورد رکودی دوباره بی مورد نیست اما احتمال آغاز یک بحران دیگر در سال 2011 در حدود 15 درصد تخمین زده می شود.
سناریوی دیگر رشد سریع تولید آمریکاست. گروهی معتقدند که فشار تورمی و افزایش قیمت مواد غذایی و مواد اولیه ممکن است به افزایش رشد اقتصادی و تولید آمریکا کمک کند. البته با توجه به نرخ بالای بیکاری که احتمالا چندان هم کاهش نخواهد یافت، بعید است در اثر فشار تورمی، تقاضا افزایش چشمگیری به خود ببیند. با این حساب احتمال افزایش تورم به مراتب بیشتر از احتمال افزایش تقاضا و رشد تولید داخلی است. احتمال وقوع سناریوی دوم 25 درصد تخمین زده میشود.
خلاصه پیشبینی اقتصاد آمریکا در سال 2011
رشد تولید ناخالص داخلی: 2.9تا 3.5درصد
هزینههای مصرفی: 2.6 تا 3.1 درصد
سرمایهگذاری ثابت: بیشتر از 10 درصد
نرخ سرمایهگذاری دولت فدرال:2 تا 5 درصد
نرخ بیکاری: 9 درصد
نرخ تورم: 1.5 تا 2درصد
افزایش ساخت و ساز مسکن: 100هزار واحد
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">ایالات متحدهٔ آمریکا اقتصاد کاپتالیستی از نوع سرمایهداری انحصاری دارد. خصلت ویژه اقتصاد ایالات متحدهٔ آمریکا عبارتست از تسلط انحصارها در رشته های مختلف، که بر مبنای منابع طبیعی فراوان، زیربنای توسعهیافته، تولید انبوه، و مصرف زیاد استوار است. تولید ناخالص داخلی ایالات متحدهٔ آمریکا با بیش از ۱۳ تریلیون دلار، یعنی حدود ۲۰٪ تولید ناخالص جهان، دومین اقتصاد بزرگ جهان است.
ایالات متحده بزرگترین واردکننده، و - پس از آلمان و چین - سومین صادرکنندهٔ بزرگ جهان است. کانادا، چین، مکزیک، ژاپن و آلمان، به ترتیب بزرگترین شرکای تجاری آمریکا هستند. آمریکا در دههٔ اخیر بزرگترین بدهی جهان را نیز بر شانه داشته است .
بزرگترین قلم صادراتی آمریکا تجهیزات و ماشینآلات برقی است، در حالی که بزرگترین اقلام وارداتی به آمریکا اتومبیل است.اما بزرگترین محصول تولیدی آمریکا مواد شیمیایی است. آمریکا همچنین در تولید برق، گاز طبیعی، و انرژی هستهای در جهان، رتبه نخست را دارا است.
بیشتر چرخهای اقتصادی آمریکا متعلق به بخش خصوصی است، تا جاییکه بخش دولتی فقط ۱۲٫۴٪ تولید ناخالص ملی را سالیانه باعث می شود. با اینحال ۷۵٪ تولید ناخالص ملی محصول بخش خدماتی بودهاست. با اینکه تولیدات کشاورزی آمریکا حدود ۱٪ تولید ناخالص ملی این کشور است، همین سطح تولید حدود ۶۰٪ کل تولیدات کشاورزی جهان را تشکیل میدهد.
بخش بهداشت و خدمات اجتماعی با داشتن ۱۶ میلیون نفر شاغل، بزرگ ترین بخش اشتغال آمریکا را تشکیل میدهد.[از لحاظ مجموع ساعات کاری در طول سال، آمریکاییها بیشترین تعداد روز در سال را کار میکنند. با این حال در مقایسه با کشورهای صنعتی دیگر، از نظر تولید بر حسب ساعات کاری آمریکاییها از برخی کشورهای اروپایی عقبترند.
در میان ۵۰ ایالت آمریکا، از لحاظ درآمد سرانه، ایالت نیوجرسی در رتبه اول، و ایالت میسیسیپی در رتبه آخر در مقایسه با ایالات دیگر قرار دارند نزدیک به ۱۳٪ آمریکاییان در زیر خط فقر تعیین شده توسط دولت فدرال قرار دارند و فاصله طبقاتی بین بالاترین و پایین ترین اقشار جامعه آمریکا همچنان در حال افزایش است
اقتصاد ايالات متحده آمريکا به دليل بالا بودن حجم صادرات، واردات، سرمايه گذاري مستقيم خارجي، مبادلات بازرگاني، همواره به عنوان موتور محرک اقتصاد جهاني معرفي مي شود.اقتصاد امریکا به عنوان بزرگترین اقتصادجهانی طی سالهای اخیر با بحران شدید و مشکلات عدیده ای مواجه شده و نظر کارشناسان را به خود جلب کرده است.گزارش ذیل برگرفته از آخرین تحلیل دفتر امور اقتصادی آمریکا ، گزارش رویترز ، آسوشیتد پرس و فرانس پرس ،صندوق بین المللی پول ، گزارش وزارت کار و بانک مرکزی آمریکا است.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس ایالات متحده آمریکا بزرگترین اقتصاد را میان کشورهای جهان در اختیار دارد.تولید ناخالص داخلی این کشور نزدیک به 86/13 تریلیون دلار است.آمریکا به لحاظ سرانه تولید ناخالص داخلی مقام دهم را در جهان دارد.به لحاظ صادرات با 1024 میلیارد دلار از 12هزار میلیارد دلار صادرات جهانی، مقام دوم را بعد از آلمان دارد. به لحاظ واردات مقام اول را با 1869 میلیارد دلار از 12هزار میلیارد دلار جهانی دارا است.آمریکا همچنین با10 هزار میلیارد از 44 هزار میلیارد دلار بدهی خارجی جهانی بدهکار ترین کشور جهان به شمار می رود.به لحاظ تولید نفت، مقام سوم را بعد از عربستان سعودی و روسیه در اختیار دارد.به لحاظ تولید گاز، مقام دوم را بعد از روسیه در اختیار دارد.
بر اساس آمار سال 2006برخی از شاخص های اقتصادی در این کشور عبارت است از: تولید ناخالص داخلی 12980میلیارد دلار، رشد تولید ناخالص داخلی 4/3، سرانه تولید ناخالص داخلی 43500 دلار، سهم بخشهای اقتصادی در تولید ناخالص داخلی: کشاورزی یک درصد، صنعت 20 درصد، خدمات 79 درصد،نیروی کار 151 میلیون نفر،تولید نفت 61/7 میلیون بشکه در روز ،مصرف نفت 73/20 میلیون بشکه در روز ، صادرات نفت 048/1 میلیون بشکه در روز، واردات نفت 15/13میلیون بشکه در روز، تولید گاز طبیعی 531 میلیارد متر مکعب در روز ،مصرف گاز طبیعی 653 میلیارد متر مکعب در روز، صادرات گاز طبیعی 24 میلیارد متر مکعب در روز، واردات گاز طبیعی 120 میلیارد متر مکعب در روز، تراز تجارت خارجی منفی 862 میلیارد دلار، صادرات 1024 میلیارد دلار،واردات 1869 میلیارد دلار و بدهی خارجی 04/10تریلیون دلار می باشد.
بروز بحران در موتور اقتصادی جهانی
با توجه به آمارهای فوق بی ربط نیست که از اقتصاد امریکا به عنوان موتور محرکه اقتصاد جهانی یاد می شود و مسلما هرگونه تغییر و تحول در اقتصاد آمریکا اقتصاد سایر کشورها را متاثر خواهد کرد.پیش بینی ها درباره اقتصاد آمریکا در سال جاری میلادی چندان خوش آیند نیست. بحران در بخش وام مسکن که از مرداد ماه گذشته در اقتصاد آمریکا رخ داد اکنون به بخش های دیگر اقتصاد این کشور راه پیدا کرده و ورای مرزهای آمریکا، اقتصاد جهان را تحت تاثیر خود قرار داده است. پیش بینی های درباره رکود اقتصادی آمریکا با گفته های اخیر رییس بانک مرکزی آمریکا، به حقیقت نزدیک تر شده است. وی گفته است: "اکنون به نظر می رسد که در نیمه اول سال 2008 میلادی تولید ناخالص ملی اگر رشدی داشته باشد این میزان رشد زیادی نخواهد بود و حتی شاید شاهد اندکی کاهش باشیم." آنچه که رییس بانک مرکزی آمریکا گفته است اعتراف مستقیم به رکود اقتصادی نیست اما او در پاسخ به سوال نمایندگان کنگره احتمال بروز اقتصادی را مردود نمی داند.
سابقه رکود در اقتصاد امریکا
رکود در اقتصاد امریکا پیش از آن نیز سابقه داشته است.بزرگترین رکود اقتصادی در امریکا به اوایل قرن بیستم بر می گردد. این رکود بزرگ در اقتصاد امریکا که طویلترین و بدترین رکود اقتصادی در تاریخ شکل گیری دنیای صنعتی مدرن بوده است از اواخر سال 1929 میلادی آغاز شد تا اوایل دهه 1940 در امریکا ادامه یافت. بزرگی و وسعت این رکود به اندازه ای بود که نه تنها اقتصاد امریکا بلکه اقتصاد دیگر کشورهای جهان را نیز تحت تاثیر قرار داد و به جنگی ختم شد که در زمره ویران کننده ترین جنگهای دنیا است(جنگ جهانی دوم). رکود بزرگ اقتصاد امریکا با کاهش ناگهانی تولید و فروش کالاهای مختلف در بازار امریکا آغاز شد و به دنبال خود صعود چشمگیر و بی سابقه بیکاری را به همراه آورد. در این دوران بانکها و شرکتهای کوچک و بزرگ تجاری مجبور به تعطیل کردن کارهای خود شدند و اغلب مردم به دلیل از دست دادن شغل و نا توانی در باز پرداخت اقساط خانه هایی که خریداری کرده بودند برای امرار معاش به خیریه ها وابسته شدند.اتخاذ سیاست هایی از سوی دولت در جهت حمایت از سرمایه گذاران در کنار شرایط خاص حاکم بر عرصه بین الملل به دلیل وقوع جنگ جهانی دوم از جمله عوامل مهمی بودند که امریکا را در برون رفت از این رکود یاری دادند.
عوامل بروز بحران در اقتصاد امریکا
اکنون نزدیک به هفت دهه از آن تاریخ اقتصاد امریکا با شرایط مشابهی مواجه شده است. بحران کنونی از بخش مسکن شروع شده است و در حال کشیده شدن به سایر بخش ها است.بحران کنونی اقتصاد آمریکا زمانی ایجاد شد که بدهی انباشته شده از قبل به حد غیرقابل کنترلی رسید و هزینه بازپرداخت آن نیز افزایش یافت اما در مقابل، سطح درآمد واقعی در آمریکا رشدی پیدا نکرد و حتی در بسیاری موارد، سطح واقعی درآمدها کاهش هم یافت.در نتیجه، وامگیرندگان با توجه به کاهش سطح واقعی درآمدشان دیگر قادر به بازپرداخت وامهای خود یا پرداخت جرائم دیرکرد نبودند. متعاقباً، مؤسسات مالی که به آسانی به این عده وام دادهاند، اکنون قادر به وصول مطالبات خود نیستند. وامگیرندگانی که قادر به بازپرداخت بدهیهای خود نیستند یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی میکنند.این مسئله به نوبهخود مؤسسات مالی را مجبور میسازد برای جبران زیانهای خود برای مصادره اموال بدهکاران اقدام کنند که عدمتوفیق در این راهکار نیز موجب میشود مؤسسات مالی آمریکایی به طلبکاران خارجی خود اعلام کنند قادر به بازپرداخت مطالبات آنان نیستند.این مشکل زمانی بدتر شد که بسیاری از مؤسسات مالی با تکیه بر وثائقی که از وامگیرندگان دریافت کرده بودند اقدام به سرمایهگذاری در بازار اوراق بهادار کردند. مشکلی که الان بروز کرده این است که با سقوط ارزش داراییهای مالی و اوراق بهادار، این مؤسسات مالی از لحاظ فنی ورشکسته شدهاند.
بنابراین بانک مرکزی آمریکا برای ممانعت از ورشکستگی حقوقی این مؤسسات اقدام به چاپ پول کرد و آن را در ا ختیار بانکها قرار داد تا همچنان به مصرفکنندگان وام بدهند تا بدین طریق از سقوط آزاد اقتصاد آمریکا جلوگیری کند.این بانک به سیاست تزریق پول به شبکه بانکی بهمنظور ارائه وام به مردم با هدف تحریک تقاضا ادامه داد.از آنجا که آمریکا این دلارها را برای واردات خود استفاده میکرد، اثر این تزریق پول بیپشتوانه تاکنون ناچیز بود. اما اکنون اوضاع تغییر کرده است.دلارهایی که برای واردات کالا از دیگر کشورها به آمریکا مصرف میشوندکانون اصلی رشد سریع اقتصادی کشورهای آسیایی خصوصاً چین و هند شدند.به هر حال، از آنجا که عرضه دلار در خارج از مرزهای ایالات متحده از میزان تقاضای کشورهای آسیایی فراتر رفت، این کشورها دلارهای اضافه را به کشورهای غربی بهصورت وام و اعتبار بازگرداندند.این مسئله، بانکهای آمریکایی را قادر ساخت که به بخشهای داخلی نظیر مسکن، خودرو و دیگر مصارف عمومی کشورهای خود نقدینگی را از طریق وام، تامین کنند.بدین ترتیب، هر سال سرانه بدهی بانکها و مؤسسات آمریکایی افزایش یافت و متقابلاً هزینه بازپرداخت این بدهی نیز بیشتر شد. این مسئله اکنون به حدی رسیده که آمریکا دیگر نمیتواند با استقراضهای فوری و استفاده از دلارهای سرگردان خارجی، مشکل بدهیهای خود را حل کند.
درهمین حال، وامدهندگان بینالمللی از وخامت اوضاع اقتصادی آمریکا بسیار مضطرب شدند و با توجه به کاهش ارزش دلار و فروپاشی مؤسسات مالی، نگران سرمایهگذاریهای خود در ایالات متحده شدند.آنها با ناامیدی بهدنبال مناطق جایگزین دیگری گشتند تا دلارهای مازاد اما تضعیفشده خود را پیش از آنکه ارزشش را بیشتر از دست بدهند، سرمایهگذاری کنند. این مؤسسات دیگر علاقه و امیدی به سرمایهگذاری در بازار آمریکا ندارند و ترجیح میدهند طلا و نفت خام و گندم و فلزات مختلف خریداری کنند.
آنها بهطور روزافزونی اقدام به خرید یورو بهعنوان یک ذخیره ارزی به جای دلار آمریکا کردهاند و این پدیده موجب کاهش روزافزون ارزش دلار در برابر یورو شده است.
مسلما در عرصه عوامل اداری و اجرایی سوء مدیریت بوش نقش مهمی در بروز بحران اقتصادی آمریکا داشته است.به عقیده کارشناسان اقتصادی سیاستهای بوش به عنوان رئیس جمهورآمریکا یک فاجعه تمام عیار بوده است. در حوزه داخلی آمریکا، این مسئله را می توان درباره توفان کاترینا و کسری بودجه دوبرابر شده آمریکا دید. نتیجه سیاست خارجی بوش هم تضعیف وجهه آمریکا در زمینه های اخلاقی،نظامی،اقتصادی و سیاسی بوده است. اما جنگ عراق و افغانستان ارتباط مستقیمی با بحران اقتصادی آمریکا ندارد. این بحران اساسا بحرانی اقتصادی و مالی بوده است و ارتباطی با سیاست های بوش در عراق و افغانستان ندارد. در عین حال مسلم است که هزینه نیم تریلیون دلاری امریکا در عراق و افغانستان توانایی دولت این کشور در برخورد با بحران مذکور را کاهش داده است.
*پیش بینی آینده اقتصاد امریکا و تبعات جهانی آن
عمده شاخصهای اقتصادی در آمریکا نشان میدهد که وضعیت این کشور رو به وخامت است. آمارهای منتشره درباره نرخ بیکاری آمریکا در ماه مارس نشان میدهد که شمار بیکاران در این کشور به نسبت بیسابقهای در مقایسه با پنج سال گذشته افزایش یافته است . بر اساس گزارش وزارت کار آمریکا، نرخ بیکاری از8/4درصد به1/5رسیده که واضحترین علامت فشار شدید به اقتصاد آمریکا است .نرخ بیکاری در سال 2006 تنها 5/2 درصد بوده است.
عالی ترین نهاد های اقتصادی ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا و نیز صندوق بین المللی پول، در آخرین ارزیابی های خود، از افزایش نشانه های بحران در اقتصاد جهانی و خطر شدت گرفتن آن در ماه های آینده خبر می دهند. گزارش صندوق بین المللی پول درباره چشم انداز اقتصاد جهانی که به زودی انتشار خواهد یافت در بر گیرنده پیش بینی هایی است بد بینانه تر از آن چه که تاکنون از سوی نهادهای رسمی کارشناسی و شمار زیادی از اقتصاد دان ها در دو سوی اقیانوس اطلس انجام گرفته است. صندوق بین المللی پول، که معمولا در پیش بینی های خود بسیار محتاط است، رشد اقتصادی آمریکا را در سال جاری میلادی تنها نیم درصد و در سال آینده شش دهم درصد پیش بینی می کند. در باره میانگین رشد اقتصادی جهان در سال 2008 نیز همان نهاد، پیش بینی قبلی خود را که 1/4 در صد بود، به 7/3 در صد کاهش داد.
درجه سرایت بحران اقتصادی آمریکا به سایر نقاط جهان همچنان یکی از مهم ترین مسایل مورد بحث محافل کارشناسی و اقتصادی بین المللی است. دومینیک استراوس کان، رییس صندوق بین المللی پول پیش بینی می کند که هیچ کشوری از پیامدهای بحران در امان نخواهد ماند. به گفته او، چین و هند نیز با فاصله زمانی از تکان های موجود تاثیر خواهند پذیرفت، هر چند نرخ رشدشان همچنان بالا خواهد ماند. استراوس کان پیش بینی کرد که در منطقه یورو نیز اوضاع، در مجموع، در حد آمریکا وخیم نخواهد شد.به عقیده کارشناسان هر اقتصادی که بیشتر در اقتصاد جهانی فرو رفته باشد از بحران اقتصادی امریکا تاثیر بیشتری خواهد پذیرفت
منبع: ياشارپاكنهاد
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">رکود اقتصادی چیست؟
این رکود زمانی ایجاد میشود که فعالیتهای تولیدی دچارکاهش یا ورشکستگی بشوند. در شرایط رکود اقتصادی بنگاههای تولیدی دچار مشکلات عدیده میشوند. بهطور عمده رکود اقتصادی حاصل کاهش تقاضا برای خرید کالا میگردد. در نتیجه واحدهای تولیدی با انبوه تولید بدون خرید مواجه میشوند. گاهی اوقات بنگاههای تولیدی دچار کمبود شدید نقدینگی میشوند و نمیتوانند به سرمایهگذاریهای جدید اقدام کنند. البته یکی دیگر از علل ایجاد رکود اقتصادی واردات زیاد کالا از خارج به داخل است که این امر باعث ورشکستگی تولیدکنندگان داخلی میشود. پس هر علتی که باعث ایجاد مشکل در بنگاههای تولیدی بشود رکود اقتصادی را به دنبال خواهد داشت. رکود تورمی در این وضعیت هم تولید دچار مشکل میگردد و هم قیمتها به شدت افزایش مییابند. تزریق بیش از حد نقدینگی به جامعه یکی از علل ایجاد تورم است؛ چون سطح تقاضا را برای خرید کالا، افزایش میدهد. از طرف دیگر تولید به اندازهی تقاضای افزاینده نیست. در نتیجه تعادل بین عرضه و تقاضا به هم میخورد و این به معنای پیشی گرفتن تقاضا از عرضه است. در واقع امروزه در علم اقتصاد نوین، تورم پدیدهای پولی محسوب میشود. بنابراین نقدینگی باید متناسب با ظرفیت تولیدی یک جامعه افزایش یا کاهش یابد. نقدینگی بیرویه تورم را بهدنبال خواهد آورد. این وضعیت در سالیان اخیر در اقتصاد ایران مشهود بودهاست. یعنی تزریق بیش از حد نقدینگی بدون در نظرگرفتن ظرفیت تولیدی جامعه. این امر تورم سنگینی را بهدنبال خواهد آور
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">تورم عبارت است از افزایش دائم قیمت ها که در نهایت به کاهش قدرت خرید و نابسامانی اقتصادی می انجامد.
همانگونه که می دانید در ایران درصد تورم در سالهای اخیر بسیار زیاد بوده است به طوری قیمت ها در هر سال بسیار افزایش یافته و قدرت خرید مردم کم شده است.
1-تورم چیست؟
2-تورم به چند دسته تقسیم می شود و فرق این دسته ها در چیست؟
3-راه های مبارزه با تورم چیست؟
4-آیا تورم همیشه مضر است؟
5-رابطه تورم و توسعه چیست؟
6-تورم چه تاثیری بر نظام کل کشور دارد؟
7-آیا تا کنون کشوری توانسته است تورم را به طور کامل ریشه کن کند؟
در اینجا ابتدا چند تعریف کلی بیان کرده و بعد به بررسی انواع تورم و چند نمونه از آن می پردازیم.
تعریف های مختلفی ازتورم به عمل آمده،که همه آنها تقریباً بیانگر یک موضوع هستند:
تورم عبارت است از افزایش دائم و بی رویه سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات که در نهایت به کاهش قدرت خرید و نا بسامانی اقتصادی می شود.
در نظريه هاى اقتصادى, تورم را به سه نوع تقسيم مى كنند:
1-تورم خزنده(آرام-خفیف): به افزايش ملايم قيمت ها گفته می شود.
علاوه بر این تقسیم بندی کلی می توان تورم را به دسته های کوچکتری نیز تقسیم کرد:
1-تورم پنهان:در آن قیمت ثابت ولی کیفیت کمتر می شود.
آثارش:1-کاهش ارزش پول
2-گسستگی روابط اقتصادی
3-فرو پاشی نظام اقتصاد
این نوع تورم معمولاً پس از جنگها یا انقلاب ها رخ می دهدمثل افزایش قیمت 2500% در آلمان در سال 1923
3-راه های مبارزه با تورم چیست؟
این راه ها به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند:
خیر تورم در حد کم (2-3%)نه تنها مضر نیست بلکه نشانه توسعه اقتصادی آن کشور نیز هست.
علاوه بر آن تورم فواید دیگری نیز دارد از جمله:
1- ابتدا قدرت خرید پول پایین آمده و بعد از آن میزان تولید بالا رفته، رسیدن به ثبات و برگشت به حالت طبیعی حتمی است.
5-رابطه تورم و توسعه چیست؟
1- تا توسعه کشور به حد مطلوبی نرسیده ثبات ارزش پولی غیر ممکن است.البته باید به این نکته نیز توجه کرد که در زمان توسعه ممکن است به جایی برسیم که پایین تر رفتن قدرت خرید و قدرت پول خطرناک باشد. در چنین مقطعی حرکت جامعه از توسعه به ثبات تبدیل می شود.
نمی توان تورم را عامل تمام مشکلات یا حتی بخش مهمی از آنها دانست ولی صاحبنظران اقتصادی و اجتماعی غالباً تورم را به منزله شاخص کشمکش ها و اغتشاشات اجتماعی و شاخص اعلام خطر و ... قلمداد می کنند و معتقدند که:
4- تورم باعث افزایش قیمت کالا در تجارت بین المللی می شود که نتیجه آن کاهش میزان صادرات و افزایش واردات است.
5-افزایش تورم باعث کاهش ارزش پول می شود.(بر اساس مورد 4)
6- تورم باعث عدم مصرف بهینه منابع می گردد و از این رو تمایل به سمت کالاها و خدمات گرانتر بیشتر می شود در صورتی که این کالا ها ضرورتاً مفیدترین کالا ها نیستند.
7- در زمان تورمی مقدار زیادی از وقت، انرژی، منابع مالی مردم بجای بکار افتادن در مسیر مولد و مفید صرف فعالیت هایی می شود که هدف از انجام آن ها جلوگیری از کاهش ارزش دارایی ها و کسب منافع غیر عادی از طریق معاملات سوداگرانه است.
8- تولید کنندگان که خریداران مواد اولیه هستند سرمایه گذاری نمی کنند ، لذا کارهای دلالی رواج پیدا می کند.
7-آیا تا کنون کشوری توانسته است تورم را به طور کامل ریشه کن کند؟
بله یکی از این کشور ها آلمان است.آلمان در بازسازی اقتصادی به این نکات توجه کرده است:
1- طراحی نظام اقتصادی و اجتماعی بازار با در نظر گرفتن تعادل اجتماعی، بر پایه اخلاق مسیحی و انسانگرایانه
2- معیار اساسی اقتصاد برای انسانها نه انسانها برای اقتصاد.
3- تکیه بر این امر که در جو سرشار از ثبات پولی رشد اقتصادی مطمئن تر تحقق می یابد.
4- قدرت خرید حداقل درآمد را تثبیت کردند.
5- اهمیت دادن به توزیع در آمدعادلانه.
6- اعمال سیستم جامع و موثر بیمه های اجتماعی: آلمانی ها بدین منظور بیش از 15 درصد ارزش تولید ملی را پس از جنگ به این امر اختصاص دادند.
7- حاکمیت مربع سحرآمیز ثبات پولی، اشتغال کامل، تعادل تراز پرداخت ها، تناسب در توزیع درآمدها.
8- خارج نمودن پول بیش از ظرفیت تولیدی: طراحان اقتصادی در 1948 با رفورم پولی، پول موجود در دست مردم را از 100 واحد به 5/6 واحد تنزل دادند.
سازمان ملل پيشبيني كرد كه نرخ تورم ايران در سال جاري ميلادي به 7/17 درصد برسد.
آمار
3-تورم باعث تقلیل پس انداز می شود زیرا ارزش پول متغیر است و در نتیجه پس انداز ناامن است.البته این مشکل راه حلی نیز دارد که آن سرمایه گذاری در چیزیست که ارزش آن با تورم زیاد شود.
2-در تورم زیاد درآمد به صورت ناعادلانه تقسیم می شود زیرا افرادی که در ابتدا سرمایه ی غیر نقدی زیاد دارند به مرور زمان با افزایش ارزش آن سرمایه توسط تورم به ثروت عظیمی دست می یابند و در عوض افرادی که در ابتدا سرمایه ی کمی دارند یا سرمایه ی آنان غیر نقدی است به مرور زمان با افزایش نرخ تورم بخشی از دارایی خود را از دست می دهند.
1-کشور هایی که در آنها ثبات قیمت (عدم تورم) وجود داشته ثبات سیاسی واجتماعی نیز وجود داشته است.و بالعکس در کشورهایی که بحرانهای سیاسی واجتماعی بوجود آمده تورم نیز کم کم دچار رشد صعودی شده است.
6-تورم چه تاثیری بر نظام کل کشور دارد؟
7- معمولاً توسعه و پیشرفت نمایانگر تورم پایین است به طوری که می توان بیان نمود که اکثر کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوب رسیده اند، دارای تورم های کمتر از 15درصد بوده اند. اما چند استثناء نیز وجود دارد از جمله برزیل، آرژانتین و ترکیه.
6- وضع مطلوب در اقتصاد رسیدن به پول ثابت است.
5-در تورم پول از جیب مردم به سرمایه گذاری منتقل می شود.
4-اگر در مرحله اول پول را ثابت نگه داریم نمی توانیم خیلی از مسائل کشور را مانند جنگ پشت سر بگذاریم.
3- در همه کشور های جهان چنین بوده که مسایل توسعه و بازسازی هر دو تورم طلب بوده اند.
2-سرمایه گذاری در مرحله اول تورم زا و در آخر خاصیت تورم زدایی دارد.
3-فرهنگ تولید به وسیله فشار تورم توسعه می یابد.
2- در اوج مرحله تورم، کارخانجات و موسسات و برنامه های اساسی اقتصادی شکل می گیرد.
4-آیا تورم همیشه مضر است؟
2-سیاست های درآمدی:که در آن با دخالت مستقیم در بازار و عوامل تولید کننده تورم کنترل می شود.این روش کاربردی نیست زیرا در آن مناطق زیادی نیاز به اصلاح دارند.
1-سیاست های پولی و مالی:هدف این روش محدود کردن تقاضای کل است.این کار از طریق جمع آوری پول به شکل سرمایه های غیر نقدی صورت می گیرد(سیاست های انقباضی)
13- تورم فشار دستمزد:نوعی تورم فشار هزینه که سرچشمه ی فرایند تورم را فشار اتحادیه کارگری بر بازار کار می داند. این برداشت دارای طیف گسترده ایست که در یک سوی آن اعمال قدرت انحصاری اتحادیه های کارگری و الگوهای قدرت چانه زنی آنها بر پایه ی متغیر های اقتصادی قرار دارد و در سوی دیگر الگوهای غیر اقتصادی مبارزه جویی این اتحادیه ها.
12-تورم فشار قیمت:نوعی تورم فشار هزینه که در اثر تحمیل قیمتهای بسیار گزاف از سوی صاحبکاران اقتصادی با هدف دستیابی به سودهای کلان بدست می آید.
11-تورم اننقال تقاضا: نظریه ای عناصر تورم فشار تقاضا و فشار هزبنه را با هم ترکیب می کند و تغییر در ساخت تقاضای کل را دلیل تورم می شمارد. هرگاه اقتصاد دچار انعطاف ناپذیری های ساختاری باشد، گسترش برخی صنایع با افول برخی دیگر از صنایع همراه خواهد بود و عوامل تولید را به آسانی نمی توان به بخش های تولیدی انتقال داد. از این رو بردای جذب وسایل تولید به سوی صنایع در حال گسترش باید قیمت های بالاتری پرداخت شود. در نتیجه کارگران بخش های افول یابنده خواستار دستمزدی برابر با کارگران دیگر بخش ها می شوند و ترکیب این عوامل به تورم می انجامد.
10-تورم فشار تقاضا: تورم ناشی از فزونی تقاضا کل نسبت به کل جریان کالا و خدمات ایجاد شده در اقتصادی که همه ی عوامل تولید را با ظرفیت کامل بکار گرفته باشد. هرگاه تقاضای مصرف کنندگان دولت و بنگاهها برای کالا ها و خدمات بر عرضه ی موجود فزونی گیرد قیمت ها در اثر این عدم تعادل افزایش خواهد یافت. در اصل افزایش قیمت باید تقاضای اضافی را از میان بردارد و بار دیگر تعادل بر قرار سازد و براین اساس باید برای گرایش مستمر به سوی تورم، که ویژگی بسیاری از اقتصادهای پس از جنگ شده است، توصیفی یافت. یکی ازنظریه های رایج در این باره مازاد مستمر تقاضا را ناشی از سیاست دولت می داند. بنا به این نظریه در حالی که مصرف کنندگان و شرکت ها به هنگام افزایش قیمت ها تقاضای خود را کاهش می دهند، دولت به دلیل توانایی اش در تامین مالی مخارج خود از محل ایجاد پول، می تواند میزانمیزان مخارج خود را به ارزش واقعی حفظ کند یا حتی افزایش دهد. در نتیجه ی این اقدام نه تنها میل مستمر به تورم بوجود می آید بلکه سهم بخش دولتی از کل منابع موجود در اقتصاد نیز افزایش می یابد.
9-تورم فشار هزینه: تورمی که مستقل از تقاضا صرفاً از افزایش هزینه های تولید ناشی می شود.مثال بارز چنین تورمی را در تمام کشورهای صنعتی غرب پس از افزایش استثنایی بهای نفت در سالهای 1973 و 1978 می توان دید.برخی اقتصاددانان معتقدند که متداولترین منبع تورم فشار هزینه قدرت اتحادیه های کشوری است که اضافه دستمزدی بیش از افزایش بازدهی بدست می آورند و این خود در یک مارپیچ تورمی موجب افزایش قیمت ها و متقابلاً تقاضا برای دستمزد بیشتر می شود. منتقدان از این نظدیه 1ستدلال می کنند که اگر اتحادیه های کارگری هنگامی موفق به افزایش دستمزد شوند که سطح تقاضای کل برای جبران آن به اندازه ی کافی افزایش نیافته باشد گرایش هایی در جهت افزایش بیکاری بوجود خواهد آمد که اثرات رکودی بر اقتصاد خواهد داشت. چنین فرایندی نمی تواند به طور نامحدود ادامه یابد و بنابراین تورم فشار هزینه یقیناً نمی تواند بیان کننده ی تورم مزمنی باشد کشور های اروپای غربی پس از جنگ جهانی دوم به آن دچار شدند. لذا افزایش قیمت یا، در مرحله نخست، باید حاصل تقاضای اضافی دانست یا حاصل بالا بردن کل تقاضای پولی برای جلوگیری از بیکاری.
8- تورم فشار سود: تورمی که در آن تلاش سرمایه داران برای تصاحب سهم بزرگی از درآمد ملی منشا نورم است.
7-تورم مهار شده: تورمی است که به دلیل وجود شرایط تورمی در کشور ایجاد شده است و در مقابل از افزایش آن جلوگیر ی شده است. این شرایط معمولاً از فزونی تقاضای کل بر عرضه ی کل کالاها و خدمات پدید می آید که با فرض ثابت بودن دیگر شرایط به ازدیاد قیمت ها می انجامد.
6-تورم شتابان:افزایش سریع و شدید نرخ تورم مثلاً وقتی دولت سعی کند بیکاری را پایینتر از حد طبیعی نگاه دارد، این اقدام باعث افزایش تورم می شود.
5- تورم سرکش:افزایش سریع و بی حد ومرز قیمت ها
4- تورم ساختاری:به علت افزایش قیمت ها به دلیل وجود تقاضای اضافی.در این نوع تورم دستمزدها به دلیل وجود فسار(کمبود) در برخی بخش ها افزایش می یابد.این نوع تورم در کشور های در حال پیشرفت زیاد است.
3- تورم رسمی: به علت افزایش عرضه پول از سوی دولت.
2- تورم خزنده: تورمی آرام و پیوسته است.معمولاً به علت افزایش تقاضا است.بعضی اقتصاددانان معتقند که محرکی برای افزایش درآمد است و بعضی دیگر معتقند که سبب کاهش قدرت خرید است.(هر 25 سال 50%)
که در آن براى تورم خفيف, افزايش بين 1 تا 6 درصد, حداكثر 4 درصد, بين 4 تا 8 درصد در سال را ذكر كرده اند. براى تورم شديد, 15 تا 25 درصد در سال را نوشته اند. معيار تورم بسيار شديد را 50 درصد در ماه يا دو برابر شدن قيمت ها در مدت شش ماه و ... بيان داشته اند.البته نمی توان نرخ ثابتی ارائه کرد زیرا این مقادیر با توجه به شرایط زمانی و... عوض می شوند.
3-. تورم بسيار شديد(تورم افسار گسيخته-فوق تورم و ابر تورم): اين نوع تورم شديدترين حالت تورم به شمار مى رود.
2-. تورم شديد(تورم شتابان يا تازنده): در اين نوع تورم آهنگ افزايش قيمت ها تند و سريع است.
2-تورم به چند دسته تقسیم می شود و فرق این دسته ها در چیست؟
ما در این متن می خواهیم موضوعات زیر را بررسی کنیم:
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">بحران 1929 چه بود و چگونه مهار شد؟
بحران كبير بين سال هاي 1929 تا 1933 اقتصاد جهان را دچار مهمترين معضل در تاريخ اقتصاد نمود. آثار اين بحران در امريكا، كانادا واروپا فراگيرتر بود.
توليد حقيقي دربحران مذكور تقريبا 25% سقوط كرد. در سال 1933 نرخ بيكاري به 25% رسيد. سطح عمومي قيمت ها نيز25% كاهش پيدا كرد. سقوط بازار سهام و سقوط 33% حجم پول متعاقب آن در امريكا و برخي از ديگر كشورها نيز از زمينه هاي اوليه بحران مذكور به حساب مي آيد. در هر صورت وقوع بحران ياد شده يكي از زمينه هاي ظهور ديدگاه كينز شمرده مي شود.
كينز عمدتاٌ با مقادير و شاخص هاي كلان و ملي سروكار داشت و در اين رابطه بيشتر با نگرش عمل گرايانه به حل مشكلات واقعي اقتصاد فكر مي كرد. به نظر كينز بر خلاف نظريه ارتدكس پس انداز و سرمايه گذاري به طور خودكار برابر نمي شوند و بايد بانك مركزي و دولت زمينه ي هماهنگي آنها را فراهم نمايد. او براي حل مسايل بيكاري و درمان ركود و سقوط توليد شروع به نوشتن كتاب(تئوري عمومي ) كرد. در اين كتاب زمينه هاي تدوين نظريه ي مربوط فراهم مي گردد. او در اين كتاب به قانون سه كه مشكل بيكاري را حل شده مي داند و عقيده دارد عرضه تقا ضاي خود را فراهم مي آورد حمله كرد و برعكس استدلال كرد كه اين تقاضاست كه عرضه واشتغال به وجود مي آورد. به هر حال كينز ريشه مشكلات اقتصادي را در نا كافي بودن تقاضا مي ديد. او كاهش نرخ بهره و افزايش بهره وري سرمايه را انگيزه مناسبي براي افزايش سرمايه گذاري معرفي مي كند و تصريح مي كند كه اگر نرخ بازده انتظاري سرمايه از نرخ بهره بيشتر باشد، سرمايه گذاري واقع خواهد شد.
به عقيده وي نرخ بهره در بازار پول تعيين مي گردد كه در آن بانك هاي مركزي به كنترل حجم پول مبادرت مي كنند و خانوارها و بنگاه ها متقاضي پولند.
وي عقيده دارد كه هم در اعمال سياست پولي وهم سياست مالي حضور دولت ضروري است .او توصيه مي كند كه دولت حتي در هنگام كم بودن سرمايه گذاري بخش خصوصي لازم است به جبران كمبود سرمايه گذاري مبادرت نمايند.
كينز در قالب كنفرانس برتن وودز در سال 1944در ارتباط با امور پولي نوعي نظام پولي ثابت را پيشنهاد كرد.
براين اساس همه كشورها موظف شدند كه پول خود را بر مبناي طلا تعريف كنند و در هر صورت هم داخلي و هم بين المللي كينز انديشه اقتصاد كلان را مدون ساخت.
با وجود نقدهاي زياد نسبت به نظريه او نظريه اقتصاد كلان كينز هنوز پايه تمامي تحليل هاي اين شعبه از علم اقتصاد –حتي در ميان مخالفان كينز – مي باشد.
كينزدر قالب الگوي كلان، تابع مصرفي را استخراج كرد كه رابطه مستقيمي را بين درآمدهاي جاري و مصرف نشان مي داد. در عين حال به نظر وي عناصر روان شناختي حاكم بر رفتار خانوارها ايجاب مي كرد كه آنها در زندگي روزانه تمامي در آمد خود را مصرف نكند و بخشي از آن را نيز پس انداز كند.
صاحب نظران پيشين در مورد تئوري عدم تعادل به دو نتيجه رسيده بودند كه در حقيقت از اصول متعارفه آنها بود:
1-همه عامل هاي توليد به كار گمارده شده اند.
2-از همه عامل ها در بهترين شرايط اشتغال استفاده مي شود. يعني كارگران بدون بيكاري به كار اشتغال داشته و همه سرمايه هاي عرضه شده به سرمايه گذاري تخصيص يافته و همه كارفرماياني كه صلاحيت اداره واحد توليدي را داشته باشند به فعاليت هاي توليدي اشتغال دارند.
اما بحران 1929 وسالهاي متعاقب ان به اين نظريه خوش بينانه ليبرال ها لطمه اي بزرگ وارد ساخت. تا آن زمان بحران ها و ركودها ي اقتصادي پديده هايي بودند كه زياد فنون هاي اقتصادي را تحت تأثير قرار نمي دادند و استثنائات زود گذري بودند كه لازمه ي سلامت اقتصاد تشخيص داده شده بودند و در بحث هاي تئوري با اهميت خاصي تلقي نمي گرديدند؛ ولي از 1929 به بعد ديگر چشم پوشي از اين استثنائات نامقدور گشت و در نتيجه اهميت خاصي به مسئله ي تعادل در بررسي هاي اقتصادي داده شد و سه نحوه تفكر به وجود آمد:
الف) دسته اي از پيروان سرسخت مكتب ليبرال مثل ژاك رويف و رو بنس انعطاف ناپذيري بعضي از عامل ها ،مداخلات دولت در امور مزد و مخصوصاً انعطاف ناپذيري فرد را عامل مؤثر بيكاري و كم اشتغالي دانسته اند و مسئوليت اساسي را به عهده فرد بگيران و تبعيت نكردن فردها از مسير نزولي قيمت ها گذاشته اند.
اگر چه روئف و روبنسن تئوري جديدي در اين مورد ارائه نكرده اند ولي نمي توان گفت كه ارائه دلايل آنها فقط توجيهي است از وضع اقتصادي زمان.
ب)دسته ي ديگري از علماي اقتصاد كه به طور خاص به بررسي دوران هاي اقتصادي پرداختند. علاوه براين كه انعطاف ناپذيري را عامل مهم عدم تعادل شخص دادند. از آن پاي فراتر نهاده عقيده مندند كه در بعضي حالات، چون عدم تعادل بوجود مي آيد گرايش اقتصاد به عدم تعادل بيشتر است و به خاطر وجود مكانيزم خودافزا عدم تعادل (به جاي گرايش به تعادل ) با شدت بيشتري متظاهر مي شود. مثلاً در مورد فرد انعطاف پذيري آن (يعني ثابت ماندن افراد در عين نزول قيمت ها ) باعث سقوط سود و سقوط سود باعث سقوط سرمايه گذاري و سقوط سرمايه گذاري باعث تقليل تقاضا و تقليل تقاضا باعث تقليل بيشتر سود و در نتيجه باعث تقليل سرمايه گذاري و سقوط اشتغال مي شود.
پ) براي سومين دسته از علماي اقتصاد اشتغال ناقص خصيصه مزمن جامعه و گرايش اساسي جامعه به كم اشتغالي است.
كينز و پيروان او در آمريكا را تحت عنوان ((مكتب اقتصادي و ركود )) مي توان جزء اين دسته از علما ناميد.
عقايد اين دسته با دسته دوم متفاوت است. براي هر دو دسته عدم تعادل پديده ايست اساسي ولي براي آنها كه ذهنشان متوجه دوران هاي اقتصادي است جهت آن يا به سوي تورم است يا ركود و نيرويي كه در يك جهت به كار مي افتد شبيه نيرويي است كه در جهت مقابل به كار مي افتد و درهر جهتي كه به كار افتد پس از گسترش به تحليل مي گرايد و سپس در جهت مخالف تشديد مي شود.
اما در اصل، عقيده گروه سوم باوجود اختلاف شديد به گروه اول نزديك تر است.
مثلاً به نظر گروه اول، اگر در آمد ملي تقليل يابد و مزد تقليل نيابد بايد مزد با آن مطابقت كند و اگر مطابقت نكرد مسئوليت ركود متوجه مزدهاست.
ولي كينز معتقد است كه انعطاف نا پذيري مزد امري است عادي و اگر در آمد ملي تقليل يابد تقليل در آمد ملي عامل مضري است كه بايد از آن جلوگيري كرد.
كينز زماني در صحنه ي اقتصادي جهان ظهور كرد كه نظام سرمايه داري در يك برخورد با يك دوران بحران نوميدي ونگراني رو به نابودي مي رفت. اين دوران با بحران اقتصادي سال 1929 م شروع و تا پس از جنگ جهاني دوم پايان نيافت. انگلستان در سال 1931م پول خود ليره را از طلا جدا كرد و بدين ترتيب از خروج طلا از كشور موقتاٌ جلوگيري نمود. اما مشكل بيكاري كه از سال 1923 در اين كشور پديد آمده بود شدت يافت. به طوري كه در سال 1936م تعداد بيكاران از 000/500/1 تجاوز كرد. اين مسئله همراه با بحران شديد اقتصادي امريكا در سال 1929 و ديگر كشور هاي صنعتي جهان مسئله ومشكلات عظيم اقتصادي براي نظام سرمايه داري به وجود آورد. تحت اين شرايط كينز در صدد برآمد كه به كشف علل بيكاري و بحران اقتصادي بپردازد ونظريه هاي جديدي براي عملكرد كلان-اقتصادي نظام سرمايه داري طرح نمايد.
در اين دوران انديشه هاي كلاسيك كه به وسيله ي اقتصاد دانان نئو كلاسيك احيا شده بود بر نظام اقتصادي ممالك سرمايه داري حكومت مي كرد.
علماي نئو كلاسيك معتقد بودند كه علت بيكاري موجود در دهه ي 1930م دستمزد زيادي است كه به كارگران پرداخت مي شد.
بيكاري واقعي به نظر آنها زماني حاصل مي شود كه كارگران كار خود را ترك كنند و حاضر نباشند با دستمزد كمتري به كارهاي ديگر مشغول شوند. در نتيجه نئوكلاسيك ها معتقد بودند كه اقتصاد را بايد حال خود باقي گذاشت تا سطح دستمزدها تقليل يابد و بيكاري از بين برود. آنها بالا بودن سطح دستمزد ها را به دخالت دولت در امور اقتصادي بخش خصوصي نسبت مي دادند.
تحليل كلان-اقتصادي كلاسيك و نئوكلاسيك از اقتصاد سرمايه داري فقط مربوط به يك وضعيت تعادل مي گردد وآن وضعيت تعادل اشتغال كامل است.
از اين جهت كينز معتقد است كه تحليل مزبور تحليل خاصي از اشتغال است وجنبه ي عمومي ندارد. در مقابل كينز تحليل كتاب خود را با عنوان نظريه ي عمومي اشتغال شروع كرد؛ بدين معني كه نظام اقتصادي سرمايه داري در شرايط معين ممكن است در سه حالت تعادل (تعادل پايين تر از كامل وبالاتر از اشتغال كامل اشتغال كامل، اشتغال ) قرار گيرد. به اين دليل تحليل كينز از اشتغال تحليل عمومي از اين مسئله است.
مطالعات كينز در اوايل زندگي شروع شد و در ابتدا در مورد مسائل پولي بررسي نمود. در سال 1913م كتابي تحت عنوان پول و ماليه هندوستان منتشر شد و سپس در سال 1920م بعد از استعفا از شغل اقتصادي در كنفرانس صلح، كتاب نتايج اقتصادي صلح را منتشر كرد.
در سال هاي1921 و1923 ميلادي به ترتيب دو كتاب نظريه احتمالات و اصلاح پولي را منتشر كرد و در سال هاي 1930 م دو جلد كتاب نخست عنوان پول و رابطه ان پس انداز و سرمايه گذاري و بالا خره در سال 1936 كتاب معروف نظريه عمومي اشتغال، بهره و پول را منتشر كرد. در همين زمان كينز به ايالات متحده امريكا مسافرت كرد و با فرانكلين و رزولت ريس جمهور وقت امريكا در مورد سياست احياي اقتصادي آن كشور كه در تاريخ اقتصاد امريكا به سياست نيوديل معروف مشاوره نمود. از اين زمان به بعد دولت امريكا تصميم گرفت كه با اجراي سياست هاي كينزي به مقابله با بحران اقتصادي امريكا بپردازد.
انقلاب كينزي از 4 نظر قابل بررسي است:
1-عقايد كينز واكنشي است در برابر عقايد نئو كلاسيك. ابتدا كينز به ايمان قطعي اقتصاددانان نئوكلاسيك مبني بر اينكه تعادل اقتصادي در تمام بازارها به وسيله ي مكانيزم خود كار رقابت كامل به دست مي آيد حمله كرده و فروض نئوكلاسيك ها را منسوخ مي داند.
2-كينز نظريه جديدي براي هر بازار بر اساس فروض جديد ارائه مي دهد.
3- علي رغم نظريات نئوكلاسيك ها به ويژه مارشال كه بيشتر جنبه خرد اقتصادي دارد، كينز تحليل خود را بر اساس متغيرهاي كلي كه جنبه كلان اقتصادي دارد ارائه مي دهد.
4- انقلاب كينز علاوه بر اينكه طبق نظر دوم به عنوان زمينه هاي جديد در اقتصاد اثباتي محسوب مي شود. براي اولين بار چارچوب عملي سياست اقتصادي را در زمينه اقتصاد دستوري تشريح مي كند.
به طور كلي دو عامل موجب كاهش سرمايه گذاري و در پي آن ركود اقتصادي مي شود. اولين عامل هنگامي عمل مي كند كه ظرفيت اقتصادي سريعتر از سطح تقاضاي كل افزايش يابد. در اين وضعيت سود و سرمايه گذاري كاهش مي يابد و به دنبالش در درآمد انقباض ايجاد مي شود. به نظر دوزنبري اين نوع ركود اقتصادي در واقع همان نوعي است كه هانس تأكيد كرده است. تغيرات بنيادي موجب مي شود كه دوران سرمايه گذاري منفي پايان پذيرد و رونق شروع شود.
دومين عامل ركود به نظر دوزنبري ضربه هايي است كه به سيستم اقتصادي تحت شرايط متغير وارد مي آيد. اين ضربه ها عبارتند از:
الف)دوران رونق كه توسط بورس بازي ايجاد مي شود.
ب)بحران هاي پولي.
ج)فقدان نيروي كار.
تمام اين عوامل بر سطح سرمايه گذاري و حتي مخارج مصرفي تأثير منفي مي گذارد و موجب مي شوند كه رشد اقتصادي متوقف شود. ليكن اين عوامل به عقيده دوزنبري نمي توانند علت بحران هاي شديد اقتصادي نظير بحران 1929 باشد.
در پيدايش اين بحران ضربه هاي شديد تري مؤثر بودند و توقف رونق بورس بازي در يك بخش خاص ممكن است يكي از عوامل اساسي در ايجاد بحران شديد اقتصادي مانند بحران 1930 ميلادي باشد. بحران هاي قبل از 1930 ميلادي نيز به وسيله ضربه هاي مختلف به و جود آمدند ليكن سطح درآمد به سطحي كاهش نيافت كه پس از روال تأثيرات اوليه و منفي اين ضربه ها نتواند رو به افزايش رود و اوضاع و احوال اقتصادي را بهبود بخشد.
بحران 1930 ميلادي آنقدر شديد بود كه تغييرات بنيادين در اقتصاد هم ظرفيت بالقوه رشد سيستم اقتصادي و هم پايداري آن را تحت تأثير قرارداد.
تاريخ عقايد اقتصادي: ( شارل ژيد و شارل رست)
عهد نامه وين به زحمت امضاء شده بود كه يك سلسله بحران هاي اقتصادي در 1815،1818، 1825 انگلستان و به دنبال وي كشور هاي ديگر قاره اروپا را تكان داد، 100 سال بعد نيز هنوز مركب امضاهاي قرارداد صلح خشك نشده بود كه در ممالك متحد آمريكا بحران 1920 و به دنبال آن با 10 سال فاصله بحران باز هم شديدتري در 1930 رخ داد.
اين بحران با حاصل آوردن يك بيكاري بي سابقه در امريكا، در آلمان و در انگلستان و با فراهم آوردن سقوط بزرگترين پل هاي جهاني و نشان فجيع خود را همواره در تاريخ گزارش اقتصادي جهان حفظ خواهد شد.
بحران 1920 و1929 هر دو از آمريكا سرچشمه گرفته مخصوصاً بحران دومي آن چنان گسترش يافت و چنان عمقاً اركان اقتصادي كشور هاي بزرگ را متزلزل ساختند و چنان بازتاب هاي پولي و صنعتي و حتي سياسي دير پايي داشتند و آنچنان شديداً بازرگاني بين المللي را در هم كوبيدند كه در همه كشور ها سرشناس ترين اقتصاد شناسان عيناً مانند دوره بعد از 1815 بر آن شدند كه آراء و نظرهاي خود را راجع به علل آنها اظهار بدارند.
ركود بزرگ و علل آن :
ليونل روبينس سرشناس ترين نماينده اقتصاد شناسان گروه اول است، وي تجزيه و تحليل عميقي به (ركود بزرگ ) (1930-1929) اختصاص داده كه در آن صريحاً افكار خود را به سنت مدرسيان ويا به قول خود «به ميراث نسلهاي ظريف انديش و حقيقت جوي گذشته منتسب مي سازد. »
چون بحران 1930 در نظر بيشتر اقتصاد شناسان، سنگ محكمي براي تشخيص بهره از حقيقت مندرج در نظريه هاي پيشين، محسوب مي شود. لازم است كه مشخصات اصلي آن را بدان سان كه در ذهني با حسن نيت و در عين حال فوق العاده تيز بين جلوه گر شده است ياد آور شويم به عقيده روبينس بحران 1930 نتيجه همدستي اوضاع و احوالي نامساعد و شدت يافته از سياسي است كه در انگلستان به همان درجه كهدر كشور هايي ديگر و حتي بيش از آنها، بعضي از واضح ترين آموزش هاي تجربيات گذشته را متروك داشته است.
يكي از صفات برجسته تأليف او شجاعتي است كه در بريدن بي پروا با بعضي از عامه پسندترين توضيحات نشان داده كه در كشورش تحت تأثير نخستين مصائب بحران پيشنهاد شده بودند. تمايل طبعي در بريتانياي كبير بر آن بود كه مسؤوليت رويدادهايي را كه باعث سقوط پر آوازه ليره استرلينگ شده بود، بر سياست اقتصادي و پولي كشورهاي ديگر تحميل كند. بدين طريق پي در پي توزيع نادرست طلا (يعني به اصطلاح احتكار آن را از طرف آمريكا و فرانسه ) و سپس عقيم ساختن آن و يا بالاخره «عدم رعايت قواعد بازي » در حفظ واحد پولي طلا را، قلمداد مي كرد و بي آنكه معلوم شده باشد كه اين قواعد بازي از چه قار بوده اند. روبينس تمام اين توجيهات را رد مي كند و يكي از علل اصل ركود بزرگ را در سياست پولي خود انگلستان مي داند و در همين حالت كه تجزيه و تحليل او به نكاتي بسيار ارزنده براي تمام نظريه بحران ها مي رسد.
مي گويد نخستين اشتباه انگلستان در آن بود كه استرلينگ را با نرخي زياده از حد بالا تثبيت كرد و پس از اين اشتباه هم ندانست و هم نتوانست اقدامات متناسبي را بر حسب اقتضاي سطح قيمت هاي ناشي از اين نرخ به عمل آورد. اما چه اقداماتي؟ بيش از همه محدود كردن اعتبارات، خروج مداوم طلا در اين زمان راهنماي ترديد ناپذير سياسي بود كه مي بايستي اتخاذ شود. ولي برخلاف همه قواعد بازي بانك ناشر انگلستان اعتبارات جديدي را جانشين طلاي صادر شده مي كرد. اشتباه ديگر آنكه لازم مي بود كه با توسل به همه وسايل، هزينه هاي توليد را پايين آورد. اما انگلستان ترجيح داد كه دستمزدهاي بيش از حد بالاي خود را حفظ كند. روبينس نتيجه مي گيرد كه «از هم گسيختگي تعادل در انگلستان پي آمد گزينش نرخ برابري نادرستي براي پول و عمل در عدم انطباق وضع خود با مقتضيات اين برابري بوده است. »
اين به هم خوردگي تعادل ويژه انگلستان به نوبه خود در اقتصاد ديگر كشورها هم مؤثر واقع شد و بانك هاي مركزي آنان را وادار ساخت كه به نوبه خود قواعد بازي را نقص كنند.
بانك ذخيره فدرال نيويورك نرخ تنزيل خود را در سال 1927 پايين آورد. چرا؟ براي آنكه به ياري بازار لندن بشتابد.
منظور آن بود كه براي سرمايه هاي كوتاه مدت انگليسي جاذبه سرمايه گذاري پر سود تر در خارجه را از بين ببرد. اما نتيجه چه شد؟ برانگيختن سود جويانه صعودي در بورس نيويورك بود كه فروريختگي بعدي نرخ هاي اوراق بهادار سر منشأ بحران را شديدتر ساخت. پس از انفجار بحران، بازلندن بود كه بعد از سقوط ليره با مردد گذاشتن جهانيان از نرخي كه ليره منفك شده از طلا تثبيت مي گرديد، موجب ادامه آن شد. چون ليره واقعاً جنبه بين المللي داشت همين باعث مي شد كه تمام جهان دير زماني در آن عدم امنيت رقت بار پولي باقي بماند. بدين طريق لندن كه به همه دنيا اندرز پيروي از قواعد پولي مدرس مي داد خود پيوسته آنها را نقص مي كرد.
نكته ديگري كه مي بايستي توضيح داده شود اين است كه چرا بحران مذكور پس از انفجار آنچنان سنگيني استثنايي يافت. زيرا بحراني كه در آن شاخص قيمت ها در ظرف سه سال از 93 به 63 ساقط گردد و بازرگاني بين المللي از 63 ميليارد دلار به 26 ميليارد دلار كاهش يافت و شمار بيكار شدن در انگلستان به 3 ميليون و در كشورهاي متحده امريكا به 13 ميليون و در آلمان به 6 ميليون بالغ گردد. يك بحران عادي نيست و به حق سزاوار است كه آن را ركود بزرگ بنامند.
در اينجا نيز روبينس باز علت اصلي را ترك آموزش هاي سنتي مي داند و با ريكاردو و در قسمتي كه پيشتر گفتيم در باره محكوم ساختن «محدوديت ها و ممنوعيت هائي كه همچشم هاي ابلهانه كشورهاي مختلف جهان بازرگاني باعث آنهاست » هم آواز مي شود. وي نيز كندي عمل در آزاد گذاردن بازارهاي بزرگ پس از جنگ و افراط در تعرفه هاي گمركي و جوشش كارتل ها و تراست هاي فراوان را مقصر مي داند.
برحسب كليه احتمالات پس از اشتباه اصلي در برگرداندن ليره استرلينگ به نرخ برابري پيش از جنگ با وجود ايجاد مقادير بي سابقه «پولهاي دفتري » و اعتباري همه آن تدابير پيشنهاد شده از طرف روبينس كه واقعاً در منطق اين سياست بود محكوم به شكست مي گرديد بدان سان كه اقدامات كاملاً معكوس تلقين شده از طرف هاوتوي و كنيز نيز چنانچه خواهيم ديد محكوم به ناكامي است. زيرا بحران 1930 چيزي جز دومين مرحله غير قابل اجتناب اصلاح پذيري مجدد قيمت ها نبود كه پي آمد قهري هر جنگ بزرگ جهاني است. پيامدي كه بحران 1920 آن را ناقصاً تحقق بخشيده بود بدان سبب كه پول هاي كاغذي در آن تاريخ هنوز نظام پولي همه دول متخاصم به استثناي ممالك متحده آمريكا بود. تنها برگشت انگلستان به واحد پولي طلا در 1925 و گسترش اين واحد پس از تاريخ مذكور وضع واقعي را در بداهت كامل گذاشت. در آن زمان جرياني ظاهر شد نظير آنچه بعد از ترك نظام دو فلزي پول ملحوظ گردد. وقتي كه طلاي مستخرج از معادن كفايت آن را نداشت تا كمبود پول نقره از رسميت خارج شده را جبران كند و قيمت هاي جهاني ناچار شدند كه خود را با مقدارطلاي زيادي از حد محدود براي نگهداري سطح موجود تطبيق بدهند. سطحي كه تورم جهاني آن را مصنوعاً اندك اندك بالا كشيده بود. همين كاهش يابي بيش از حد ممتد ولي اجتناب ناپذير مقدار پول به سبب برگرداندن ليره به نرخ برابري با طلا بود كه سبب آن فاجعه عظيم گرديد.
روبينس مسلماً منكر آن نيست. ولي تجزيه و تحليل او بس روشن بينانه از جهات ديگر، اين سربارشدن يك بحران عادي را، بر گرايش عميقي كه در جهت كاهش قيمت هاوجود داشت به اندازه كافي نمودار نمي سازد، سربار شدني كه به تنهايي مفسر هولناكي بحران 1930بود و همه ي درمان هاي ديگر غير از تطبيق دادن شتابزده را كه عبارت از كاهش دهي هاي ارزش پول بود بيهوده ساخت.
نتيجه گيري تجزيه و تحليل بسيار كامل آقاي نوگارو از تمام كيفيات بحران مذكور:
به طور خلاصه بحران كنوني هر چند نقطه آغاز مستقيمش در سقوط مالي نيويورك است كه عنصر عارض است، واضحاً سلف دورتري مربوط مي شود كه آن را در يك عنصر اصلي واقعيه مي يابيم يعني تحول قيمت ها. اين تحول تنها حركت وتغييري نيست كه معمولاًهمراه بحران هاي ادواري است.كاهش قيمت ها بسي زودتر از بحران بورسي آغاز گرديد و بيش از همه بر غلات و محصولات كشاورزي وارد آمد. سقوط اين بار عظمتي غير عادي داشت. همچنان كه مقدم بر آن غيرعادي بود. ناهماهنگي بين قيمت هاي عمده فروشي از يك طرف و همه قيمت هاي ديگر از طرف ديگر (قيمت مصنوعات صنعتي، قيمت هاي خرده فروشي و قيمت هاي خدمات) نيزبه همان ترتيب واجد عظمتي ناشناخته تا آن زمان بود. بنابراين در اين عامل تغييروتحول كاملاًاستثنايي قيمت ها و بي شك مربوط به اختلالات جنگ جهاني است كه بايد سهم عمده توضيح از هم گسيختگي تعادل اقتصادي اين چنين سنگين و چنين ممتدي را كه اكنون شاهد آن هستيم جستجو نماييم. اين قطعه مشخص ترين صنعت بحران 1930را به طور كامل خلاصه مي كند و به تفسيرات وتوضيحات شومپتر و فرانسواسيميان كه اندكي بعد از آنها صحبت خواهيم داشت نزديك مي شود.
هاوتري:
بسي مشكل است در برابر نظريه هاي روبينس نظريه معارض كامل تر از آنچه هاوتري راجع به منشأ بحران 1930 و روش هاي ممكن براي احتراز از آن اظهار نموده است تصور كرد.
بنابر عقيده روبينس با محدود ساختن اعتبارات ممكن بود واحد طلا را حفظ كرد و كاهش ضروري هزينه ي توليدرا فراهم آورد.
به نظر هاوتري برعكس لازم مي بود كه اعتبارات را وسيع تر و سهل الحصول تر كرد. روبينس كاهش نرخ تنزيل را در 1927از جانب بانك هاي ذخيره ي فدرال امريكا به سختي انتقاد مي كند. هاوتري بر خلاف آن را اقدام صحيح و مناسب زمان مي داند و قطع آن را بر ممالك متحده امريكا خرده مي گيرد و بالا بردن آن را از آن پس واژگوني مصيبت بار سياست قلمداد مي نمايد و ترقي دادن هاي نرخ تنزيل پس از 1929 در لندن را نيز نكوهش مي كند.
به عقيده او پس از آنكه ركود آغاز گرديد مي بايستي با عزم راسخ سياست بازار باز در پيش گرفته مي شد. مي گويد: كوشش بي اعتقادي در اين جهت از طرف بانك هاي ذخيره ي فدرال به عمل آمد كه بسي دوراز كفايت لازم بود. ركود وكسادي در آمريكا به نسبتي كه تجمع طلا در آن كشور افزايش مي يافت تدريجاً شتابزده تر مي گرديد. در تناقض مستقيم با نظريه روبينس، هاوتري مسئول بحران را تقاضاهاي سيرنشدني فرانسه و ممالك متحده امريكا براي طلا مي داند، تقاضاهائي كه بسي بيش از توليدات معادن بود.
در1930و1931 توليدكنندگان در تمام جهان مي ديدند كه تقاضاي محصولات آنها پيوسته محدودتر مي شود. در كوشش نااميدكننده آنها براي برپانگاهداشتن خود، قيمت ها را بيش از پيش پايين مي آوردند.
رقابت جنون آميزآنها براي به دست آوردن اندك سفارش هايي كه باقي مانده بود شبيه بود به جدل نوميدانه زندانيان'' ثقبه سياه'' معروف كلكته براي فرار از خفگي به وسيله نزديك ساختن خود به دو دريچه كئچكي كه تنها وسيله تهويه ي آن بود. دستكاري در نرخ تنزيل گاهي در جهت ترقي و گاهي در جهت تنزل، ابزار نيرومندي است كه با آن نظام بانكي نوين قادر است بحران ها را مانع شود ويا پس از ظهور با آنها مبارزه كند اكنون ديگر معلوم است كه چرا داوري هاي روبينس وهاوتري راجع به سياست اجرا شده در انگلستان و ممالك متحده امريكا در مورد بحران 1929 كاملاً مغاير يكديگرند.
اگر اوضاع اقتصادي جوامع را در يک بستر تاريخي بلند مدت مورد ملاحظه قرار دهيم، متوجه خواهيم شد که وضعيت توليد و درآمد ملي آن هيچگاه ثابت نيست، بلکه همراه با فراز و نشيبهاي ادواري است. در پي يک دوره رونق کسب و کار دورة آشفتگي يا ورشکستگي بنگاههاي اقتصاد همراه با تنزل توليد ملي، درآمد واقعي خانوارها، سطح قيمتها، دستمزدها و سطح اشتغال ظاهر ميشود. پس از رسيدن به نقطه حضيض رکود اقتصادي، دوره بهبود آغاز ميشود که طي آن سرمايهگذاري، اشتغال، حجم توليد، دستمزدها و قيمتها صعود ميکنند.
اين گونه حرکتهاي نوساني در توليد، اشتغال و قيمتها به دورهاي تجاري موسوم هستند که ماهيتي تکرارگونه دارند(يداله زاده و زارع نژاد، 1387). به لحاظ تاريخي بروز نوسانات اقتصادي را ميتوان به طور اعم پديدهاي مربوط به دوران پس از انقلاب صنعتي (عصر ماشينيسم) و به طور اخص در ارتباط با تجربههاي قرن بيستم و قرن بيست و يکم دانست. آنچه به عنوان يک مشکل اقتصادي اصلي و مهم در زمان بروز نوسانات اقتصادي مطرح است ميتوان به پديده تورم بالا (رشد سطح عمودي قيمتها) در زمان رونق و پديده بيکاري بالا در زمان رکود اشاره کرد. بديهي است وضعيت مطلوب براي يک اقتصاد ترکيبي از تورم ملايم و بيکاري پايين (اشتغال کامل) است؛ اما آنچه از منظر اقتصاددانان و نيز مردم عادي از آن به عنوان بحران ياد ميشود وضعيت رکود است که در آن بيکاري به حداکثر ميرسد، بنگاههاي اقتصادي ورشکسته ميشوند و ظرفيتهاي اقتصادي اعم از انساني (نيروي کار) و فيزيکي (ماشينآلات، راهها، ابزارها و ...) بلا استفاده ميمانند.
در همين مرحله است که پديده "وفور کالا" عليرغم نياز شديد مردم به آن کالاها نمايان ميشود. در حقيقت درحالي که انبارها و فروشگاهها مملو از کالاست ولي به دليل تنزل سطح اشتغال و درآمد خانوارها تقاضاي مؤثر کاهش يافته و خريدهاي کافي در بازار صورت نميپذيرد. بنگاهها در انتظار مشتريان و بيکاران در حسرت کالاهاي بدون مشتري هستند. گسترش فقر و ناداري و سوءتغذيه و رشد نرخ بزهكاري وتنزل اخلاق اجتماعي وشيوع افسردگي در سطح جامعه از چهره هاي ناميمون بحران ركودي است. نکته جالب توجه آن است که در اقتصاد ماقبل انقلاب صنعتي، بحران ها به صورت کميابي مواد و کالاها ظاهر ميشدند؛ درحالي که در عصر ماشينيسم، بحرانها اغلب به صورت مازاد عرضه پديدار ميشوند. شکل مقابل روند رشد بلند مدت اقتصاد را به صورت مسيري هموار با فراز و نشيب، امّا رو به صعود نشان ميدهد.
در هر رونق، سطح توليد و اشتغال به سطحي بالاتر از سطح رونق قبلي ميرسد و در رکود پس از آن، بيکاري به سطح پيشين افزايش نمييابد. اما علت اين نوسانات مداوم ادواري چيست؟ در بيان علل بروز نوسانات ادواري ياد شده تئوريهايي طي دو قرن اخير ارايه شده است که در اينجا تلاش ميشود به طور گذرا و ساده به برخي از آنها اشاره شود. نظريههاي مختلف را ميتوان به دو گروه بيروني و دروني تقسيم کرد. نظريههاي بيروني، ريشه دورهاي تجاري را در نوسانات خارج از نظام اقتصادي ميدانند، مانند جنگ ها، انقلابها، رشد جمعيت، مهاجرت، نوآوريهاي علمي و تکنولوژيکي، درحالي که نظريههاي دروني اشاره دارند که دورهاي تجاري در پي کارکردهاي دروني خود نظام اقتصادي ظاهر ميشوند.
يکي از نمونههاي يک دور تجاري بيروني فرضيه لکههاي خورشيدي، ارايه شده توسط يک اقتصاددان قرن نوزدهم به نام جونس است. بنابه نظر جونس، دورهاي تجاري متأثر از لکههاي خورشيدي هستند. دورانهاي لکههاي خورشيدي، دورانهاي تغيير آب و هوا(خشكسالي و تر سالي) را موجب ميشوند که به نوبة خود دورانهاي محصول را ايجاد ميکنند و دورانهاي محصول علت دورانهاي تجاري هستند. وي استدلال کرد که طي 150 سال گذشته، هر دور تجاري به طور متوسط 44/10 سال طول کشيده است و دورانهاي لکههاي خورشيدي نيز 45/10 سال طول ميکشند. البته به دليل اين که محاسبات بعدي ارقام متفاوتي را براي متوسط طول دورانهاي تجاري ارايه دادند و اقتصاد نيز بتدريج از کشاورزي به سوي صنعتي شدن گرايش پيدا ميکرد، اين نظريه که بيشتر متکي به کشاورزي بوده، به فراموشي سپرده شد(صدريه، 44).
از ديگر نظريههاي دور تجاري بيروني ميتوان به دور تجاري سياسي اشاره کرد. اين نظريه که مربوط به نظامهاي سياسي دموکراتيک است، بر گزارههاي زير استوار ميباشد. 1) سياستگذاران ابزارهاي تحرک اقتصادي را در دست دارند؛ 2)رأي دهندگان علاقمند به بيکاري اندک، رشد اقتصادي بالا و تورم ملايم هستند؛ 3) سياستمداران دوست دارند دوباره انتخاب شوند. در اين شرايط سياستمداران پس از انتخاب شدن تلاش ميکنند با اعمال سياستهاي انقباضي و رياضتطلبانه نرخ تورم را کاهش دهند. سپس يکي دو سال پيش از انتخابات بعدي، با اعمال سياست هاي انبساطي مانند كاهش ماليات ها، كاهش نرخ بهره و افزايش مخارج دولت به اقتصاد تحرك مي بخشند. آنگاه در آستانه انتخابات شهروندان ضمن آن که بيکاري و کسادي سالهاي اوليه را فراموش کردهاند، تنها رونق زمان جاري را در ذهن دارند و به حزب حاکم رأي ميدهند(ساموئلسن، 305).
از جمله ديگر نظريههاي بروز بحران ميتوان به نظريه مالتوس اشاره کرد. مالتوس استدلال ميکرد که سرمايهگذاري در ماشينآلات توان توليد جامعه را با نرخ رشدي بيش از نرخ رشد توان مصرف جامعه افزايش ميدهد. مزد کارگران فقط بخشي از توليداست و بدين ترتيب آنها ميتوانند فقط قسمتي از کالايي را که توليد ميشود، خريداري کنند. در نتيجه کشور با "وفور عمومي کالا" مواجه شده که منجربه بيکاري خواهد شد. ديويد ريکاردو در رد نظريه مالتوس از نظريه ژان باتيسيت سي کمک گرفت و بيان داشت چنين وفور کالايي موقتي خواهد بود. بنابه نظر سي "عرضه تقاضاي خود را ايجاد ميکند"؛ يعني همان فرآيندي که موجب عرضه کالايي ميشود، موجب عوايدي نيز ميشود که با آن ميتوان کالا را خريد. در واقع ريکاردو با نظر مالتوس در مورد بروز بحران، موافق است ولي آن را موقتي تلقي ميکند. تفسير مارکس درخصوص بروز بحران در نظام اقتصادي سرمايهداري به گونه زير بود: در شرايط بازارهاي رقابتي، بنگاههاي توليدي براي حفظ بازدهي سرمايههاي خود، ناچار هستند سود حاصل از فعاليت خود را مجدداً در ماشينآلات جديد سرمايهگذاري کنند. اما بکارگيري ماشين باعث صرفهجويي در نيروي کار شده و سطح اشتغال نزول خواهد کرد و سپس بر تعداد بيکاران افزوده خواهد شد. به دليل فزوني عرضه کار (به تعبير مارکس گسترش لشکر ذخيره بيكاران) سطح مزدها کاهش مييابد.
از طرف ديگر کاهش سطح اشتغال به مفهوم کاهش سود نيز هست چرا که ارزش توليد به ساعت کار مصرف شده بستگي دارد. سود چندان کاهش مييابد که بسياري از فعاليتها ورشکست ميشوند و نرخ بيکاري افزوده ميگردد تا اقتصاد در حضيض رکود قرار گيرد. نظرات اقتصاد دانان قرن نوزدهم در خصوص بحرانهاي اقتصادي که به برخي از آنها به اختصار اشاره شد، اگرچه هرکدام در زمان خود به تفسير وقايع اقتصادي جاري و توسعه نظريات پيشرفتهتر کمک کردهاند، ليکن با کاستيهاي جدي در تبيين و انطباق صحيح با حقايق آشکار شده مواجه بودند. در تاريخ عقايد اقتصادي اما، جديترين و ماندگارترين نظريات در تبيين علل بحرانهاي ادواري در اقتصاد، در سالهاي پس از بحران بزرگ 1929 ظاهر شدند که مهمترين آن، نظريه کينز بود. در نظريات مربوط به بحرانهاي اقتصادي پس از بحران بزرگ، در جستجوي عامل محرکه دورهاي تجاري، اقتصاددانان عموماً متوجه سرمايهگذاري ميشوند.
عامل سرمايهگذاري خود شامل هر دو جنبه بيروني و دروني است. عوامل بيروني محرک سرمايهگذاري رويدادهايي چون نوآوريهاي مهم و رشد جمعيت است. اما سرمايهگذاري که توسط بنگاههاي اقتصادي به منظور کسب سود انجام ميپذيرد، خود تابعي است از:
الف) ميزان تقاضا براي محصول توليد شده توسط سرمايهگذاري جديد؛
ب) نرخ بهره و مالياتهايي که بر هزينه سرمايهگذاري اثر ميگذارند؛
ج) انتظار سرمايهگذاران از وضعيت اقتصادي آتي (ساموئلسن، 214).
براي توصيف منطق دروني، حرکات نوساني اقتصاد مناسب است تا از نقطه حضيض رکود آغاز کنيم که به نقطه عطف و آغاز يک بهبود در شرايط اقتصادي و ايجاد رونق شناخته ميشود. نقطه شروع يک دوره رونق، موجي از سرمايهگذاري است که بهصورت ساختن کارخانهها و بهکارگيري ماشينآلات جديد و يا نوسازي صنايع ظاهر ميشود. اين افزايش سرمايهگذاري ميتواند به اين دليل باشد که در زمان رکود نرخ بهره، دستمزدها، قيمت مواد خام و تجهيزات سرمايهاي بهعنوان هزينه توليد در حد پاييني قرار ميگيرند؛ به اين معني که اکنون صاحبان کسب و کار ميتوانند عوامل توليد (وجوه، نيروي کار و مواد و تجهيزات) را ارزانتر از قبل خريداري نمايند و در قيمتهاي رايج به سود قابل قبولي دست يابند. علاوه بر کاهش هزينه توليد در زمان پايان يک دوره رکود و آغاز دوره بهبود به عنوان عامل محرک سرمايهگذاري، اقتصاددانان به عامل ديگري که افزايش بازدهي (سودآوري) سرمايه است اشاره ميکنند.
در مرحله رکود که ممکن است چند سال به طول انجامد تجهيزات سرمايهاي کهنه و يا مستهلک ميشوند، روشهاي جديد در توليد محصول کشف ميشوند، بازارهاي جديد پديدار ميشوند و در اين شرايط مردان کسب و کار در صدد سرمايهگذاري بر ميآيند تا از فرصت پيش آمده بهرهمند شوند. شروع دوره بهبود که با سرمايهگذاريهاي جديد همراه است باعث افزايش تقاضاي کار از جانب بنگاههاي توليدي ميشود. افزايش اشتغال، درآمد خانوارها را در قالب مزد و حقوق افزايش ميدهد که پيامد آن افزايش حجم مبالغي است که در بازار براي کالاها و خدمات مصرفي خرج ميشود. اين افزايش به نوبة خود سبب ميشود تا بنگاهها اقدام به سرمايهگذاري بيشتر نمايند تا بتوانند به تقاضاي افزايش يافته پاسخ دهند. بدين ترتيب فرآيند بهبود به سمت يک رونق اوج ميگيرد. اما اين فرآيند در حال گسترش دير يا زود متوقف خواهد شد و رونق پايان مييابد. چرا؟
اگر علت توقف رونق و آغاز يک دور رکودي به خوبي مشخص نباشد، ولي وقوع آن قطعي است. در توضيح آن ميتوان به رشد نامتوازن اقتصاد در بخشهاي توليد کننده کالاهاي سرمايهاي و بخشهاي توليدکننده کالاهاي مصرفي اشاره کرد. در مرحله رونق به علت ضعف اطلاعات و بي برنامگي توليد صنايع توليدکننده کالاهاي سرمايهاي (مانند توليد فولاد، ماشينآلات، ابزار و تجهيزات مورد نياز کارخانهها) سريعتر از صنايع توليد کننده کالاهاي مصرفي (کاغذ، کامپيوتر، صندلي، پوشاک و ...) توسعه مييابند. در نتيجه در مرحلهاي از رونق که زمان دقيق آن قابل پيشبيني نيست، بخش توليد کننده وسايل توليد با کمبود تقاضا (يا ظرفيت اضافي توليد) مواجه ميشود و ناگزير سرمايهگذاري و سپس توليد در اين بخش کاهش مييابد(پول و تورم، 251).اين کاهش توليد به بيکاري تعدادي از کارگران فعال در اين بخش ميانجامد که به نوبهي خود کاهش تقاضا براي کالاهاي مصرفي و از اين رهگذر کاهش باز هم بيشتر توليد کالاهاي سرمايهاي را به دنبال خواهد آورد. در واقع اکنون فرآيندي که براي دوره رونق بيان شد، در جهت عکس به وقوع ميپيوندد. سرمايهگذاريها کاهش يافته، بيکاري گسترش مييابد و سطح توليد تنزل مييابد. بنگاههاي ورشکسته و خانوارهاي بيکار شده قادر به بازپرداخت اقساط بدهيهاي خود به بانکها نخواهند بود و به اين ترتيب مقدمات ورشکستگي بانکها را نيز فراهم ميآورند.
افزايش بيکاري باعث تنزل سطح دستمزدها و کسادي بازار باعث افت قيمتها ميگردد. همه اين عوامل با تأثير متقابل بر يکديگر باعث گسترش رکود در اقتصاد ميشوند. پس از پايان يافتن اين رکود، رونق مجدداً زماني آغاز ميگردد که سودآوري طرحهاي سرمايهگذاري به دلايل پيش گفته افزايش مييابد و خصوصاً اين که نرخ بهره در حدي نازل قرار دارد و بانکها قادرند طرحهاي سرمايهگذاران را با سهولت و با نرخي ارزان تأمين مالي نمايند. در ادامه تلاش خواهيم کرد تا به اختصار بحران اخير دنياي صنعتي را که در آن بخش مالي سهم قابل توجهي در بروز و ظهور بحران دارد، بپردازيم.
نگاهي به بحران اخير
بحران اقتصادي اخير که از سال 2007 آغاز شده است و همچنان ادامه دارد، به لحاظ ابعاد آنچنان قابل توجه است که آن را پس از بحران بزرگ 1929 از مهمترين بحرانهاي ادواري دو قرن اخير ميدانند. در اين بحران شاخص بورس قيمت سهام 500 شرکت بزرگ امريکا حدود 55 درصد کاهش نشان ميدهد(طبيبيان، 1389). در ايالات متحده، اين بحران ابتدا در بانکهاي تجاري و بانکهاي سرمايهگذاري و مؤسساتي که به تأمين مالي ميپرداختند، ظاهر شد وسپس به كل اقتصاد سرايت كرد. براي توصيف و توجيه بحران اخير، آن را طي چهار مرحله از آغاز تا تکامل به شرح زير بيان ميکنيم.
مرحله 1) تسهيل اعطاي وامهاي رهني:
در ايالات متحده طي سالهاي پيش از بروز بحران، بانکهاي تجاري و مؤسسات رهني امريكا در سايه سياست هاي ارايه تسهيلات ارزان بانك مركزي به منظور ايجاد رونق، در رقابت با يکديگر وامهاي سهلتري را در اختيار متقاضيان قرار ميدادند، بهطوري که يک شهروند ميتوانست بدون سپردهگذاري و ارايه وثيقههاي قابل توجه، اقدام به خريد خانه نمايد. علاوه بر آن، بانکها وامهاي پنج ساله اي را با نرخ بهره ثابت به متقاضيان ارايه نمودند. در اين شرايط، اقدام مردم به خريد مسکن به منظور سرمايهگذاري (نه لزوماً براي رفع نياز به عنوان سرپناه) باعث افزايش تقاضاي مسکن در بازار شد. در نتيجه اين افزايش شديد تقاضاي مسکن قيمتها رو به افزايش گذاردند.
مرحله 2) توقف رشد قيمتها:
روند رشد قيمتهاي مسکن بتدريج کند شده و در يک نقطهاي متوقف ميشود. حال فروش مسکن با دشواري همراه ميشود و کساني که قصد فروش دارند بايد زمان بيشتري منتظر بمانند. کساني که مسکن را به انگيزهي کسب سود ناشي از افزايش قيمتها خريداري کرده بودند، از ترس کاهش قيمت و از دست رفتن سود مورد انتظار اقدام به فروش مي کنند. در نتيجه ي گسترش تعداد واحدهاي آماده براي فروش، عرضه مسکن افزايش و از طرف ديگر در اثر کاهش تمايل به خريد مسکن از جانب مردم تقاضاي آن کاهش مييابد، که برآيند اين دو وضعيت سقوط قيمت مسکن است.
مرحله 3) عدم بازپرداخت اقساط بانکي:
با کاهش قيمت مسکن ديگر مردم قادر به بازپرداخت وامهاي دريافتي از بانک نخواهند بود. به لحاظ اقتصادي گاهي قيمت مسکن آنقدر سقوط ميکند که عدم بازپرداخت بدهيهاي بانکي به نفع وام گيرنده است؛ چرا که اکنون ارزش بدهي (وام) بيشتر از ارزش واحد مسکوني است که در رهن بانک قرار دارد. جالب است که پيش از بروز بحران برخي بانکهاي ايالات متحده در رقابت با ساير بانکها براي جذب مشتري حتي اقدام به اعطاي وام رهني بيش از ارزش ملک نمودند. به عنوان مثال برخي حتي تا بيش از 100 درصد ارزش ملک را به مشتري خود وام دادند. با تعلل مشتريان بانك ها در باز پرداخت اقساط بانكي، بانکها وامهاي با نرخ ثابت 5 ساله را متوقف نمودند و چون ارزش ملک در بازار به حد کمتر از طلب بانک از مشتري سقوط کرده بود مجبور به تملک اين واحدهاي مسکوني شدند. کاهش ارزش وثايق بانکي (واحدهاي مسکوني در رهن بانک) و عدم امکان فروش آن باعث زيان بانکها شد. تنها کاري که بانکها براي کاهش ريسک ميتوانستند انجام دهند، اين بود که وامهاي رهني را بين خود مبادله ميکردند، در حالي که هيچ کس نميدانست ريسک متوجه کدام حلقه از اين زنجيره مبادلات خواهد شد.
مرحله 4) بحران نقدينگي:
با توجه به مشکلات پيش آمده براي بانکهاي تجاري و ورشکستگي پارهاي از آنها، اعطاي وام توسط يک بانک به مؤسسات اقتصادي و ساير بانکها کاهش يافت و يا حتي متوقف شد. اثرات رواني و حقيقي شرايطي که در آن بانکها از اعطاي وام خودداري ميکنند، کاهش مصرف است. با توقف وام هاي بانكي بسياري از شرکتها که شديداً به خطوط اعتباري و وامهاي بانکي متکي بودند، دچار ورشکستگي شدند، که در نتيجه آن نرخ بيکاري افزايش مييافت. نکته حائز اهميت اين است که امروزه دامنه سرايت يک بحران از يک کشور خصوصاً کشوري مانند ايالات متحده(با توليد سالانه اي حدود 15000ميليارد دلار) با سرعت زيادي به ساير کشورها سرايت ميکند که به آن گاهي اثر دو مينو اتلاق ميشود. حتي اقتصادهاي نسبتاً بستهاي مانند اقتصاد ايران نميتوانند از پيامدهاي چنين بحرانهاي فراگير در امان باشند. کاهش قيمت نفت به عنوان منبع انرژي و مواد اوليه بسياري از منابع در اثر کاهش تقاضاي دنياي صنعتي پيامد قطعي اينگونه بحرانهاست.
اين كه كاهش قيمت نفت چه نقش و اهميتي در يك اقتصاد شديداً متكي به درآمد هاي نفتي مانند ايران دارد، نيازمند مجالي ديگر است. در مورد اقتصاد ايران به اشاره همين نكته بسنده مي كنيم كه سطح توليد ناخالص ملي در اقتصاد ما نيز مانند اقتصاد ساير جوامع همراه با نوسانات ادواري مي باشد. شكل 2 نشان مي دهد كه توليد ملي واقعي در اقتصاد ايران طي سالهاي 1338-1382 حول خط روند كه نشانگر توليد ملي بالقوه است نوسان مي نمايد. بر اساس همين شكل مشاهده مي شود كه طي سالهاي 1352-1356 همراه با گسترش رونق اقتصادي تحت تأثير افزايش قيمت هاي نفت، توليد ملي در سطحي بالاتر از توليد بالقوه قرار داشته است كه پيامد منفي آن تورم دو رقمي پس از سالها تجربه تورم سطح پايين دهه 1340 بود. از طرف ديگر در سالهاي دهه 1360 به دليل مشكلات ناشي از انقلاب، جنگ، تحريم هاي اقتصادي و كاهش قيمت نفت وضعيت عكس وجود داشته است.
منابع:
استوارت، م.، 1368، كينز و پس از كينز، ترجمه عبدالرحمن صدريه، انتشارات فردوس.
ريس دانا، ف. و قبادي، ف. 1368، پول و تورم، انتشارات پيشبرد.
سامويلسن، پ.، 1373، اقتصاد،ج1، ترجمه نوروزي و جهاندوست، انتشارات مترجمان.
طبيبيان، م.، 1388، اثر متقابل سياست هاي پولي و بحرانهاي اقتصادي، سايت رستاك.
يداله زاده طبري، ن. و زارع نژاد، م. 1387، اقتصاد كلان، انتشارات كمال الملك
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">اقتصاد ایران در سراسر دوره انقلاب مشروطه و پس از آن، همواره با الگوی بسیار نامتعادل از توزیع ثروت و درآمد مواجه بودهاست و تقریباً همیشه قشر عظیم جمعیت کشور در فقر و محرومیت به سر برده و تنها طبقات محدودی در رفاه و آسایش مالی زیستهاند.
آن دوران، زمان چالشهای نامنظم و گاه خصمانه ناشی از تنشهای داخلی و مداخلات خارجی به شمار میرفت که اوج آن منازعات گسترده در زمینه اصلاحات مورگان شوستر و اولتیماتوم روسیه به ایران ۱۲۹۰خ/ ۱۹۱۱م. روسیه تزاری به ایران بود.
در نتیجه ایران نه فقر فراگیرش نسبت به گذشته کاهش یافت و نه کارگزارانی کارکشته و دلسوز داشت تا برنامه و بودجهای برای اصلاح ساختار بغرنج اجتماعی و اقتصادی کشور تنظیم کنند. به علاوه اینک بیش از هر زمان دیگر جایگاهش در روابط بینالمللی متزلزل شده بود.
جمعیت کشور که به دلیل شیوع بیماریهای همهگیر، سوء تغذیه، فقدان امکانات بهداشتی و... به کندی افزایش مییافت، در این سالها به ۱۱ میلیون نفر رسیده بود، بی آنکه توزیع آن بر مبنای ۲۵٪ در شهرها، و ۲۵٪ عشایری و ۵۰٪ روستایی تغییر کند.
در سراسر این دوره پرداختها دچار کسری مزمن بود و پیوسته بر میزان بدهیهای خارجی افزوده میشد. در ساختار اقتصادی یا فنی صنعتی کشور تحول بارزی رخ نداده بود. نزدیک به ۹۰٪ نیروی کار در کشاورزی و صنایع دستی روستایی اشتغال داشتند و ۱۰٪ باقیمانده به تجارت، خدمات دولتی و صنایع شهری مشغول بودند.
عمدهترین کالاهای وارداتی ایران مصنوعات صنعتی و عمدهترین صادراتش مواد خام، محصولات کشاورزی، نفت و صنایع دستی نظیر فرش بود. نزدیک به ۸۰ تا ۹۰٪ مبادلات بازرگانی ایران با روس و انگلیس صورت میگرفت.
دوره ۱۳۵۳ - ۱۳۴۰
انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم نام یک زنجیره اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در دوره پهلوی در ایران بود. در سال ۱۳۳۸ش / ۱۹۵۹م محمدرضا پهلوی در اثر فشار دولت آمریکا و بحرانهای داخلی کشور متقاعد شد که دست به اصلاحات اجتماعی - اقتصادی بزند بر این اساس از منوچهر اقبال نخستوزیر وقت خواست که پیشنویس لایحه اصلاحات ارضی را برای ارائه به مجلس آماده کند. طبیعتاً تصویب چنین قانونی با مخالفت مالکان رو به رو میشد اما از آنجا که حکومت مجلس را تحت کنترل داشت، تنها راه نجات مالکان تجدیدنظر در لایحه و تغییر آن به ترتیبی بود که اجرایش را ناممکن سازد.
در اوایل سال ۱۳۳۹ش/ ۱۹۶۰م نسخه اصلاح شده اصلاحات ارضی از تصویب مجلس - که اکثریت آن را مالکان تشکیل میدادند - گذشت. به همین جهت قانون مزبور منافع مالکان را تأمین کرد. بنابر این قانون، هر مالک میتوانست تا ۴۰۰ هکتار زمین آبی یا ۸۰۰ هکتار زمین دیم را برای خود نگاه دارد. در مجموع، مجلس راههای را پیشبینی کرد که حتیالامکان مانع از تحقق واقعی اصلاحات ارضی شد و به جانبداری از منافع مالکان پرداخت.
دوره ۱۳۸۳ - ۱۳۵۳
در ۲۵ سال گذشته جمعیت ۳۶ میلیونی کشور به ۶۶ میلیون نفر افزایش پیدا کرده و نخستین موج این نسل جدید به بزرگسالی رسیدهاست. اکنون انبوه جوانان بیکار که در فضای انقلاب بزرگ شدهاند، تهدیدی جدی برای ثبات داخلی ایران به شمار میروند. بر اساس آمارهای رسمی نرخ بیکاری به ۲/۱۲ درصد رسیدهاست اما کارشناسان رقم آن را ۲۰ درصد برآورد میکنند. محمد خاتمی رئیس جمهوری سابق میگوید «حضور سالانه ۷۰۰ هزار نفر به بازارکار معرف فشار شدیدی است که اقتصاد ایران ناگزیر به تحمل آن است.» حاکمیت جمهوری اسلامی که پس از انقلاب افزایش تعداد فرزندان را تشویق میکرد از یک دهه پیش برنامه کنترل جمعیت را در دستور کار قرار دادهاست.
همزمان، روند تحولات سیاسی در داخل کشور و مسایلی که در زمینه روابط خارجی جمهوری اسلامی وجود دارد همچنان مانع از برخورد ریشهای با مشکلاتی میشود که اقتصاد ایران با آنها دست به گریبان است. به همین دلیل نیز بسیاری از کارشناسان غلبه بر مشکلات اقتصادی و هموار ساختن مسیر توسعه پایدار در ایران را مستلزم رویکردی جامع به مسایل کشور میدانند.
در این دوره(۱۳۸۳ – ۱۳۵۳)، نرخ تورم گاه به ۸/۶ درصد رسیده و گاه به مرز ۵۰ درصد نزدیک شدهاست و نرخ بیکاری زمانی ۹/۲ درصد و زمانی بیش از ۱۶ درصد بوده در حالیکه در زمینه بدهی خارجی، این رقم برای مدتها صفر بوده ولی گاه چنان افزایش یافته که دولت را با بحران بازپرداخت مواجه کردهاست. رهایی از اقتصاد متکی به نفت و گاز، ادامه سیاستهای خصوصی سازی و همگام شدن با اقتصاد جهانی پیشنهادهایی است که از سوی تحلیلگران برای تثبیت اوضاع اقتصادی ایران مطرح میشود. همزمان، جمهوری اسلامی باید چارهای برای انبوه بیکاران بیندیشد که شمار آنان به سه میلیون نفر رسیده و به سرعت رو به افزایش است در حالیکه اقتصاد ایران از جذب سیل متقاضیان جدید کار ناتوان ماندهاست. انقلاب، دولتی کردنهای گسترده، خصوصی سازیهای دوباره، جنگ هشت ساله با عراق، تحریمهای بینالمللی، اتکا به درآمدهای نفتی، سوء مدیریت و فساد و رشد بی رویه جمعیت اقتصاد ایران را در سه دهه گذشته با افت و خیزهای بسیار رو برو کردهاست. بیکاری و کمبود فرصتهای شغلی از جمله معضلات اصلی ایران بودهاست.
دوران کوتاه شکوفایی نفتی
با سه برابر شدن درآمدهای نفتی در سال ۱۳۵۳، رژیم سابق ایران یک سیاست اقتصادی مبنتی بر رشد سریع را در پیش گرفت و به این منظور، بودجه سالانه را به دو برابر افزایش داد، وامهای سررسید نشده خارجی را پرداخت و اعلام کرد آمادهاست مبالغی را از طریق موسسات مالی بینالمللی در اختیار کشورهایی قرار دهد که با مشکل کسری موازنه پرداختها رو برو هستند. با اتکای به اعتبار مالی قوی در سطح بینالمللی، ایران گاه حتی به عنوان تضمین کننده اعتبارات برای نهادهای خارجی نیز عمل کرد. در فاصله یک سال، واردات ۱/۶ میلیارد دلاری ایران با ۸۶ درصد افزایش به بیش از ۵/۱۱ میلیارد دلار رسید و سه سال بعد، حجم واردت یک بار دیگر دو برابر شد و در سال پیش از انقلاب به ۲/۲۵ میلیارد دلار رسید که بیشترین حجم واردات در سالهای پیش از انقلاب بود.
نرخ بیکاری نیز در سال ۱۳۵۵ به ۹/۲ درصد تنزل کرد پائینترین رقم در تاریخ ایران بود. اما به علت سیاستهای انبساطی، نرخ تورم به شدت افزایش یافت و به ۹/۲۴ درصد رسید که بالاترین رقم در سالهای پیش از انقلاب بود. رشد سریع اقتصادی و بهبود چشمگیر موقعیت بینالمللی ایران در سالهای قبل از انقلاب با تورم نیز همراه بود.
کاتوزیان دربارهٔ توسعه اقتصادی این زمان میگوید: «آنچه در ایران رخ داد نه پیشرفت اجتماعی و اقتصادی بود و نه مدرنیسم، بلکه شبهمدرنیسمی بوده که عواید نفت آن را تسریع کرد. به همین شکل تغییرات ساختاری اقتصاد نیز نه به علت شهرنشینی که به واسطه شهرزدگی بود. هنگامی که کشور در آستانه دروازههای تمدن بزرگ قرار داشت سهم کل تولیدات صنعتی (شامل تولیدات دستی و روستایی و سنتی )در تولید ناخالص داخلی غیر نفتی 20 درصد بود. در حالی که سهم خدمات 56 درصد بود. با این همه حمل و نقل شهری در همه جا به ویژه تهران به قدری خراب بود که غیر قابل توصیف است وضع مسکونی جز برای وابستگان دولت و جامعه تجار وحشتناک بود و یا مشکلی هولناک. اغلب شهرهای کوچک و بزرگ از جمله تهران فاقد سیستم فاضلاب کار آمد بودند، خدمات درمانی و بهداشتی برای اغنیا بسیار گران و نامطمئن بود و برای فقرا گران و خطرناک».
وقوع انقلاب
با شدت گرفتن ناآرامیها در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ و تغییر حکومت، فضای اقتصادی ایران نیز دیگرگون شد. انقلابیونی که با تمسک به استقرار عدالت اجتماعی و رفع هر گونه تبعیض، حکومت را در اختیار گرفته بودند، به مصادره و ملی کردن کارخانجات، شرکتها و داراییهای بخش خصوصی روی آورند. شش ماه پس از انقلاب، ۲۸ بانک خصوصی و صنایع خودروسازی و تولید فلزات اساسی همچون مس، فولاد و آلومینیوم، و داراییهای ۵۱ سرمایه دار صاحب صنعت ایرانی و بستگان درجه اول آنان ملی اعلام شد. اموال ملی شده در اختیار دولت قرار گرفت و اموال مصادره شده از سوی دادگاههای انقلاب در به بنیاد مستضعفان منتقل شد تا مطابق اهداف اولیه انقلاب برای بالا بردن سطح زندگی محرومانی هزینه شود که همراهی آنها سقوط سلطنت را امکانپذیر کرده بود. اقدامات انقلابیون تازه کار، اگر چه شاخصهای توزیع درآمد را برای مدتی اندکی بهبود بخشید، اما سرمایه گذاری را به شدت کاهش داد و باعث افزایش نرخ تورم و رکود اقتصادی طولانی مدت شد. تصمیم دولت به کاهش تولید نفت، که از محدودیت فنی و کمبود کارشناس در استخراج آن ناشی میشد و دولت نیز برای جلوگیری از وابستگی به درآمدهای نفتی آن را تایید میکرد و اشغال سفارت آمریکا که قطع همکاری با شرکتهای آمریکایی و انزوای ایران در جهان را در پی داشت، منجر به افزایش کوتاه مدت قیمت نفت (۳۲ دلار) در بازارهای جهانی شد و درآمدهای ایران با وجود کاهش تولید نفت برای مدتی کوتاه افزایش یافت و به بیش از ۲۴ میلیارد دلار رسید. اقدامات دولت انقلابی باعث بهبود موقت در شاخص توزیع درآمد شد اما کاهش سرمایه گذاری و رکود و بیکاری بلند مدت را در پی آورد.
جنگ هشت ساله
وقوع جنگ که صادرات نفت را با مشکل رو به رو کرده بود باعث شد تا درآمدهای ارزی دولت که پس از انقلاب برای مدتی بهبود یافته بود، به ۱۰ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار در سال ۱۳۶۰ رسیده بود کاهش یابد و کشور را با کسری موازنه ارزی ۵/۴ میلیارد دلاری رو برو کند. در سالهای آغازین دهه ۱۳۶۰، با افزایش دوباره قیمت نفت، اقتصاد متکی به نفت ایران یکی دو سالی رشد مثبت را تجربه کرد و نرخ تورم در سال ۱۳۶۴ به ۴/۶ درصد رسید که پایینترین نرخ تورم در سالهای بعد از انقلاب به حساب میآید. اما طولانی شدن جنگ منجر به ادامه کاهش درآمد سرانه و سرمایه گذاری شد و درآمدهای ارزی دولت در سال ۱۳۶۵ تنها به ۲/۶ میلیارد دلار رسید. کاهش درآمدهای ارزی آن چنان بودجه کشور را تحت تأثیر قرار داد که در سال پایانی جنگ کسری بودجه به نیمی از کل بودجه میرسید و و تورم به ۲۹ درصد و نرخ بیکاری به ۸/۱۵ درصد رسیده بود.
دولت هاشمی رفسنجانی
کوتاه مدتی بعد از پایان جنگ، اکبر هاشمی رفسنجانی سکان هدایت کشور را بر عهده گرفت و اجرای اولین برنامه پنج ساله توسعه اقتصادی بعد از انقلاب آغاز شد. در این دوره، همزمان با افزایش درآمدهای نفتی و دریافت وامهای خارجی، دولت سیاست درهای باز اقتصادی را به اجرا در آورد. با اجرای این برنامه، حجم واردات به سرعت افزایش یافت و از ۵/۱۶ میلیارد دلار در سال ۱۳۶۸ به بیش از ۳۰ میلیارد دلار در سال ۱۳۷۰ رسید. یکسان سازی نرخ ارز در فاصله کمتر از چند ماه به دلیل افزایش حجم نقدینگی، تورم، کاهش قیمت نفت و تشدید تحریمهای آمریکا علیه ایران متوقف شد و نخستین دور اصلاحات اقتصادی که دولت هاشمی رفسنجانی آن را آغاز کرده بود خیلی زود به بن بست رسید. متأسفانه اجرای این سیاست حجم بدهیهای خارجی دولت را به بیش از ۲۳ میلیارد دلار افزایش داد و تورم ۳/۴۹ درصدی را در تاریخ ایران ثبت کرد.
با بحرانی شدن اوضاع اقتصادی، دولت هاشمی رفسنجانی که از بازپرداخت وامها عاجز مانده بود با عقب نشینی از برنامههای اعلام شده خود، واردات را محدود کرد و سیاست تثبیت را در پیش گرفت. برنامههایی چون خصوصی سازی، راه اندازی موسسات مالی و اعتباری در قالب برنامه اول، توسعه و بازگشایی بازار بورس تهران از جمله برنامههایی بود که در دوره هاشمی رفسنجانی به اجرا درآمد. تلاش دولت هاشمی رفسنجانی برای آزاد سازی نظام ارزی به شکست منجر شد و نتیجه آن نرخ تورم حدود ۵۰ درصد و بدهی بی سابقه خارجی ایران بود.
دولت خاتمی
پیروزی محمد خاتمی در انتخابات سال ۷۶ با کاهش قیمت نفت همراه بود و درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت ایران در آستانه دوران محمد خاتمی به صحنه سیاسی به ۹/۹ میلیارد دلار کاهش یافت. کسری بودجه ناشی از کاهش درآمدها با استقراض از بانک مرکزی تأمین شد اما متاسفانه افزایش حجم نقدینگی سبب شد که نرخ تورم که به حدود ۱۶ درصد کاهش یافته بود در سال ۱۳۷۸ به بیش از ۲۰ درصد برسد. بعد از آن تورم دوباره به کمتر از ۱۳ درصد کاهش یافت و دولت ساختار ارزی خود را اصلاح کرد و یکسان سازی نرخ ارز را به اجرا درآورد. تحقق رشد اقتصادی بالای شش درصد به مقامات اقتصادی ایران امکان آن را داد تا علاوه بر کنترل بدهیهای خارجی بخش عمدهای از آن را بازپرداخت کنند. بر اساس آمارهای رسمی بدهیهای خارجی دولت به حدود ۲/۹ میلیارد دلار کاهش یافتهاست.
از ۱۳۸۴ تاکنون
از سال ۱۳۸۴ و روی کارآمدن محمود احمدینژاد طرحهایی همچون طرح هدفمندسازی یارانهها و مسکن مهر به اجرا گذاشته شد. این سال، سال آغاز اجرای سند چشمانداز ۱۴۰۴ ایران محسوب میشد
منبع:ويكي پديا
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">اقتصاد چین
حجم اقتصاد چین ( $ ۱۰,۰۹۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ در سال ۲۰۱۰ ) و بلافاصله پس از اتحادیه اروپا و آمریکا یعنی در مقام سوم در جهان قرار میگیرد. چنانچه رشد کنونی اقتصادی چین همچنان ادامه یابد، چین از نظر اقتصادی، در حال رسیدن به آمریکا یعنی بزرگترین اقتصاد جهان است و باید خود را برای مقابله با پی آمدهای سیاسی و اقتصادی این موضوع آماده کند. این امر موجب نگرانیهای عمده سیاسی خواهد شد زیرا این کشور بصورت نیروی بمراتب قویتری در منطقه در آمده. بیش از ۵۰ ٪ مردم چین کشاورزند. صنعتگران ۲۴٪ و کارمندان و بازرگانان۲۶ ٪ نیروی کار فعال این کشور را تشکیل میدهند.با این وجود حدود ۲۰۰ میلیون نفر از مردم چین با درآمد روزانه کمتر از یک دلار زندگی میکنند.
صنایع اصلی چین بسیار گسترده و شامل محصولات آهن و استیل، زغال سنگ، ماشین آلات، پترولئوم، اسباب بازی، کفش و لوازم الکترونیکی است. برنج، گندم، سیب زمینی، ذرت، بادام زمینی، چای، ارزن، جو، کتان، ماهی و خوک فرآوردههای اصلی کشاورزی هستند. صادرات عمده چین ماشین آلات، پوشاک، کفش، اسباب بازی، سوخت معدنی، مواد شیمیایی و واردات آن ماشین آلات، مواد شیمیایی، آهن و استیل و سوخت معدنی است.
بانک جهانی، وضعیت اقتصادی چین را مطلوب و محیط اقتصاد کلان این کشور را با ثبات توصیف کردهاست. دولت چین در گزارشی اعلام کرده که حجم اقتصاد چین در سال ۲۰۰۴ معادل ۱۶٫۸ در صد بیش از رقمی بودهاست که در بدو امر محاسبه شده بود. حجم اقتصاد چین معادل ۲۸۳ میلیارد دلار بیشتر از مقداری است که آمار قبلی نشان داده بود. بانک جهانی آمار جدید را یک پیشرفت عمده توصیف کردهاست با وجود افزایش میزان تولید ناخالص داخلی، نرخ سرانه تولید اقتصادی هنوز بسیار پایین است و برای اینکه چین به سطح کشورهای توسعه یافته برسد هنوز راه زیادی را باید طی کند.
مقامات صندوق بینالمللی پول IMF، با اشاره به رشد مناسب دو کشور هند و چین پیش بینیهای خود را در مورد رشد اقتصادی آسیا افزایش دادند. در گزارش IMF عنوان شد: رشد اقتصادی مناسب دو کشور هند و چین باعث تعدیل تأثیرات گرانی نفت در منطقه آسیا شدهاست. مقامات صندوق بینالمللی پول، رشد اقتصادی آسیا را در سال ۲۰۰۷ ۷٪ و رشد اقتصادی دو کشور چین و هند را به ترتیب ۱۱٫۴٪ و ۸٫۵٪ علام کردند.
برخی معتقدند چین تا سال ۲۰۲۵ میلادی خواهد توانست ۱۰ شهر در حد و اندازههای نیویورک احداث کند
اوضاع کلی اقتصاد چین
از پایان دهه ۷۰ قرن ۲۰ به این طرف، صنایع خدماتی چین پیشرفت قابل ملاحظه ای حاصل کرده است. این پیشرفت در دو زمینه مشخص شده است. اول اینکه دامنه صنایع خدماتی به طور مستمر گسترش یافته است. طبق آمار، از سال ۱۹۷۸ تا سال ۲۰۰۲، ارزش افزوده صنایع خدماتی چین از ۸۶ میلیارد و ۵۰ میلیون یوان به ۳۴۵۳ میلیارد و ۳۰۰ میلیون یوان افزایش یافته که ۳۹ برابر شده و میزان رشد سالانه متوسط آن بیش از ۱۰ در صد بوده که در مقایسه با سرعت رشد ارزش تولیدات داخلی بیشتر است. در صد ارزش کل افزوده صنایع خدماتی نیز از ۴/۲۱ در صد در سال ۱۹۷۹ به ۷/۳۳ در صد در سال ۲۰۰۲ ارتقا یافته است. در سال ۲۰۰۳، با وجود تاثیرات منفی ناشی از شیوع سارس و بلایای خشکسالی و جاری شدن سیل، این صنایع همچنان توسعه سریعی داشته است. از طرف دیگر، صنایع خدماتی چین به تدریج به کانال مهم اشتغال زایی در کشورمبدل شده است. شمار دست اندرکاران این صنایع از ۴۸ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۷۸ به ۲۱۰ میلیون نفر در سال ۲۰۰۲ افزایش یافته که در مقایسه با شمار شغلهای افزوده صنایع چین در این مدت دو برابر شده است. اکنون، صنایع خدماتی با صنف غذایی، گردشگری، خرده فروشی، بانکداری، بیمه، اطلاع رسانی، حمل و نقل، آگهی، قانون، محاسبه، مدیریت خدمات ساختمان و غیره مرتبط است. طبق برنامه ریزی توسعه چین، تا سال ۲۰۲۰، نسبت ارزش افزوده صنایع خدماتی در ارزش کل تولیدات داخلی از یک سوم به بیش از ۵۰ در صد ارتقا خواهد یافت.
ویژگیهای اقتصاد چین
از آغاز سال ۱۹۷۹ حزب کمونیست چین سیاستهای اصلاحات و درهای باز را که تنگ شیائوپنگ مطرح کرد به اجرا گذارد. پس از اجرای سیاستهای اصلاحات و درهای باز به این طرف، توسعه اقتصاد ملی و اجتماعی چین به دستآوردههای چشمگیری نائل آمدهاست. چهره کشور دستخوش تغییرات تکان دهنده شد. این دوران از لحاظ وضعیت بهترین زمان پس از تأسیس جمهوری خلق و بهترین دوره برای مردم به لحاظ تامین منافع آنان به شمار میرود.
از نظر اقتصادی ویژگیهای عمده چین را میتوان چنین بر شمرد:
هدف سیاست اصلاحات خروج چین از سد و بند اقتصاد اداری است. نمونه تاریخی آن را میتوان با سیاست نپ در دهه ۲۰ شوروی مقایسه کرد، اما به لحاظ طولانی بودن، روند تجربی آن و مشخص نبودن چشم انداز نهایی آن از سیاست نپ متمایز میشود.
چین برای بسیاری از کشورهای عقب مانده الگوی مناسب و راه آن راهی نسبتاَ هموار است. الگوی چین از آن جهت قابل بررسی است که بکار گرفتن آن موجب نارضایتی صاحبان ثروت نمیشود. برعکس ثروتمندان همه کشورهای جهان از این الگو با رضایت کامل استقبال میکنند و سرمایه خود را در چین بکار میگیرند. بدین وسیله هر دو طرف از این کار سود میبرند.
در ساختمان جامعه عدالتخواه اقتصاد چین راه دیگری را در پیش گرفت. چین راه رشد اقتصادی خاص خود را پیمود. راهی را در پیش گرفت که، در هیچ جای دنیا تجربه نشده بود. بدین سبب هم در سطح کشور، هم در سطح رهبری حزبی و دولتی، با مشکلات تئوریک مواجه گردید. چنانکه حل این مشکلات با اعمال قهر امکان پذیر شد.
رهبری چین در رابطه با شوروی در دهه ۶۰ راه و روش خصمانهای در پیش گرفت. تحت پوشش انقلاب فرهنگی کادرهای بلند پایه و سرشناس را از صحنه سیاست و اداره امور مملکتی کنار زد و برای تربیت فیزیکی به نقاط دور افتاده تبعید نمود. جوانان رادیکال تحت نام گارد سرخ زندگی را فلج نمودند.
در دهات کمونهای اقتصادی و نظامی تشکیل گردید. روستائیان شب و روز کار کردند و در ازای آن یک شکم غذا دریافت نمودند. بدین ترتیب، سیستم برابری کمون اولیه ماقبل تاریخ، اقتصاد چین را با رکود بی سابقهای روبرو ساخت.
مرگ مائو تسه تونگ امکان داد تنگ شیائوپنگ یکی از رهبران مغضوب دوران حاکمیت مائو به حاکمیت برگردد و با تغییر رادیکال مسیر سیستم اقتصادی و سیاسی عوض شود، کمونهای روستائی جای خود را به سیستم اجاره داری زمین داد. تعاونیهای خانوادگی تشکیل گردد و از این طریق تولید محصولات کشاورزی افزایش یابد.
رفرم نه تنها اقتصاد کشاورزی، بلکه، کارگاهها و کارخانههای تولیدات صنعتی را در برگرفت. سرمایه خصوصی(داخلی، بویژه خارجی) امکان پیدا کرد با استفاده از کار ارزان، مواد خام ارزان، بازار وسیع داخلی تولیدات صنعتی، بویژه در تولیدات محصولات مصرفی دراز مدت، به شکل بی سابقهای افزایش یابد و بازار جهانی را تسخیر کند.
سیاست جدید اقتصادی تنگ شیائوپنگ، صحت نظریه همگرائی گالبرایت اقتصاددان سرشناس آمریکائی را به اثبات رساند. همگرائی دو سیستم اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی را با هدایت واحد دولتی متکی به اقتصاد بازار، رشد جهش وار و اعجازآمیز اقتصاد چین را تامین نمود و جهان را حیرت زده کرد و احکام منجمد تئوری مربوط به عقب ماندگی جهان سوم را زیر و رو کرد. چین در عرض ۲۰سال (۲۰۰۰- ۱۹۸۰)، راه صد ساله را پیمود. ارقام زیر، آئینه ترقی در چین است:
سال ۱۹۷۹، سال آغاز رفرم در چین بود. رهبری چین در آغاز رفرم، برنامه رشد اقتصادی سه مرحلهای تنظیم نمود و آنرا به مرحله اجرا در آورد:
.
نظام اقتصاد بازار سوسیالیستی
در ۳۰ سال اول پس از تاسیس جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹، دولت چین همواره نظام اقتصاد برنامه ای را اجرا کرده و ارگانهای مخصوص دولت برنامه ریزی و تنظیم اهداف زمینه های مختلف توسعه اقتصادی را بر عهده گرفته اند. با این نظام، اقتصاد چین می توانست با برنامه و اهداف تعیین شده با اطمینان توسعه یابد، اما شدت نیروی حیاتی و سرعت توسعه محدود بود. از پایان دهه ۷۰ قرن ۲۰، چین اصلاحات نظام اقتصاد برنامه ای را آغاز کرد. در سال ۱۹۷۸، چین در روستاها نظام مسئولیت شناسی با محور تولید مشترک و مقاطعه کاری توسط خانواده ها را اجرا کرد. در سال ۱۹۸۴، اصلاحات نظام اقتصادی از روستاها به شهرها منتقل شد و در سال ۱۹۹۲، چین جهت اصلاحات درباره ایجاد نظام اقتصاد بازار سوسیالیستی را تعیین کرد. در اکتبر سال ۲۰۰۳، چین بیش از پیش اهداف و وظایف مربوط به تکمیل نظام اقتصاد بازار سوسیالیستی را مشخص کرده که برحسب نیازهای توسعه شهری و روستایی، توسعه مناطق، توسعه اقتصادی و اجتماعی، توسعه همآهنگ انسان و طبیعت، توسعه کشور و اصلاحات و درهای باز رو به خارج، ضمن ایفای بیشتر نقش اساسی بازار در تقسیم منابع و تقویت نیروی حیاتی و توانایی رقابتی موسسات، کنترل کلان کشور و وظایف مدیریت اجتماعی و خدمات عمومی دولت را تکامل بخشیده و از لحاظ نظام، ساخت همه جانبه جامعه نسبتا مرفه تضمین شده است. وظایف عمده یاد شده عبارتند از تکمیل نظام اقتصادی اساسی حاکی از توسعه مشترک اقتصاد با مالکیت گوناگون با محور مالکیت عمومی، ایجاد نظام مساعد برای تغییر تدریجی ساختار اقتصادی غیر معقولانه حاکی از نسبت بیش از حد واحدهای سنتی و فقدان در صد واحدهای مدرن در اقتصاد و وجود فاصله زیاد بین روستاها و شهرها، شکلگیری یک مکانیسم مساعد برای توسعه همآهنگ اقتصادی مناطق، تاسیس نظام بازار مدرن یکپارچه، باز و دارای رقابت منظم، تکمیل سیستم کنترل کلان، نظام مدیریت اداری و نظام قوانین اقتصادی، تکمیل نظام اشتغال، تقسیم درآمد و تامین اجتماعی و ایجاد نظام مساعد برای توسعه پایدار اقتصادی و اجتماعی. طبق برنامه تعیین شده، تا سال ۲۰۱۰، چین نظام نسبتا کامل اقتصاد بازار سوسیالیستی را ایجاد و تا سال ۲۰۲۰، نظام نسبتا کاملتر اقتصاد بازار سوسیالیستی ایجاد خواهد کرد.
راهبرد توسعه
اکتبر سال ۱۹۸۷، در ۱۳مین نشست حزب کمونیست چین برنامه راهبردی " سه گام" ساختار مدرنیزاسیون چین به روشنی مطرح گردید. گام اول، از سال ۱۹۸۱ تا سال ۱۹۹۰، ارزش کل تولیدات داخلی دو برابر شده و مسئله خوراک و پوشاک مردم حل شود. گام دوم، از سال ۱۹۹۱ تا پایان قرن ۲۰ ارزش کل تولیدات داخلی ملی دو برابر سال ۱۹۹۰ شده و زندگی مردم به سطح جامعه نسبتا مرفه برسد. گام سوم: تا اواسط قرن ۲۱، ارزش کل سرانه متوسط تولیدات داخلی چین به سطح کشورهای نسبتا پیشرفته رسیده و زندگی مردم نسبتا مرفه شده و مدرنیزاسیون اساسا تحقق یابد. در سپتامبر سال ۱۹۹۷، ۱۵مین نشست حزب کمونیست چین اهداف یاد شده را دقیقا تعیین کرد. در یک دهه اول قرن ۲۱، ارزش کل تولیدات داخلی چین دو برابر سال ۲۰۰۰ شود و زندگی نسبتا مرفه مردم مرفه تر و نظام اقتصاد بازار سوسیالیستی نسبتا کاملی ایجاد شود. در دهه بعد، اقتصاد ملی بیشتر توسعه یافته و نظامهای مختلف کاملتر شود . تا سال ۲۰۵۰، چین اساسا مدرنیزاسیون را تحقق بخشیده و به کشور سوسیالیستی شکوفا و مقتدر، دموکراتیک و متمدن مبدل شود.
سیاستهای سرمایه گذاری
چین یکی از کشورهای جهان به لحاظ جلب سرمایه خارجی است و در صفوف مقدم جهان در این زمینه قرار دارد. حصول دستآوردهای قابل ملاحظه چین در جلب سرمایه خارجی در شرایط رکود اقتصاد جهان و کاهش سرمایه گذاری بین المللی، منوط به صدور بسیاری سیاستهای مساعد و معقول سرمایه گذاری در این کشور است. از آغاز دهه ۸۰ قرن بیستم، چین با اختصاص نیروی انسانی، مادی و مالی تاسیسات زیربنایی زیادی احداث کرده و برای سرمایه گذاری و تاسیس کارخانه در چین توسط بازرگانان خارجی محیط مطلوبی فراهم کرد. چین همچنین بیش از ۵۰۰ قانون و مقررات مربوط به اقتصاد خارجی صادر کرده و اساس و تضمین قانونی برای سرمایه گذاری بازرگانان خارجی در چین فراهم کرده است. تا پایان سال ۱۹۹۷، چین فهرست راهنمای صنایع سرمایه گذاری بازرگانان خارجی را اصلاح و منتشر کرد و بازرگانان خارجی را به سرمایه گذاری در قلمروهایی مانند اکتشاف جامع کشاورزی، انرژی، راه و ترابری، مواد اولیه مهم، فنآوری عالی و جدید، استفاده جامع از منابع، حفاظت از محیط زیست تشویق کرده و از آنها حمایت نمود. طبق مقررات سازمان تجارت جهانی و تعهدات چین به کشورهای خارجی، این کشور جمعا ۲۳۰۰ سند قانونی را سروسامان داده است که از این میان ۸۳۰ سند لغو و ۳۲۵ سند اصلاح شده است و سیستم قانونی مربوط به سرمایه گذاری بازرگانان خارجی با محور سه قانون اصلی یعنی قانون موسسات با سرمایه چینی و خارجی، قانون موسسات با همکاری چین و کشورهای خارجی، قانون موسسات با سرمایه خارجی و مشخصات این قوانین به طور اساسی صورت گرفته است. تا پایان سال ۲۰۰۳، بازرگانان از بیش از ۱۷۰ کشور و مناطق جهان در چین سرمایه گذاری کرده و تعداد موسسات با سرمایه گذاری بازرگانان خارجی به بیش از ۴۰۰ هزار رسیده است. علاوه بر این، گروه های بزرگ بین المللی و شرکتهای چند ملیتی بازار چین را مد نظر گرفته و تقریبا تمامی ۵۰۰ شرکت بزرگ اول جهان در چین سرمایه گذاری کرده اند. چین نیز توسط سرمایه گذاران و محافل بانکداری جهان به عنوان کشوری با مطلوبترین محیط سرمایه گذاری جهان ارزیابی شده است.
مناطق ویژه اقتصادی و شهرهای باز ساحلی چین
دولت چین ضمن اتخاذ تصمیماتی مبنی بر اصلاح ساختار اقتصادی در سال ۱۹۷۸، طبق برنامه و گام به گام سیاست درهای باز را اجرا کرده است. از سال ۱۹۸۰، چین در شهرهای "شن جن" ، "جو های" ، "شن تو" استان "گوانگ دونگ" و شهر "شیا من" استان "فو جیان&
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">
ویژگی های الگوي رشد اقتصادی چين
در دنياي امروز كانونهاي قدرت و ثروت متعددي وجود دارند كه در تعامل با يكديگر هستند . حضور در رخدادهاي جهاني و گريز از حاشيه نشيني ايجاب مي نمايند كه همة كشورها از جمله ايران ، ديپلماسي اقتصادي كارآمد و مؤثري براي پيشبرد اهداف خود داشته باشد .
كوشش جمهوري اسلامي براي دستيابي به موقعيت بهتر در اقتصاد جهاني مستلزم شناخت دقيق امكانات ، تواناييها و فرصتهاي موجود است .
شايد امروزه جذب مديريت ، تجربه و سرمايههاي خارجي ، انتقال تكنولوژي ، صدور خدمات و گسترش تجارت خارجي از اولويت بالايي در مناسبات سياسي و اقتصادي جمهوري اسلامي برخوردار باشد . اما توجه به اين نكتة اساسي خالي از فايده نيست كه مزيتهاي جمهوري اسلامي در بخش انرژي ، نفت و گاز براي بسياري از صاحبان سرمايه ، بازرگان و صاحبان بنگاههاي اقتصادي وسوسه انگيز است .
الگوي ژئواكونوميك جهان و وجود سه بلوك اقتصادي در حاشية اقيانوس آرام و آسيا ، قاره آمريكا و قاره اروپا نشان ميدهد كه هر سه بلوك اقتصادي از نظر « انرژي و سوخت توسعه » نيازمند خاورميانه و خليجفارس و از جمله ايران هستند .
آنچه مسلم مينمايد اين است كه كانونهاي اقتصادي جهان ناچار به تعامل با كشورهاي صاحب انرژي و كانونهاي قدرتمند خاورميانه هستند تا از مزيتهاي اقتصادي آن بهرهگيري نمايند .
ايران ، در اين ميان بايد تلاش نمايد كه با تكيه بر مزيتهاي اقتصادي خود ، دسترسي به بازارها و فرصتهاي جهاني و تقويت اقتصاد ملي ، جذب سرمايههاي خارجي را در كانون توجه قرار دهد .
از آنجايي كه اقتصاد ملي از دو مسير تجارت و سرمايه گذاري با اقتصاد جهاني مرتبط ميشود ، بر دولت و بنگاههاي جوياي كسب و كار فرض است كه قوانين و مقررات ضروري براي ايجاد تسهيلات بيشتر در اين مسير را سرلوحه كار خود قرار دهند تا اقتصاد ملي ايران با اقتصاد جهاني تعامل سازندهاي داشته باشد . با توجه به اهميت بخش انرژي و مزيت رقابتي بالاي آن در ايران و نيز محوريت اين بخش در ارتباط با جهان خارج و جذابيت بازار ايران براي بسياري از كشورها ، ايجاد يك ساختار اعتماد آفرين در بنيانهاي سياست خارجي كه در برگيرنده منافع پايهاي كشور باشد ، ضرورتي اجتناب ناپذير دارد .
اما سؤال اصلي اين است كه توسعة ايران در راستاي سند چشمانداز 20 ساله چگونه و با چه ويژگيهايي بايد دنبال شود؟
آيا ايران قادر است از تجربيات ، دستاوردها و آموزههاي ساير ملل جهان درسهاي ارزشمندي بياموزد يا خير؟
بديهي است در هر كشوري « راه توسعه » و رسيدن به « آرزوهاي ملي » ، با عبور از تنگناهاي فراوان و توجه به بسترها ، ارزشها و داشتههاي بومي و ملي ممكن و مقدور است . بر اين اساس شايد نتوان گفت كه الگوي ساير كشورها در مدار توسعه ايران قابل پياده سازي يا كپي برداري است ، اما بهرهگيري از تجربههاي آن كشورها ، مرور اشتباهات و انحرافات آنها و نگرش جامع برداشتهها و مقدورات و شيوههاي موفقيت ساير ملتها ميتواند درسهاي آموزندهاي براي مسير توسعه پر فراز و نشيب ايران باشد .
بر همين اساس ، مطالعة اجمالي روند « رشد اقتصادي » و دستاوردهاي دو دهة گذشته جمهوري خلق چين ميتواند « تجربهاي آزمون شده » براي تخفيف خطاهاي احتمالي و وسيلهاي براي عبور از تهديدها و ربايش فرصتها تلقي گردد.
چین چگونه آغاز کرد؟
پس از انقلاب 1949 و حاكميت كمونيستها بر اين كشور و با عبور از سالهاي نخستين انقلاب، همواره دو جناح قدرت در حزب كمونيست چين ظرفيتهاي ملي را به صورت مشاركتي اداره كرده و در رهبريت اين كشور به بحثهاي جدي پرداختهاند .
در يكي دو دهه نخست انقلاب، اين مباحث تحت تأثير مائو و ياران او از رنگ و بوي چنداني برخوردار نبود اما همواره سؤالاتي نظير پرسشهاي زير در ميان نخبگان و كادرهاي حزبي جريان داشت :
1- آيا اقتصاد دولتي و گسترش بدنة دولت به نفع مردم چين است يا خير ؟
2- عنصر ناكار آمدي در بدنة دولت را چه بايد كرد ؟
3- تورم نيروي انساني در ساختار اقتصادي دولت به كجا خواهد انجاميد ؟
4- چرا بهرهوري در اقتصاد چين پائين است ؟
5- چگونه بايد فنآوري سنتي و فرسوده چين را با تكنولوژي و مديريت روز آمد اصلاح كرد؟
6- مديريت، سرمايه، اطلاعات و تواناييهاي چينيهاي ماوراء بحار و ساير ملتها را چگونه ميتوان به پكن متصل نمود؟
ماجرا از دهة 80 و با قدرت گيري بيشتر جناح عملگرا و اصلاح طلب خسته از انقلاب فرهنگي ( 76-66 ) وارد مدار جديدي شد و تفكر عمل گرايانه بجاي تفكر ايدئولوژيك و جهان ستيز، گفتمان غالب جامعه گرديد.
در اين مرحله ، شعارهاو گفتمان دوران دگرديسي تبديل سياستهاي آرماني به سياستهاي ملي بود و تغييرات ساختاري و جوهري آغاز شد.
اين شعارها عبارت بودند از :
1- ساختن چين بزرگ ، مرفه و پيشرو وظيفهاي همگاني است.
2- رفاه عمومي و توسعه صلح وظيفه حزب و دولتمردان است.
3- همة قشرهاي
در لغتنامه بطور کلي کمک رايگان و اعانه (مالي) دولت به مردم در زمانهاي معين معنا شده است و عبارتست از نوعي حمايت دولت از قشر خاصي (در برخي موارد کل جامعه)، در دوره هاي زماني خاص يا اضطراري، به منظور تامين رفاه اجتماعي از طريق کاهش هزينه ها
***13 عامل اصلی عدم پیشرفت اقتصاد در کشورها***
از ساليان بسيار دور, با افزايش سطح دانش و فهم بشر, كيفيت و وضعيت زندگي او همواره در حال بهبود و ارتقا بوده است. بعد از انقلاب فرهنگي-اجتماعي اروپا (رنسانس) و متعاقب آن انقلاب صنعتي, موج پيشرفتهاي شتابان كشورهاي غربي آغاز گرديد. تنها كشور آسيايي كه تا حدي با جريان رشد قرنهاي نوزده و اوايل قرن بيستم ميلادي غرب همراه گرديد كشور ژاپن بود. بعد از رنسانس كه انقلابي فكري در اروپا رخ داد, پتانسيلهاي فراوان اين ملل, شكوفا و متجلي گرديد اما متاسفانه در همين دوران, كشورهاي شرقي روند روبهرشدي را تجربه نكرده و بعضاً سيري نزولي طي نمودند. البته بعضاً حركتهاي مقطعي و موردي در اين كشورها صورت گرفت اما از آنجاييكه با كليت جامعه و فرهنگ عمومي تناسب كافي را نداشت و مورد حمايت واقع نگرديد, به سرعت مزمحل گرديد. محمدتقيخان اميركبير در ايران, نمونهاي از اين دست است.
مباحث توسعه اقتصادي از قرن هفدهم و هجدهم ميلادي در كشورهاي اروپايي مطرح گرديد. فشار صنعتيشدن و رشد فناوري در اين كشورها توام با تصاحب بازار كشورهاي ضعيف مستعمراتي باعث شد تا در زماني كوتاه, شكاف بين دو قطب پيشرفته و عقبمانده عميق شده و دو طيف از كشورها در جهان شكل گيرد: كشورهاي پيشرفته (يا توسعهيافته) و كشورهاي عقبمانده (يا توسعهنيافته).
با خاموششدن آتش جنگ جهاني دوم و شكلگيري نظمي عمومي در جهان (در كنار به استقلال رسيدن بسياري از كشورهاي مستعمرهاي), اين شكاف بهخوبي نمايان شد و ملل مختلف جهان را با اين سوال اساسي مواجه ساخت كه ”چرا بعضي از مردم جهان در فقر و گرسنگي مطلق به سر ميبرند و بعضي در رفاه كامل؟“. از همين دوران انديشهها و نظريههاي توسعه در جهان شكل گرفت. پس در واقع نظريات ”توسعه“ بعد از نظريات ”توسعه اقتصادي“ متولد گرديد.
در اين دوران, بسياري از مردم و انديشمندان, چه در كشورهاي پيشرفته و چه در كشورهاي جهان سوم, تقصير را به گردن كشورهاي قدرتمند و استعمارگر انداختند. بعضي نيز مدرننشدن (حاكم نشدن تفكر مدرنيته بر تمامي اركان زندگي جوامع سنتي) را علت اصلي ميدانستند و ”مدرنشدن به سبك غرب“ را تنها راهكار ميدانستند. بعضي ديگر نيز وجود حكومتهاي فاسد و ديكتاتوري در كشورهاي توسعهنيافته و ضعفهاي فرهنگي و اجتماعي اين ملل را مسبب اصلي معرفي مينمودند. عدهاي هم ”دين“ يا حتي ”ثروتهاي ملي“ را علت رخوت و عدمحركت مثبت اين ملل تلقي مينمودند.
به هر تقدير اين كه كدام (يا كدامين) علت (يا علتها) اصلي و يا اوليه بوده است ويا اينكه در هر نقطه از جهان, كدامين علت حاكم بوده است از حوصله اين بحث خارج است. آنچه در اينجا براي ما اهميت دارد درك مفهوم توسعه, شناخت مكاتب و انديشههاي مختلف, و ارتباط آنها با مقوله توسعه اقتصادي و توسعه روستايي است. دانستن اين انديشههاي جهاني, ما را در انتخاب يا خلق رويكرد مناسب براي كشور خودمان ياري خواهد نمود.
”توسعه“ در لغت به معناي رشد تدريجي در جهت پيشرفتهترشدن, قدرتمندترشدن و حتي بزرگترشدن است (فرهنگ لغات آكسفورد, 2001). ادبيات توسعه در جهان از بعد جنگ جهاني دوم مطرح و مورد تكامل قرار گرفت. هدف, كشف چگونگي بهبود شرايط كشورهاي عقبمانده (يا جهان سوم) تا شرايط مناسب همچون كشورهاي پيشرفته و توسعهيافته است.
طبق تعريف, توسعه كوششي است براي ايجاد تعادلي تحققنيافته يا راهحلي است در جهت رفع فشارها و مشكلاتي كه پيوسته بين بخشهاي مختلف زندگي اجتماعي و انساني وجود دارد. به عنوان مثال حتي در كشورهاي پيشرفته نيز, پيشرفت فكري و اخلاقي انسان با پيشرفتهاي فني (و فناورانه) همساني ندارد, و يا اينكه فرهنگ عامه با تكنيكهاي وسايل ارتباط جمعي هماهنگي ندارد.
بروكفليد در تعريف توسعه ميگويد: توسعه را بايد برحسب پيشرفت به سوي اهداف رفاهي نظير كاهش فقر, بيكاري و نابرابري تعريف كنيم.
به طور كلي توسعه جرياني است كه در خود تجديد سازمان و سمتگيري متفاوت كل نظام اقتصادي-اجتماعي را به همراه دارد. توسعه علاوه بر اينكه بهبود ميزان توليد و درآمد را دربردارد, شامل دگرگونيهاي اساسي در ساختهاي نهادي, اجتماعي-اداري و همچنين ايستارها و ديدگاههاي عمومي مردم است. توسعه در بسياري از موارد, حتي عادات و رسوم و عقايد مردم را نيز دربرميگيرد.
آقاي مصطفي ازكيا در نتيجهگيري خود از بحث توسعه [19], توسعه را به معناي كاهش فقر, بيكاري, نابرابري, صنعتيشدن بيشتر, ارتباطات بهتر, ايجاد نظام اجتماعي مبتني بر عدالت و افزايش مشاركت مردم در امور سياسي جاري تعريف ميكند.
زندهياد دكتر حسين عظيمي از مجموع نظرات علماي توسعه [18], ”توسعه“ را به معناي بازسازي جامعه بر اساس انديشهها و بصيرتهاي تازه تعبير مينمايد. اين انديشهها و بصيرتهاي تازه در دوران مدرن, شامل سه انديشه ”علمباوري“, ”انسانباوري“ و ”آيندهباوري“ است. به همين منظور بايد براي نيل به توسعه, سه اقدام اساسي درك و هضم انديشههاي جديد, تشريح و تفضيل اين انديشهها, و ايجاد نهادهاي جديد براي تحقق عملي اين انديشهها صورت پذيرد.
به هر تقدير, امروز تلقي ما از مفهوم توسعه, فرآيندي همهجانبه است (نه فقط توسعه اقتصادي) كه معطوف به بهبود تمامي ابعاد زندگي مردم يك جامعه (به عنوان لازم و ملزوم) است. ابعاد مختلف توسعه ملي عبارتند از: توسعه اقتصادي, توسعه سياسي, توسعه فرهنگي و اجتماعي, و توسعه امنيتي (دفاعي). مناسب نيست بدون توجه به كليه ابعاد توسعه, صرفاً به يك جنبه اولويت بخشيد و ديگر بخشها را در دستوركار آينده قرار داد.
براي ماركسيستها, نقش بورژوازي در مرحله گذار از فئوداليسم به سرمايهداري (در كشورهاي جهان سوم) موضوع اصلي به شمار ميرود. مترادف با مفاهيم ”سنتي“ و ”مدرن“, ماركسيستها دو مقوله ”فئودالي“ و ”سرمايهداري“ را بكار ميبرند و از اين بحث ميكنند كه آيا ميتوان از برخي از اين مراحل گذشت و يا آنها را تركيب كرد و يا اينكه ميبايست نوعي توالي خطي ثابت از توسعه را دنبال كرد. آنها كشورهاي جهان سوم را به فئودالي, سرمايهداري ويا حتي نيمهفئودالي و نيمهسرمايهداري طبقهبندي كردهاند.
طبق اين نظريه, كشورهاي درحال توسعه از دو بخش كاملاً مجزا تشكيل شدهاند: اول بخش سرمايهداري كه پذيراي دگرگوني شده و با سمتگيري به سوي بازار به دنبال كسب حداكثر سود است. دوم بخش سنتي كشاورزي كه ايستا بوده و كمتر مازادي براي بازار داشته و علاقه كمتري به كسب حداكثر سود دارد. بيكاري پنهان در سراسر بخش كشاورزي اشاعه دارد و بازده, به علت ناچيزبودن انباشت سرمايه فقط از زمين و نيروي كار حاصل ميشود. اما در بخش صنعتي, زمين اهميت چنداني ندارد و رابطه ميان كار و سرمايه مطرح است. برخي محققان معتقدند اين دو بخش كاملاً از هم مجزا هستند و رابطهاي با هم ندارند اما محققان ديگري (همچون فرانك) معتقدند كه سلسله سازوكارهايي براي روابط اين دو بخش وجود دارد كه طي آن, بخش مدرن, بخش سنتي را مورد بهرهكشي قرار داده و سبب توسعهنيافتگي آن ميگردد. در واقع يك سري روابط استثمارگرانه زنجيرهاي ميان پيشرفتهترين بخش و عقبافتادهترين بخش جامعه وجود دارد.
اصلاح شيوه توليد (به عنوان واحد اقتصادي) و ساختارهاي طبقاتي جامعه, كه در فرآيند گذار از جامعه فئودالي به سمت جامعه سرمايهداري اتفاق ميافتد ايده اصلي اين نظريه محسوب ميشود. [19]
از آنجاييكه تفكر غالب اواسط قرن بيستم در زمينه توسعه (بدليل ضعف و فقر مفرط جوامع عقبمانده) با اولويتدهي به توسعه اقتصادي عجين گرديد و انديشمندان اين دو را در قالب يك نظريه مطرح مينمودند (توسعه = توسعه اقتصادي), ديدگاهها و مكاتب مختلفي ظهور نمود كه براي تكميل اين بحث در اينجا بدانها ميپردازيم. مكاتب و الگوهاي توسعه اقتصادي بعد از جنگ جهاني دوم, را ميتوان در 5 شاخه تفكري ذيل ديد [5]:
1. الگوي خطي مراحل رشد:
نظريهپردازان دهه 1950 و 1960, فرآيند توسعه را به عنوان يك رشته از مراحل تناوبي رشد اقتصادي, كه تمام كشورها بايد از آن عبور كنند, ميدانستهاند. اين نظريه اساساً يك نظريه اقتصادي توسعه بود كه برطبق آن, اندازه و تركيب صحيح پسانداز (و سرمايهگذاري) و كمك خارجي لازم بود تا كشورهاي جهان سوم, راه رشد اقتصادي را كه از نظر تاريخي به وسيله كشورهاي توسعهيافته, پيموده شده بود, طي كنند و بدين ترتيب, توسعه مترادف با رشد اقتصادي شد. از جمله اين نظريات ميتوان به ”مراحل رشد روستو“ (5 مرحل رشد از جامعه سنتي به يك جامعه توسعهيافته داراي مصرف انبوه) و ”مدل رشد هارود-دومار“ (لزوم پسانداز ملي و سپس سرمايهگذاري در راستاي توليد و رشد كشور) اشاره كرد.
طبق تعريف, كشورهايي ”توسعهيافته“ قلمداد ميشوند كه كاملاً صنعتي شده و داراي سيستمهاي اقتصادي پيچيدهاي باشند (فرهنگ لغات آكسفورد, 2001). كشورهاي ”صنعتيشده“ نيز كشورهايي هستند كه بيش از 25 درصد از توليد ناخالص داخلي آنان را فعاليتهاي صنعتي تشكيل دهد, در واقع محور اقتصادشان, توليدات (و صادرات) صنعتي باشد [16]. اما آنچه بيشتر حائز اهميت است داشتن درآمد سرانه بالا است (بيشتر از 10000 دلار در سال).
امروز پيشنهاد ميگردد كه بهجاي تعبير كشورهاي جهان سوم (عقبمانده) از اصطلاح ”كشورهاي درحالتوسعه“ استفاده شود. كشورهاي درحالتوسعه نيز خود به كشورهاي ”بيشترتوسعهيافته“ و ”كمترتوسعهيافته“ تقسيم ميشوند. بعضاً پارامترها و سطوحي براي اين تعاريف (مثلاً براساس ميزان درآمد سرانه) بكار ميرود, منتها شاهد اتفاق جهاني در اين حوزه نيستيم. اما بهطور كيفي و كلي ميتوان ويژگيهاي مشترك كشورهاي درحالتوسعه را اينگونه دستهبندي كرد [19]:
1. 1. پايينبودن سطح و كيفيت زندگي مردم
2. 2. بيكاري و كمكار, و پايينبودن ميزان بهرهوري كار (و نيروي كار)
3. 3. وابستگي زياد به توليدات كشاورزي ويا صادرات مواد اوليه (منابع طبيعي)
4. 4. وابستگي اقتصادي و آسيبپذيري در روابط بينالمللي
5. 5. ساختار سياسي و حكومتي نامناسب و ناكارآمد
6. 6. مشخصههاي اجتماعي:
الف. نابرابري اجتماعي
ب. ضعف طبقات متوسط
ج. بيسوادي
د. مشكلات بهداشتي و درماني
بايد ببن دو مفهوم ”رشد اقتصادي“ و ”توسعه اقتصادي“ تمايز قايل شد. رشد اقتصادي, مفهومي كمي است در حاليكه توسعه اقتصادي, مفهومي كيفي است. ”رشد اقتصادي“ به تعبير ساده عبارتست از افزايش توليد (كشور) در يك سال خاص در مقايسه با مقدار آن در سال پايه. در سطح كلان, افزايش توليد ناخالص ملي (GNP) يا توليد ناخالص داخلي (GDP) در سال موردنياز به نسبت مقدار آن در يك سال پايه, رشد اقتصادي محسوب ميشود كه بايد براي دستيابي به عدد رشد واقعي, تغيير قيمتها (بخاطر تورم) و استهلاك تجهيزات و كالاهاي سرمايهاي را نيز از آن كسر نمود [2].
منابع مختلف رشد اقتصادي عبارتند از افزايش بكارگيري نهادهها (افزايش سرمايه يا نيروي كار), افزايش كارآيي اقتصاد (افزايش بهرهوري عوامل توليد), و بكارگيري ظرفيتهاي احتمالي خالي در اقتصاد.
”توسعه اقتصادي“ عبارتست از رشد همراه با افزايش ظرفيتهاي توليدي اعم از ظرفيتهاي فيزيكي, انساني و اجتماعي. در توسعه اقتصادي, رشد كمي توليد حاصل خواهد شد اما در كنار آن, نهادهاي اجتماعي نيز متحول خواهند شد, نگرشها تغيير خواهد كرد, توان بهرهبرداري از منابع موجود به صورت مستمر و پويا افزايش يافته, و هر روز نوآوري جديدي انجام خواهد شد. بعلاوه ميتوان گفت تركيب توليد و سهم نسبي نهادهها نيز در فرآيند توليد تغيير ميكند. توسعه امري فراگير در جامعه است و نميتواند تنها در يك بخش از آن اتفاق بيفتد. توسعه, حد و مرز و سقف مشخصي ندارد بلكه بدليل وابستگي آن به انسان, پديدهاي كيفي است (برخلاف رشد اقتصادي كه كاملاً كمي است) كه هيچ محدوديتي ندارد [2].
توسعه اقتصادي دو هدف اصلي دارد: اول, افزايش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ريشهكني فقر), و دوم, ايجاد اشتغال, كه هر دوي اين اهداف در راستاي عدالت اجتماعي است. نگاه به توسعه اقتصادي در كشورهاي پيشرفته و كشورهاي توسعهنيافته متفاوت است. در كشورهاي توسعهيافته, هدف اصلي افزايش رفاه و امكانات مردم است در حاليكه در كشورهاي عقبمانده, بيشتر ريشهكني فقر و افزايش عدالت اجتماعي مدنظر است.
از جمله شاخصهاي توسعه اقتصادي يا سطح توسعهيافتگي ميتوان اين موارد را برشمرد [2]:
الف. شاخص درآمد سرانه: از تقسيم درآمد ملي يك كشور (توليد ناخالص داخلي) به جمعيت آن, درآمد سرانه بدست ميآيد. اين شاخص ساده و قابلارزيابي در كشورهاي مختلف, معمولاً با سطح درآمد سرانه كشورهاي پيشرفته مقايسه ميشود. زماني درآمد سرانه 5000 دلار در سال نشانگر توسعهيافتگي بوده است و زماني ديگر حداقل درآمد سرانه 10000 دلار.
ب. شاخص برابري قدرت خريد (PPP): از آنجاكه شاخص درآمد سرانه از قيمتهاي محلي كشورها محاسبه ميگردد و معمولاً سطح قيمت محصولات و خدمات در كشورهاي مختلف جهان يكسان نيست, از شاخص برابري قدرت خريد استفاده ميگردد. در اين روش, مقدار توليد كالاهاي مختلف در هر كشور, در قيمتهاي جهاني آن كالاها ضرب شده و پس از انجام تعديلات لازم, توليد ناخالص ملي و درآمد سرانه آنان محاسبه ميگردد.
ج. شاخص درآمد پايدار (GNA, SSI): كوشش براي غلبه بر نارساييهاي شاخص درآمد سرانه و توجه به ”توسعه پايدار“ به جاي ”توسعه اقتصادي“, منجر به محاسبه شاخص درآمد پايدار گرديد. در اين روش, هزينههاي زيستمحيطي كه در جريان توليد و رشد اقتصادي ايجاد ميگردد نيز در حسابهاي ملي منظور گرديده (چه به عنوان خسارت و چه به عنوان بهبود منابع و محيط زيست) و سپس ميزان رشد و توسعه بدست ميآيد.
د. شاخصهاي تركيبي توسعه: از اوايل دهه 1980, برخي از اقتصاددانان به جاي تكيه بر يك شاخص انفرادي براي اندازهگيري و مقايسه توسعه اقتصادي بين كشورها, استفاده از شاخصهاي تركيبي را پيشنهاد نمودند. به عنوان مثال ميتوان به شاخص تركيبي موزني كه مكگراناهان (1973) برمبناي 18 شاخص اصلي (73 زيرشاخص) محاسبه مينمود, اشاره كرد (بعد, شاخص توسعه انساني معرفي گرديد).
و. شاخص توسعه انساني (HDI): اين شاخص در سال 1991 توسط سازمان ملل متحد معرفي گرديد كه براساس اين شاخصها محاسبه ميگردد: درآمد سرانه واقعي (براساس روش شاخص برابري خريد), اميد به زندگي (دربدو تولد), و دسترسي به آموزش (كه تابعي از نرخ باسوادي بزرگسالان و ميانگين سالهاي به مدرسهرفتن افراد است).
اسميت يكي از مشهورترين اقتصاددانان خوشبين كلاسيك است كه از او به عنوان ”پدر علم اقتصاد“ نام برده ميشود. اسميت و ديگر اقتصاددانان كلاسيك (همچون ريكاردو و مالتوس), ”زمين“, ”كار“ و ”سرمايه“ را عوامل توليد ميدانستند. مفاهيم دست نامرئيِ ”تقسيم كار“, ”انباشت سرمايه“ و ”گسترش بازار“, اسكلت نظريه وي را در توسعه اقتصادي تشكيل ميدهند. تعبير ”دستهاي نامرئي“ آدام اسميت را ميتوان, به طور ساده, نيروهايي دانست كه عرضه و تقاضا را در بازار شكل ميدهند, يعني خواستها و مطلوبهاي مصرفكنندگان كالاها و خدمات (از يك طرف) و تعقيب منافع خصوصي توسط توليدكنندگان آنان (از طرف ديگر), كه در مجموع سطوح توليد و قيمتها را به سمت تعادل سوق ميدهند. او معتقد بود ”سيستم مبتني بر بازارِ سرمايهداريِ رقابتي“ منافع همه طرفها را تامين ميكند.
اسميت سرمايهداري را يك نظام بهرهور با تواني بالقوه براي افزايش رفاه انسان ميديد. بخصوص او روي اهميت تقسيم كار (تخصصيشدن مشاغل) و قانون انباشت سرمايه به عنوان عوامل اوليه كمككننده به پيشرفت اقتصادي سرمايهداري (و يا به تعبير او ”ثروت ملل“) تاكيد ميكرد. او اعتقاد داشت ”تقسيم كار“ باعث افزايش مهارتها و بهرهوري افراد ميشود و باعث ميشود تا افراد (در مجموع) بيشتر بتوانند توليد كنند و سپس آنان را مبادله كنند. بايد بازارها توسعه يابند تا افراد بتوانند مازاد توليد خود را بفروشند (كه اين نيازمند توسعه زيرساختهاي حملونقل است). بعلاوه رشد اقتصادي تا زماني ادامه خواهد داشت كه سرمايه انباشته گردد و پيشرفت فناوري را موجب گردد, كه در اين ميان, وجود رقابت و تجارت آزاد, اين فرآيند را تشديد مينمايد.
آدام اسميت اولويتهاي سرمايهگذاري را در كشاورزي, صنعت و تجارت ميدانست, چون او معتقد بود به دليل نياز فزايندهاي كه براي مواد غذايي وجود دارد كمبود آن (و تاثيرش بر دستمزدها) ميتواند مانع توسعه شود. تئوري توسعه اقتصادي اسميت, يك نظريه گذار از فئوداليسم به صنعتيشدن است
2. نظريه مالتوس (1823-1766):
شهرت مالتوس بيشتر به نظريه جمعيتي وي مربوط ميشود حال آنكه وي در مورد مسايل اقتصادي مانند اشباع بازار و بحرانهاي اقتصادي نيز داراي نظريات دقيقي است. در اينجا به صورت گذرا هر دو را بيان ميكنيم:
الف. نظريه جمعيتي مالتوس: او معتقد بود با افزايش دستمزدها (فراتر از سطح حداقلي معيشت), جمعيت افزايش مييابد, چون همراهي افزايش دستمزدها با افزايش ميزان توليد, باعث فراواني بيشتر مواد غذايي و كالاهاي ضروري شده و بچههاي بيشتري قادر به ادامه حيات خواهند بود. به اعتقاد او, وقتي دستمزدها افزايش مييابد و با فرض سيريناپذيري اميال جنسي فقرا, ميتوان انتظار داشت كه در صورت عدموجود موانع, جمعيت طي هر نسل (هر 25 سال يكبار) دو برابر گردد. به همين علت, عليرغم افزايش درآمدهاي فقرا, همچنان طبقات فقيرتر جامعه, فقير باقي ميمانند. در مقابل رشد محصولات كشاورزي فقط به صورت تصاعد حسابي و با نرخ 1و2و3و4و ... افزايش مييابد. بدين خاطر, ناكافيبودن توليد مواد غذايي باعث محدودشدن رشد جمعيت شده و بعضاً درآمد سرانه نيز به سطحي كمتر از معيشت تنزل مييابد. تعادل وقتي بوجود ميآيد كه نرخ رشد جمعيت, با افزايش ميزان توليد همگام گردد.
ب. نظريه اشباع بازار مالتوس: او بيان ميدارد كه كارگران بايستي بيش از ارزش كالاهايي كه تمايل به خريد آنها دارند ارزش ايجاد نمايند تا توسط كارفرمايان استخدام شوند. اين امر باعث ميشود كه كارگران قادر به خريد كالاهاي توليدي خود نباشند, لذا لازم است چنين كالاهايي توسط ديگر اقشار جامعه خريداري شود. به نظر وي, اگرچه سرمايهداران قدرت مصرف منافع خود را دارند اما بيشتر مايل به گردآوري ثروت هستند. مالكان زمين هم كه مايل به خريد چنين كالاهاي مازادي هستند نميتوانند تمام مازاد توليد را جذب نمايند. به همين خاطر ”جنگ“ (براي تصاحب بازارهاي جديد و افزايش توليد) راهگشاي معضل اشباع بازار براي كشورهايي همچون آمريكا و انگلستان بوده است. او پيشنهاد ميكند در مواقعي كه كشور دچار بحران است بايد به افزايش هزينهها در كارهايي كه بازده و سودشان مستقيماً براي فروش وارد بازار نميشود (همچون راهسازي و كارهاي عمومي) پرداخت.
3. نظريه ريكاردو (1823-1772):
ريكاردو با پذيرش نظريه جمعيتي مالتوس, به توسعه مكتب كلاسيك بنيانگذاريشده توسط اسميت پرداخت. درحاليكه اسميت روي مساله ”توليد“ تاكيد ميورزيد, ريكاردو بر مبحث ”توزيع درآمد“ متمركز گرديد و بعداً نئوكلاسيكها (شاگردان وي) بر ”كارآيي“ متمركز شدند. دو نظريه معروف او, ”قانون بازده نزولي“ و ”مزيت نسبي“ است:
الف. قانون بازده نهايي نزولي: به اعتقاد ريكاردو, همزمان با رشد اقتصادي و جمعيتي, بهدليل افزايش نياز به مواد غذايي و محصولات كشاورزي, كشاورزان مجبور خواهند شد زمينهاي داراي بهرهوري پايينتر را نيز زير كشت ببرند (بعد از زمينهاي درجه يك كه درآغاز زير كشت ميروند, زمينهاي درجه دو و درجه سه مورد استفاده قرار ميگيرند). از آنجاييكه بهرهوري زمينهاي درجه 2, 3 و 4 كمتر از زمينهاي درجه 1 است, هزينه توليد در آنان افزايش مييابد. درنتيجه قيمت مواد غذايي افزايش يافته و بالتبع سود بادآوردهاي (رانت) نصيب صاحبان زمينهاي درجه 1 ميگردد. مقدار اين رانتِ دريافتي توسط صاحبان زمين, همگام با رشد جمعيت افزايش يافته و باعث كاهش درآمد كل جامعه (دردسترس كارگران و مهمتر از آن سود سرمايهگذاران) ميشود. او از اينجا نتيجه ميگيرد كه منافع صاحبان زمين درمقابل منافع ديگر طبقات جامعه قرار ميگيرد. او بيان ميدارد كه وقتي يك اقتصاد درحالرشد به حداكثر ميزان درآمد سرانه دست مييابد پس از آن بهدليل افزايش مستمر قيمت مواد غذايي, درآمد سرانه كاهش خواهد يافت. نهايتاً اقتصاد به يك وضعيت ايستا يا تعادلي ميرسد كه در آن, كارگران صرفاً دستمزدهايي در سطح حداقل معيشت دريافت ميكنند. به اعتقاد او, رشد اقتصادي در يك جامعه سرمايهداري در سايه وجود مواد غذايي ارزانقيمت (كه به معني پايينتربودن دستمزدهاي كارگران صنعتي و بالاتررفتن سودهاي سرمايهداران است) و درنتيجه افزايش امكان انباشت سرمايه در صنعت, توليد بيشتر و درنهايت افزايش درآمدهاي اقتصادي كل, تحقق مييابد.
از ديدگاه ريكاردو, افزايش بهرهوري كشاورزي (در مقايسه با صنعت), پايه اساسي رشد اقتصادي است. او اعتقاد داشت در بلندمدت با پيشرفت فناوري, بهرهوري زمينهاي كشاورزي افزايش مييابد. ريكاردو تعقيب سياست درهاي باز براي تجارت آزاد را براي پاييننگهداشتن سطح دستمزدهاي اسمي, توصيه نمود.
ب. نظريه مزيت نسبي: براساس اين نظريه, مبادله آزاد مابين كشورها, باعث افزايش مقدار توليدات (محصول) جهاني ميشود. اگر هر كشوري به توليد كالاهايي روي آورد كه توانايي توليد آنها را با هزينه نسبي كمتري (در مقايسه با ديگر شركا و رقباي تجاري خود) دارد, در اين صورت, كشور مفروض قادر خواهد بود, مقداري از كالاهايي را كه با هزينه كمتري توليد ميكند با كالاهاي ديگري كه ملتهاي ديگر قادر به توليد ارزانتر آنها هستند, مبادله نمايد. در پايان يك دوره زماني, ملتها درخواهند يافت كه امكانات مصرف آنها, در اثر تجارت و تخصصيشدن, نسبت به زماني كه همه كالاهاي موردنياز خود را در داخل كشورهايشان توليد ميكردهاند, افزايش يافته است. به همين خاطر, اقتصاددانان, تجارت آزاد جهاني را مطلوب ميدانند چون باعث افزايش توليد ناخالص ملي كشورها و بالتبع افزايش رفاه ملتها خواهد شد. او به كمك مفهوم ”هزينه فرصت“ نشان داد كه نبايد كشورها (بنابر اعتقاد اقتصاددانان گذشته) صرفاً بر توليد كالاهايي كه در آنها داراي مزيت مطلق (در مقابل ديگر كشورها) هستند, متمركز شوند بلكه در داخل كشور نيز بايد با درنظرگرفتن هزينه جايگزيني يك كالا با كالاي ديگر, برمبناي مزيت نسبي (مقايسهاي) عمل كرد. بدين طريق همه كشورها متقابلاً منتفع خواهند شد. تحليل مزيت نسبي (مقايسهاي) ريكاردو براي اثبات تخصصيشدن در توليد و تجارت, بهترين سياستي است كه كشورها بايد تعقيب كنند. آنچه بايد بر نظريه ريكاردو بيفزاييم (به عنوان نقد) اينست كه اينكه كشوري در چه زمينهاي متخصص شود از صِرف تخصصيشدن, مهمتر است, چون برخي كالاها داراي تقاضاي روبهگسترشي در سطح جهان هستند كه ديگر كالاها از آن محرومند.
4. مدل رشد كلاسيك:
از مجموع ديدگاههاي اقتصاددانان كلاسيكي كه گفتيم, مدل رشد اقتصادي كلاسيك سربرآورد. از ديدگاه آنان, توسعه اقتصادهاي سرمايهداري, مسابقهاي بود بين پيشرفت فناوري و رشد جمعيت, كه در آن براي مدتي, پيشرفت فناوري در راس قرار داشت اما روزي اين سرآمدي پايان خواهد يافت (و يا دچار ركود ميشود) و اقتصاد سير نزولي در پيش خواهد گرفت. پيشرفت فناوري, به نوبه خود, وابسته به انباشت سرمايه است كه بسترساز ماشينيشدن و تقسيم كار است. نرخ انباشت سرمايه نيز به سطح و روند تغيير سودها وابسته است. به طور خلاصه بايد گفت, پيشرفت واقعي (به مفهوم برخورداري از يك سطح زندگي بالاتر كه بهگونهاي پايدار و مستمر در طي زمان رشد نمايد) در اين مدل وجود ندارد. بلكه مدلهاي رشد ارايهشده توسط اين اقتصاددانان (كلاسيك), نويدبخش توقف پيشرفت اقتصادي اين كشورها در بلندمدت است, زماني كه ديگر درآمد سرانه, امكان رشد بيشتر را از دست خواهد داد.
(از آنجاييكه اين الگو بر مفاهيم رياضي پيچيده و نمودارهاي اقتصادي متكي است, از بيان و شرح آنها خودداري مينماييم).
5. نظريه كارل ماركس (1883-1818):
ماركس برخلاف اسميت, مالتوس و ريكاردو, سرمايهداري را غيرقابلتغيير نميدانست. او به سرمايهداري به عنوان يكي از شيوههاي توليدي كه با كمون اوليه شروع شد, سپس وارد مرحله بردهداري شد و پس از آن شيوه توليد فئوداليسم در جوامع حاكم گرديد, مينگريست. او معتقد بود سرمايهداري مرحله چهارم از شيوههاي توليدي رايج در جهان است كه نهايتاً فروميپاشد. اين فروپاشي بخاطر ركود نخواهد بود بلكه بهدلايل اجتماعي خواهد بود و نهايتاً جهان به يك مرحله نهايي به نام كمونيسم خواهد رسيد. عقيده او نقطه مقابل استوارت ميل محسوب ميشود چون او سرمايهداري را مرحله نهايي توسعه انساني ميدانست. ماركس قدرت توليدي سيستم سرمايهداري را مورد ستايش قرار ميدهد اما هزينه انساني توليد چنين ثروتي را (بخصوص توزيع شديداً يكجانبه آن را ) مورد انتقاد قرار ميداد. او بر اين باور بود كه ارزش افزوده توليد, فقط ناشي از كار طبقه كارگر (پرولتاريا) است درحاليكه سرمايهداران سهم غيرمتناسبي از درآمد را صرفاً بهخاطر تملك ابزار توليد به خود اختصاص ميدهند. ماركس هوشمندانه دريافت كه توزيع درآمد در جوامع سرمايهداري بسيار غيرمنصفانه و غيرعادلانه است.
6. مدل رشد اقتصادي سرمايهداري ماركس:
از نظر ماركس هر يك از شيوههاي توليد (كمون اوليه, بردهداري و فئوداليسم, سرمايهداري, سوسياليسم و كمونيسم) داراي دو مشخصه عمده ”نيروهاي توليد“ و ”روابط توليد“ هستند. نيروهاي توليد مربوط به ساختار فني توليد (همچون سطح و نرخ تغيير فناوري, ابزارها و وسايل توليد, و منابع طبيعي) است درحاليكه روابط توليد به شيوههاي خاص روابط انسانها در جريان توليد مربوط ميشود. به عبارت ديگر, روابط توليدي به روابط اجتماعي ميان افراد بهويژه رابطه فرد با ابزار توليد گفته ميشود.
در نظام سرمايهداري, رابطه طبقاتي اوليه به صورت ارتباط بين سرمايهدار و طبقه كارگر غيرمالكي كه مجبور است بهمنظور زندهماندن براي سرمايهدار كار كند, بوجود آمد. از ديدگاه ماركس, موفقيتهاي طبقاتي براساس نقشي كه هر كس در فرآيند توليد ايفا ميكند, قابل تعريف است. تابع توليد عمومي ماركس, تقريباً شبيه تابعي است كه توسط كلاسيكها عرضه شده است, با اين تفاوت كه ماركس تاكيد بيشتري بر روي ساختارهاي نهادي و طبقاتي جامعه نموده است.
نكته اساسي از ديدگاه ماركس اينست كه سرمايهداران, انباشت سرمايه براي كسب سودهاي بالاتر را, ادامه ميدهند. اما درنهايت, افزايش يا كاهش سودها, وابستگي قطعي به سطح ارزش افزوده دارد و نه به نرخ رشد جمعيت ويا زمينهاي غيرمرغوب كشاورزي. افزايش سود, نيازمند كوششي بيوقفه از سوي سرمايهداران براي استثمار هرچهبيشتر كارگران ازطريق افزايش بهرهوري يا كاهش دستمزدهاي واقعي آنان است. ماركس برخلاف ساير كلاسيكها, ركودي را براي درآمد سرانه پيشبيني نكرد, بلكه او بر عدمتعادل درآمدها در جامعه سرمايهداري تاكيد ورزيد و سهمهاي درآمدي را وابسته به مبارزات طبقاتي (ظهوركننده) ميدانست.
(از شرح روابط پيچيده رياضي اين مدل توسعه اقتصادي اجتناب ميكنيم).
7. نظريه شومپيتر (1950-1870):
جوزف شومپيتر اعتقاد داشت ماشين سرمايهداري علاوه براينكه قادر است نرخهاي بالاي رشد اقتصادي توليد كند, بلكه ميتواند ضررهاي اجتماعي آن را نيز جبران نمايد. او قلباً از جامعه مدني سرمايهداري خالص, لذت ميبرد و آن را تاييد ميكرد. با اين وجود او نيز ركود و فروپاشي سرمايهداري را باور داشت. او تحليلش را اينگونه آغاز ميكند كه يك اقتصاد در تعادل ايستا قرار دارد و ويژگي آن يك ”جريان دوري“ است كه براي هميشه تكرار ميشود. در اين سيستم اقتصادي, هر بنگاه در تعادل رقابتي كامل قرار دارد كه هزينههاي آن دقيقاً معادل درآمدهاي آن است و سود صفر است. فرصتهاي سود وجود ندارد و خانوادهها نيز همچون يك بنگاه در چنين حالتي به سر ميبرند.
اساس توسعه اقتصادي, قطع اين جريان دوري است كه به شكل يك ”نوآوري“ اتفاق ميافتد. نوآوري, ساخت ماشين و ابزار جديد را ضروري مينمايد. اين نوآوري از سه طريق اتفاق ميافتد: جايگزيني ماشينآلات و ابزارهاي غيرقابلاستفاده فعلي, انتظار كسب سودهاي انحصاري از يك زمينه جديد, توليد محصول جديدي كه مردم حاضر به كاهش پساندازهاي خود براي خريد آن كالا باشند. او خودش بر راه دوم تاكيد ميورزد. بعلاوه او به طور جدي بر لزوم وجود ”كارآفرينان“ تمركز ميكند و بيان ميدارد كه اين افراد با كشف فرصتهاي نوين, جريان عظيمي از سرمايهگذاريها و سودها را به راه مياندازند.
مدل رياضي نظريه او سه تفاوت با مدلهاي كلاسيك و ماركسي دارد: معرفي نرخ بهره و اهميت آن, جداسازي انواع مختلف سرمايهگذاريها (بخصوص از حوزه نوآوريها), تاكيد بر محوريبودن كارآفريني براي رشد اقتصادي. شومپيتر معتقد بود رشد اقتصادي در ”فضاي اجتماعيِ“ پرورنده كارآفرينان اتفاق ميافتد. اما او چندان عوامل شكلدهنده چنين فضاي خاص را باز نميكند. او بيان ميدارد كه بازارهاي مالي, اعتباردهندگان و بانكها براي قدرتبخشيدن به كارآفرينان بوجود ميآيند. از نظر او, دولت بايد به نفع كارآفرينان دخالت كرده و اعتبارات ارزان (كمبهره) در اختيار آنان بگذارد.
8. مدل توسعه لوئيس-فِي-رانيس (L-F-R):
اولين و مشهورترين مدل توسعهاي كه حداقل بطور ضمني به فرآيند مهاجرت از روستا به شهر توجه كرد, مدل آرتور لوئيس (1954) است كه بعداً توسط جان فِي و گوستاو رانيس (1961) فرموله شده و توسعه يافت. اين مدل به عنوان نظريه عمومي فرآيند توسعه ”نيروي كار مازاد“ ملتهاي جهان سوم در طي دهههاي 1950 و 1960 شناخته شد.
در اين مدل, اقتصاد شامل دو بخش است:
اول, بخش سنتي (بخش روستايي موجود), كه مشخصه آن بهرهوري بسيار پايين (حتي در حد صفر) و ”مازاد“ نيروي كار است.
دوم, بخش صنعتي (درون شهري), كه داراي بهرهوري بالايي است و به تدريج از بخش روستايي, نيروي كار جذب آن ميگردد.
اين مدل برروي فرآيند انتقال نيروي كار و رشد اشتغال در بخش صنعتي (مدرن) متمركز ميشود كه ناشي از گسترش و رشد توليد در آن است. سرعت اين انتقال, وابسته به نرخ تراكم سرمايه صنعتي در بخش مدرن است. نرخ تراكم سرمايه نيز, به نوبه خود, وابسته به مازاد سودهاي حاصلشده در بخش مدرن (پس از كسر دستمزدها) است. فرضهاي اساسي اين نظريه اينست كه سرمايهداران تمامي سودهاي حاصله را مجدداً سرمايهگذاري مينمايند و سطح دستمزدها در بخش شهري ثابت بوده و مقداري (حدود 30 درصد) بالاتر از مناطق سنتي روستايي است. با اين وجود, عرضه نيروي كار به مناطق شهري (عليرغم سطح ثابت دستمزدهاي شهري) كاملاً كششپذير و باجاذبه محسوب ميشود.
جريان فوق تا جايي ادامه پيدا ميكند كه همه نيروي كار مازاد بخش سنتي (روستايي) جذب بخش مدرن شهري شوند. از آن به بعد, منحني عرضه نيروي كار شيب مثبت خواهد داشت, به اين معني كه اشتغال و دستمزد شهري با يكديگر رشد خواهند كرد. انتقال ساختاري اقتصاد با ايجاد تعادل در جابجايي فعاليتهاي اقتصادي از بخش كشاورزي روستايي به صنعت شهري اتفاق خواهد افتاد.
انديشمندان و صاحنظران امر توسعه اقتصادي با بررسي وضعيت كشورهاي مختلف جهان (و از نگاه توسعهيافتگي يا توسعهنيافتگي اقتصادي: توسعه=توسعه اقتصادي) به كندوكاو در اين حوزه پرداختند. در زمينه ريشه و علل اصلي فرآيند توسعه و توسعهيافتگي در كشورهاي مختلف جهان, اين نظريات و رويكردها ارايه گرديد [3]:
1. رويكرد تفاوت در منابع خدادادي (دادهها) و مواهب طبيعي: برخي انديشمندان, نحوه توزيع منابع در مناطق مختلف جهان را تبيينكننده نظم و قوانين طبيعي حاكم بر دنيا ميدانند. اگر توزيع منابع و شرايط را داده شده (و برونزا) فرض كنيم, انتخاب محل سكونت انسانها بين مناطق, تاحدي از اين توزيع تبعيت خواهد كرد. برطبق اين نگاه, وفور منابع طبيعي و شرايط جوي مناسب, جزء اصول اوليه و علت اساسي حركت كشورها به سمت توسعه محسوب ميشود.
2. رويكرد تفاوتهاي نژادي: اگر نحوه توزيع انسانها در مناطق جغرافيايي مختلف (حداقل در مراحل اوليه توسعه) را همراه با توزيع نژادها و قبايل مختلف در نظر بگيريم, ميتوان گفت پديده توسعه در برخي مناطق و در ميان برخي نژادها بيشتر تحقق يافته است.
3. رويكرد تفاوتهاي ارزشي و فرهنگي: در اين ديدگاه, تحليلها و تفسيرها حول دو محور ارزشها و انگيزشهاي بازدارنده و مانع رشد, و ارزشهاي پيشبرنده و ارتقادهنده رشد, تمركز مييابد. بعنوان مثال, ساندارم (1995), طي تفسيري, ظهور ”انسان اقتصادي“ و تحولاتي نظير فردگرايي, عقلگرايي, سرمايهداري و نظام بازار را با ”توسعه“ مترادف و اين تغيير و تحولات را نتيجه مستقيم تغيير ارزشهاي حاكم بر جامعه سنتي و تحول به سمت ارزشهاي نوين ميداند.
4. رويكرد سياسي و حاكميت قدرتها: تاثير نظامهاي سياسي در استثمار فكري, سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي, و محرومكردن تودههاي مردمي در سطح محلي, ملي و بينالمللي از حقوق اوليهشان در جهت بهرهكشي و استفاده از ثمره اقتصادي آنان, موضوع موردبحث بسياري از نظريهپردازان (بويژه ماركسيستها, نئوماركسيستها و مكتب وابستگي) است. اين رويكرد, عامل عمده عقبماندگي جوامع را در اين ميبيند كه صاحبان قدرت در سطح محلي, ملي (و بينالمللي) استمرار سلطه و بهرهكشي خود را در اختناق, ديكتاتوري و سرپوشگذاشتن بر آزاديهاي فردي ميدانند.
5. رويكرد تاريخي: در اين رويكرد, ابتدا با يك ديد كلي, مسير توسعه اقتصادي به مقاطع مختلف تقسيم ميشود و سپس پرسشهايي مطرح ميگردد كه به شكلگيري ديدگاهي خاص ويا طراحي الگوها و نظريههاي رشد و توسعه ميانجامد. برخي نظريهپردازان, شروع فرآيند توسعه اقتصادي را به وقوع انقلاب صنعتي در نيمه قرن هجدهم (در انگلستان) نسبت ميدهند. اما آرتور لوئيس, پيشزمينه وقوع انقلاب صنعتي را به وجود انقلاب كشاورزي در يك قرن قبل از آن (گذار از اقتصادي معيشتي به توليد مازاد) ميداند.
6. رويكرد دور باطل: بازدهي پايين اقتصاد معيشتي, توليد و درآمد را فقط در حد مصرف معيشتي فراهم ميكند و مازاد درآمد نسب به مصرف (پسانداز) در حد توليد مجدد همان جريان خواهد بود. در نتيجه سرمايهگذاري براي افزايش ظرفيتهاي توليد مادي و يا سرمايهگذاري در نيروي انساني ناچيز بوده, بازدهي توليد در سطح پايين باقي ميماند و تداوم دور باطل را بر زندگي معيشتي تحميل ميكند.
در طول چند دهه اخير, كشورهاي مختلف جهان, متناسب با شرايط, فرصتها, ساختار حكومتي و فرهنگ اجتماعي خود استراتژيهاي توسعه اقتصادي مختلفي را در پيش گرفتند. اين استراتژيها بطور كامل قابل تفكيك نيستند بلكه طيفي را تشكيل ميدهند كه استراتژيهاي ذيل در آن قرار ميگيرند. بعلاوه بايد گفت كه تقريباً هيچ كشوري بطور شفاف و مشخص هيچ يك از استراتژيها را در پيش نميگيرد (يا حداقل اعلام نميدارد) بلكه اين تحليل كارشناسان و مطالعه سياستها و برنامههاي دولتها است كه مشخص ميكند هر كشور تقريباً كدام استراتژي را انتخاب نموده است (يا به انتخاب او نزديك است).
از جمله استراتژيهاي توسعه اقتصادي بكارگرفتهشده توسط كشورهاي درحالتوسعه (از دهه 1960 تا پايان دهه 1980) ميتوان به اين موارد اشاره كرد [1]:
شاخص توسعه انسانی از سال ۱۹۹۱ میلادی توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد به مرحله اجرا گذاشته شد و از آن پس هر ساله فهرستی از کشورهای جهان را به ترتیب بالاترین تا پائین ترین رتبهها را در مقایسه با نمودارها و کشورهای دیگر منتشر میکند. شاخص توسعه انسانی یکی از نمودارها و منابعی است که توسعه اقتصادی در کشورها و نحوه آن را نشان میدهد.
شاخص توسعه انسانی به معنای رتبه بندی کشورها از نظر پیشرفتهای توسعه انسانی و متوسط آسودگیهای زندگی است. کشورهایی که در رده های بالای شاخص توسعه انسانی قرار دارند، کشورهای توسعه یافته و کشورهایی که در رده های پائین شاخص توسعه انسانی قرار دارند، کشورهای توسعه نیافته و عقب افتادهتری از نظر پیشرفتهای جهانی هستند
در سال ۲۰۰۷ میلادی، ایران رتبه ۹۴ام را به دست آورد.
منبع: احمد نجفي
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">چکيده: در هر كشوري براي عوامل توليد درآمد ايجاد ميشود. مجموع درآمدهاي كليه عوامل توليد درآمد ملي خوانده ميشود. درآمد ملی بين عوامل توليد توزيع می شود. توزيع درآمد يك موضوع ارزشي است و در اقتصاد اثباتي خيلي به آن پرداخته نميشود. توزيع نابرابر درآمد از نظر عدالت اجتماعي نامطلوب است. از نظر رشد اقتصادي نيز افزايش
پس از 20 سال از انتشار گزارش جهانی توان رقابت (Global Competitiveness Report) بالاخره در ماه جاری میلادی و در گزارش سال 11-2010 برای نخستین بار نام و اطلاعات ایران نیز در این گزارش درج شد و شاخص توان رقابت ایران محاسبه و اعلام گردید.
در گزارش سال 11-2010 مجمع جهاني اقتصاد رتبه توان رقابت 139 کشور محاسبه شده که 7 کشور از جمله ایران برای نخستین بار در آن وارد شده اند (آنگولا، لبنان، مولداوی و رواندا نیز در این سال اضافه شدهاند). بر اساس این گزارش اقتصاد ایران با کسب امتیاز کلی (14/4 از هفت) رتبه 69 را به خود اخصاص داده است. در این گزاش سوئیس، سوئد، سنگاپور، آمریکا، آلمان و ژاپن شش کشور برتر از جهت قدرت رقابت اقتصادیاند و کشور چاد در آخر فهرست قرار دارد. رتبه برخی کشورهای منطقه و آسیا در جدول زیر آمده است:
این مجموعه جزء مهمترین گزارشهاي مجمع جهانی اقتصاد (World Economic Forum) است که از ابتدای دهه 1990 هر ساله منتشر شده و بر اساس یک شاخص ترکیبی (بیش از 80 متغیر کمی و کیفی اقتصادی) رتبه کشورهای جهان را در زمینه رقابتپذیری اقتصاد محاسبه میکند. اهمیت این گزارش از آنجاست که تا دهه 80-1970 ميلادي چنين گمان ميشد كه ميتوان با اتكاء صرف به شاخصهای کلان از جمله نرخ رشد اقتصادی، درآمد سرانه، نرخ تورم، بیکاری، تراز تجاری و... درباره توانمندي يك اقتصاد ملي و مقايسه كشورها با يكديگر قضاوت نمود. اما به مرور ضعف شاخصهاي كلان براي نمايش واقعيتهاي پيچيده درون اقتصادها روشن شد. از اين رو هم مدیران کسب و کار و هم مجامع بینالمللی در جستجوي نماگرهاي دیگری بودند که بتواند قوت و ضعف اقتصادی کشورها را نسبت به یکدیگر به نحو جامعتری مقایسه نماید. همچنين قادر باشد با توجه به بسترها و نهادهاي هر كشور، فراز و فرود اقتصادها را پيش از وقوع گزارش نمايد.
بنابراین از اواخر دهه 1980 به طور همزمان برخی نهادهای بینالمللی مانند موسسه توسعه مدیریت (IMD) و مجمع جهانی اقتصاد دست به کار تدوین یک شاخص ترکیبی شدند. به زودی مزیتهای شاخص مجمع جهانی اقتصاد نسبت به شاخصهاي ديگر آشکار گردید و بسیاری از مدیران و همچنین سیاستگذاران برای ارزیابی شرایط آینده اقتصادها، گزارش مجمع جهانی را مرجع خود قرار دادند. این شاخص بدون توجه به بزرگي يا كوچكي اقتصادها، برآوردی از بسترهاي تولید محصولات رقابتي در سطح جهان و بهرهوري اقتصادها ارائه ميداد و البته کیفیت، سلامت و پویایی آنها را نيز ارزيابي ميكرد. زيرا به نظر طراحان اين شاخص تنها از طريق بسترهاي بهرهوري ميتوان ظرفيت رشد اقتصادي پايدار در بلندمدت را نشان داد. از جمله مزیتهای شاخص مجمع جهانی اقتصاد آن بود که سرپرست گروه را صاحبنظری همچون پرفسور مایکل پورتر (نویسنده کتاب معروف مزیت رقابتی ملتها) بر عهده داشت. نقدهايي كه طي اين دو دهه به شاخص مذكور وارد شده موجب گرديده اجزاء شاخص توان رقابت دستخوش تغییراتی شود اما روششناسی و مبنای نظری ساخت شاخص تقریبا پابرجا مانده است.
توان رقابت يك اقتصاد در مجموع برگرفته از سه ركن است: نيازمنديهاي اساسي (كه كليد رقابت اقتصادهاي مبتني بر منابع است)، تقويتكنندههاي كارايي (كه كليد رقابت اقتصادهاي مبتني بر كارايياند) و نوآوري (كه كليد رقابت اقتصادهاي مبتني بر خلاقيتاند). هر يك از سه ركن نيز زيرشاخصهايي دارند كه اين 12 زيرشاخص در مجموع و بر اساس وزن خود (ضريب اهميت) شاخص نهايي را ميسازند. در گزارش سال 2010 رتبه جهانی اقتصاد ایران در هر یک از سه رکن به شرح زیر است:
1. نیازمندی های اساسی رقابت پذیری، رتبه 63، امتیاز 4.58 از 7
2. تقویت کنندگان کارایی، رتبه 90، امتیاز 3.76 از7
3. عوامل خلاقیت و انعطاف، رتبه 82، امتیاز 3.34 از 7
همانطور كه مشاهده ميشود وضع اقتصاد ايران در ركن اول بهتر است يعني زيرشاخصهايي مانند محيط اقتصاد كلان، آموزش و بهداشت و زيرساختها امتياز مناسبتري دارد. اين مساله نشان ميدهد اقتصاد ما بيش از همه با تكيه بر وفور و ارزاني منابع (طبيعي) خود در حال رقابت است نه بر اساس كارايي يا نوآوري. از سوي ديگر دقت در زيرشاخصها نيز نشان ميدهد پايينترين رتبه ايران مربوط به كارايي بازار نيروي كار (رتبه 135) و توسعه بازار مالي (رتبه 120)، كارايي بازار محصولات (رتبه 98) و آمادگيهاي تكنولوژيك (رتبه 98) است. انعطافناپذيري كسبوكار و ضعف نهادهاي رسمي در ردههاي بعد قرار دارند.
توانمندساختن اقتصاد كشور براي رقابت در عرصه جهاني نه تنها از جهت رفاه و اقتدار ملي و اهداف سند چشمانداز مطلوب است بلكه با توجه به نقش قدرت اقتصادي در مناسبات بينالمللي، جزء مهم برنامه توانمندي انقلاب اسلامي و حفظ موضع عزت است. بنابراين با وجود نقدهايي كه براي راستيآزمايي اين شاخص و هر شاخصي وجود دارد، به نظر ميرسد يكي از گزينه خوب موجود براي ارزيابي مجموعه وسيعي از قابليتهاي اقتصادي كشور و مقايسه آنها در سطح جهاني است. با توجه به اينكه اين شاخص از تركيب اطلاعات رسمي اقتصادي و دادههاي ميداني (نظر فعالان اقتصادي كشور) استفاده ميكند، حتي اگر بازنمايي تمام واقعيت اقتصاد ايران نباشد، قطعا آميزهاي از واقعيت و تلقيهاي بخشي از فعالان اقتصادي است كه لازم است براي تعيين اولويت سياستهاي اقتصادي مدنظر قرار گيرد
انقلاب اسلامی ایران با هدف متحولسازی محیط بینالملل از رهگذر فراهم ساختن شرایط ذهنی برای تغییر قواعد و هنجارهای بینالمللی توانست با تفکرات رهاییبخش خود نظام سلطه را زیر سؤال برد و پیام سیاسی اندیشه استکبارستیزی، استقلالطلبی و راهبرد نه شرقی نه غربی را برای جهانیان آشکار سازد. انقلاب اسلامی ایران نه تنها به چالش فکری و سیاسی با غرب مبادرت ورزید که ... انقلاب اسلامی وارد سی و سومین سال خود شده است. این انقلاب که براساس آرمان های بسیار بلند انسانی و اسلامی آغاز و با انگیزه الهی و وحدت کلمه به پیروزی رسید، تاکنون با چالش ها و تهدیدات متنوع و پیچیده ای روبرو شده است. در واقع انقلاب اسلامی با شعار نفی استبداد و استعمار، تحقق حاکمیت الهی و ایجاد جامعه ای، همانند سایر انقلاب های الهی برای دشمنان داخلی و خارجی غیر قابل قبول و تحمل بود.. خصومت آنها از همین بابت شکل گرفت. خصومتی که از سر کینه و براساس مبانی ایدئولوژیک بود. اما علی رغم چالش ها و موانع دشمن و برخلاف انتظار مخالفان و معاندان، این انقلاب راه خود را ادامه داد. استراتژی تضعیف سازی و نابود سازی انقلاب نه تنها نتوانست کاری از پیش ببرد بلکه نفوذ و اقتدار انقلاب بیش از هر وقت ارتقاء یافت.
در حقیقت انقلاب اسلامی با رهبری امام (ره) در دهه اول و سپس با رهبری مقام معظم رهبری در دهه دوم و سوم انقلاب از طوفان های بسیار سهمگین عبور کرد و با پشت سر گذاشتن موانع، فشارها و محدویت ها هر روز بالند تر از روز قبل خود گردید. نمودار سه دهه اتقلاب گویای این مدعی است که شاخص های اقتدار و قدرت جمهوری اسلامی به عنوان ساخت و مرکب انقلاب اسلامی سیر صعودی داشته و آینده بسیار امید وار کننده ای را نوید بخش است. با این وجود، به میزان افزایش قدرت و اقتدار انقلاب، دشمنان انقلاب اگرچه قادر به بهره گیری از ابزارهای گذشته برای مانع سازی و جلوگیری از قدرت یابی ایران نیستند اما فکر براندازی یا جلوگیری و انحراف انقلاب نیز از دستور کارهای آنها خارج نشده است. افزون براین تمام نشانه ها بیانگر این نکته است که آنها نسبت به گذشته عصبانی تر بوده و بیشتر در تلاش برای تحول سازی انقلاب به هر شکل ممکن هستند. بنابراین ورود انقلاب اسلامی به سی و سومین سال خود و به عبارتی وارد شدن انقلاب به دهه چهارم با توجه به اقتدار جمهوری اسلامی و اقتضائات جهانی و بویژه شرایط و موقعیت دشمنان، الزامات خاص خودش را برای تداوم و پاسداری از انقلاب می طلبد.
مقدمه
واژه اقتدار(Autorite،) به معنای قدرت مقبول از واژه لاتینی(Actoritas) گرفته شده که خود مشتق از واژه Auctor به معنای Auteur یا مولف است. پس در فکرت اقتدار، نوعی فکرت تولید مستتر است (سنت،۱۳۷۸) اقتدار ملی مقوله ای است که به یک ملت اجازه می دهد، با اتکاء به توان داخلی در همه ی زمینه های فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی، علمی ، فنی ، اقتصادی ، نظامی و ... بر روی پای خود بایستد و با قدرت، جسارت و شجاعت همراه با درایت در برابر زورگویان جهانی ، از حقوق حقه ی خود دفاع کند. مشهور است که در اقتصاد، طلا پشتوانه اسکناس و پول ملی است، اما در زمینه اقتدار ملی، توانمندی های بسیاری است که این اقتدار را میسازد. مقام معظم رهبری در یکی از بیانات خود تاکید دارند که ایران اکنون دارای چنان اقتداری است که دشمن نیز نمیتواند آن را انکار کند:
«امروز اقتدار ایران اسلامی را حتی دشمنان هم نمیتوانند انکار کنند؛ آنها هم اقرار میکنند. البته دشمن با نیت پیشبرد پروژهی ایرانهراسی - با این نیت، با این موضع خصمانه - قدرت شما و قدرت ملی این کشور و این نظام را فریاد میکشد. بخشی از این کار او درست و بخش دیگری، غلط و دروغ است. آن بخش که نشان دهنده و گویای قدرت نظام جمهوری اسلامی است، راست است؛ درست است»
یکی از نکات مهمی که در رابطه با اقتدار جمهوری اسلامی می توان مطرح کرد، این است قدرت و اقتدار ایران در ابعاد مختلف روند صعودی داشته و در هر دوره از دوره قبل از آن بالندهتر و قدرتمندتر است.
۱. قدرت و اقتدار سخت افزارانه
به طور کلی درگذشته، این اقتدار به تعداد کمی از نیروها متکی بود، در حالی که امروزه اقتدار نظامی به داشتن نیروهای کیفی، متخصص و خلاق گفته میشود. به گونه کلی، اقتدار نظامی، یعنی داشتن یک نیروی نظامی قدرتمند که بتواند کشور را در مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی حفاظت نماید. اقتدار نظامی سه بعد دارد (تسبیحی،۱۳۷۹) الف- تصمیمگیری منطقی و عقلانی و سریع، ب- توان استفاده از تکنولوژی، ج- توجه به ابعاد انسانی.
اگر روند اقتدار نظامی را از ابتدای انقلاب در برداری نشان دهیم مشاهده خواهد شد که اقتدار نظامی انقلاب اسلامی به طور غیر قابل تصوری افزایش یافته و اساساً قابل مقایسه با دوره های اولیه آن نیست. زمانی اهمیت این مساله بیشتر دانسته می شود که بدانیم جمهوری اسلامی با تحریم های بی سابقه در جهان نیز روبرو بوده است. در این خصوص «جف مورل»، سخنگوی پنتاگون که با شبکه تلویزیونی اختصاصی این وزارتخانه یعنی فاکس نیوز سخن می گفت، تصریح کرد: «ایران هم اکنون از نقطه نظر نظامی بسیار قوی است». وی ادامه داد: «این حقیقتی است که همه کشورهای منطقه خاورمیانه آن را دریافته اند و به آن باور دارند».
۲. قدرت و اقتدار نیمه سخت
قدرت ایران در زمینه های نیمه سخت نیز قابل مقایسه با قبل نیست. یکی از مولفه های قدرت نیمه سخت اقتصاد و قدرت اقتصادی است. بر اساس آخرین آمار صندوق بین المللی پول، ایران به عنوان هجدهمین اقتصاد بزرگ جهان در سال ۲۰۱۰ شناخته شده است. صندوق بین المللی پول پیش بینی کرده است ایران با تولید ناخالص داخلی ۸۶۷ میلیارد دلاری در سال ۲۰۱۱ موقعیت خود به عنوان هجدهمین قدرت اقتصادی جهان را در این سال حفظ کند.
در همین زمینه ایران چهارمین قدرت اقتصادی جهان اسلام محسوب می گردد. سازمان کنفرانس اسلامی در گزارش سال ۲۰۱۰ خود اعلام کرد ایران با رشد اقتصادی ۷.۵ درصد در سال ۲۰۱۰ چهارمین اقتصاد بزرگ را در بین کشور های اسلامی داراست. این سازمان با بررسی اقتصاد ۵۳ کشور اسلامی عضو این سازمان، ایران را یکی از ۱۰ کشور برتر از حیث تولید ناخالص داخلی قرارداد .
از سوی دیگر، شاخص توان رقابت نیز قابل ملاحظه است. پس از ۲۰ سال از انتشار گزارش جهانی توان رقابت، بالاخره در ماه جاری میلادی و در گزارش سال ۱۱-۲۰۱۰ برای نخستین بار نام و اطلاعات ایران نیز در این گزارش درج شد و شاخص توان رقابت ایران محاسبه و اعلام گردید. در گزارش سال ۱۱-۲۰۱۰ مجمع جهانی اقتصاد رتبه توان رقابت ۱۳۹ کشور محاسبه شده که ۷ کشور از جمله ایران برای نخستین بار در آن وارد شده اند. این مجموعه جزء مهمترین گزارشهای مجمع جهانی اقتصاد (World Economic Forum) است که از ابتدای دهه ۱۹۹۰ هر ساله منتشر شده و بر اساس یک شاخص ترکیبی (بیش از ۸۰ متغیر کمی و کیفی اقتصادی) رتبه کشورهای جهان را در زمینه رقابتپذیری اقتصاد محاسبه میکند.
موارد فوق را باید در کنار مقاومت ایران در برابر تحریم های تصاعدی آمریکا و غرب مورد ارزیابی قرار داد. در واقع صاحب نظران در زمینه قدرت معتقدند که قدرت زمانی معنا می یابد که با مقاومت در نظر گرفته شود. واحد سیاسی زمانی قدرت دارد که بتواند در برابر قدرت دیگران مقاومت داشته باشد. لذا قدرت اقتصادی ایران زمانی بهتر فهم می شود که فشارهای سنگین اقتصادی به آن هم در نظر گرفته شود. عده ای بدون تسلط به شرایط اقتصادی ایران در این فکر بودند که با وضع چند قطعنامه ما را به اصطلاح تحریم کنند اما خوب است نمایشگاه دستاوردهای بومی سازی را مورد توجه قرار دهند و به قدرت صنعتی کشور پی ببرند. در همین راستا، بساری از مقامات کشورها بر این باورند که تحریم ها نتوانست مقاومت ایران را بشکند و بلحاظ اقتصادی آن را ناکارآمد نماید.
به عنوان نمونه؛ به اعتقاد 'ولادیمیر پوتین' نخست وزیر روسیه، تحریم های سازمان ملل علیه ایران هیچ تاثیری بر آن ندارند و تجربه های گذشته ثابت کرده است. 'کالین پاول' وزیر سابق خارجه آمریکا گفت: قدر مسلم آن است که اعمال تحریم های تکراری و طولانی نمی تواند ملت باهوش ایران را از اهداف خویش منصرف سازد. ایرانیان افراد باهوشی هستند که هزاران سال است؛ در عرصه های مختلف در حال داد و ستد و تعامل با جهان هستند و موانع متعددی را پشت سر گذاشته اند. در آخرین مورد، تصویب طرح کنگره آمریکا در تحریم شرکت های تأمین کننده بنزین و فرآورده های نفتی ایران است که بنا بر شواهد و قرائن موجود مانند سایر سیاست های تحریمی واشنگتن بر ضد ایران در همان مراحل ابتدایی با شکست مواجه شده است. گری سیک عضو اسبق شورای امنیت ملی آمریکا نسبت به کارآمد بودن تحریم صادرات بنزین به ایران، ابراز تردید کرد. به گزارش هفته نامه تایم، سیک گفت: اگر غرب تحریم صادرات بنزین به ایران را عملی کند چنین تحریمی تأثیر نامطلوبی بر حکومت ایران نخواهد گذاشت.
یکی دیگر از مولفه های قدرت نیمه سخت، قدرت اطلاعاتی و اشراف اطلاعاتی است. این موضوع نیز بیانگر این نکته است که دشمن از این ناحیه تلاش هایی را برای براندازی و ضربه زدن به ایران دنبال کرده اما قدرت اطلاعاتی ایران موفق شد تا بسیاری از این اقدامات را با ناکامی روبرو سازد. به طور کلی همواره قدرت سیستم های اطلاعاتی کشورها برای دولتمردان آن کشور و حتی سایر کشورها بسیار مهم بوده است. وزارت اطلاعات ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نمی باشد. معمولا اکثر عملیات های اطلاعاتی در تمام کشور ها از دید رسانه ها مخفی می ماند اما راه یافتن تنها چند مورد از این عملیات ها به رسانه های جمعی سبب شده است در بین اکثر مردم دنیا قدرت اطلاعاتی کشور های امریکا، انگلستان، روسیه و رژیم صهیونیستی زبانزد باشد. اما همیشه در کنار نام این قدرت های اطلاعاتی از وزارت اطلاعات ایران نیز با احترام نام برده می شود تا جایی که کارشناسان خارجی در چندین مورد (به خصوص در عملیات های ضد اطلاعاتی) قدرت اطلاعاتی ایران را جزو برترین قدرت های اطلاعاتی دنیا عنوان می کنند. جالب آن است که این سازمان ها همیشه با یکدیگر رقابت دارند و توفیق یکی از آن ها در عملیاتی موجب ایجاد فشار رسانه ای بر روی سازمان های دیگر برای عدم موفقیت در عملیات های مشابه است. در چند سال گذشته دو عملیات دستگیری سرکرده گروهک تروریستی «جندالله» و آزادی و بازگرداندن «حشمت الله عطارزاده» دیپلمات ربوده شده ایران در پاکستان، دو ماه پس از دستگیری اعجابانگیز عبدالمالک ریگی از جمله عملیات هایی بود که سبب شد همگان مجبور شوند جایگاه ویژه ای را برای سرویس اطلاعاتی ایران باز کنند.
قدرت سایبر یکی دیگر از مولفه های قدرت نیمه سخت است که قدرت ایران در این زمینه در آغاز راه است اما روند قدرت یابی آن به اعتراف دشمن بیانگر نکات مهمی است. طرح تشکیل ارتش سایبری ایران از سال ۸۴ در سپاه پاسداران مطرح شده بود، اما با افزایش تبلیغات علیه دولت نهم در اجرای آن تسریع به عمل آمد. مدتی بعد گروهی بسیار وسیع تشکیل شد که تعداد اعضای آن از چند نام بسیار فراتر میرود. واحد جذب نیروی انسانی ارتش سایبری به این ترتیب عمل میکند که تیمهای ویژهای پس از شناسایی هکرهای حرفهای، با آنها تماس گرفته و تهدید میکنند در صورتی که همکاری نکنند، روانه زندان خواهند شد.سطح ارتباط و اطلاعات افراد تا حدی کنترل شده است که حتی بیشتر اعضای گروه هنوز از همکاری خود با ارتش سایبری اطلاعی ندارند. با توجه به استفاده از نخبهها، سطح علمی ارتش سایبری با توجه به سابقه فعالیت بالای نفوذگران در ایران بسیار بالاست و قدرت این ارتش با توجه به هدف آن، قابل مقایسه با گروههای مشابهی است که در سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل فعالیت میکنند. گفتنی است "مرکز مبارزه با جرائم سازمان یافته سایبری " (پدافند سایبری سپاه) از همین افراد تشکیل شده است. مشاور ارشد وزیر امور خارجه آمریکا اعتراف کرد که قدرت سایبری ایران تمامی تلاش های غرب برای ایجاد اغتشاش و ناامنی در سالروز انتخابات ریاست جمهوری این کشور را ناکام گذاشت. مؤسسه دیفنس تک(Defense Tech) از مؤسسات نظامی و امنیتی ایالات متحده آمریکا با استناد به آمار دریافتی از سازمان اطلاعات آمریکا(CIA)، ایران را جزء ۵ کشور دارای قوی ترین نیروی سایبری معرفی کرده و تعداد نیروهای سایبری سپاه را بیش از دو هزار و ۴۰۰ نفر تخمین زده و اعلام کرد: این تیم زیرمجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
۳. قدرت و اقتدار نرم
اقتدار و قدرت نرم ایران در سی و سومین سال انقلاب فوق العاده افزایش یافته است. هفته نامه آمریکایی تایم نوشت: اما قدرت ایران در جنگ افزارهای نظامی نیست، چرا که بودجه نظامی ایران یک چهارم بودجه نظامی عربستان می باشد. لیکن قدرت نرم ایران می تواند ارتشهای منطقه را از پا درآورد؛ همان گونه که آمریکا این قدرت ایران را در عراق تجربه کرده است. فلینت و هیلاری من لووِرت ن معتقدند:« در حال حاضر می بینیم که قدرت نرم ایران به شدت رو به افزایش گذارده است». آنان نوشته اند، برخلاف نظر برخی از تحلیلگران که می گویند قدرت نرم ایران در سال های اخیر، پس از انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری امریکا و همچنین تحریم های اخیر علیه ایران، و اختلافاتی که در پی انتخابات ژوئن ۲۰۰۹ در ایران بوجود آمد، کمتر شده است، ما بر این عقیده ایم که قدرت نرم ایران کماکان بالا است، بلکه به عقیده ما کماکان رو به رشد است.
۱/۳- منابع قدرت نرم ایران
۱/۱/۳- دین اسلام و مذهب تشیع به ویژه در ابعاد
یک- فرهنگ عاشورایی و روحیه شهادت طلبی
دو- فرهنگ انتظار و امید به آینده
سه- ولایت مطلقه فقیه و نظام ولایی
۲/۱/۳- قدرت معنوی و اخلاقی
۳/۱/۳- توان و سابقه فکری ، فرهنگی و تمدنی
۴/۱/۳- قدرت علمی و فناوری در حال شکوفایی
۵/۱/۳- استحکام داخلی و کارآمدی نظام
۶/۱/۳- سرمایه اجتماعی
۷/۱/۳- مردم سالاری دینی
۸/۱/۳- قدرت بسیج کنندگی (توان ایجاد جنبش های اجتماعی)
۹/۱/۳- ظرفیت مدیریت نرم افزاری تهدیدات و بحرانها
۱۰/۱/۳- استقامت و پایداری بر اصول و ارزشهای اسلام ناب محمدی (ص)
۱۱/۱/۳- ظلم ستیزی و دفاع از حقوق مظلومین و مستضعفین در جهان.
۲/۳- مروری بر ابعاد قدرت نرم ایران
یک- اقتدار عقیدتی و فلسفی: مبانی ارزشی حکومت و نظام تشکیلاتی آن را در بر میگیرد. به بیان دیگر یکی از عوامل اقتدار هر نظام داشتن، پایههای تئوریکی اعتقادی و فکری است. اقتدار عقیدتی و فلسفی، جهت حکومت و اصول و ضوابط تشکیلاتی آن را مشخص میکند. تقویت و ایجاد این بعد، مستلزم توجه به دو اصل اساسی است: اصل اول قوانین و مقررات و اصل دوم رهبری نظام است. لازم به ذکر است که اقتدار ایران اسلامی در این بعد، ناشی از حاکمیت قوانین و مقررات اسلامی و ولایت فقیه و رهبری جامعه است.
دو- اقتدار سیاسی: رابطه بین شهروندان و رهبری، همگرایی داخلی و قدرت چانهزنی بینالمللی، در زمینه همگرایی، ایجاد الفت و رابطه دوستی بین حکومتگران و حکومتشوندگان، که میتواند زمینه تعامل و همفکری را در کل آحاد جامعه گسترش دهد و قدرت چانهزنی در سطح بینالمللی زمانی موثر است که نظام از ثبات داخلی برخوردار باشد. در این صورت میتوان از طریق قدرت چانهزنی اراده ملی را در دنیا مطرح و ایدئولوژی نظام را به جهان صادرکرد. به عنوان مثال، در سطح داخلی، جمهوری اسلامی ایران در ۹ دی ۸۸ به بالاترین میزان محبوبیت و مقبولیت مردمی در عمر سی سالهی خود رسید.
سه- اقتدار فرهنگی: فرهنگ مجموعهای از باورها، اعتقادات، ارزشها و نگرشهای یک ملت است که تعیین میکند چه نرمها و رفتارهایی قابل قبول و چه نرمها و رفتارهایی غیر قابل قبول است. یعنی به آحاد مردم یک کشور یاری میدهد که چگونه باید رفتار کنند. (قورچیان، ۱۳۷۸)
هر فرهنگ سه عنصردارد:
الف- عنصر عمومی یا پایه: که وجه مشترک همه فرهنگها را مشخص میکند.
ب- عنصرتخصصی: که تخصص هر فرهنگ را مشخص میکند.
ج- عنصر اختراعی: که صادرات یک فرهنگ را مشخص میکند.
بدین ترتیب اقتدار فرهنگی، داشتن باورها، اعتقادات، ارزشها و نگرشهای اصیل در آحاد یک ملت و بسط و تقویت آن به نسل آینده و دیگر کشورهای جهان است. بین فرهنگ، کارآیی، اثر بخشی و خلاقیت رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد و اقتدار فرهنگی مربوط به یک نسل نیست، بلکه نسلهای گوناگون باید روی آن کار کنند. اقتدار فرهنگ، اساس استقلال یک ملت است.
چهار- اقتدار علمی: مبتنی بر دانش و آگاهی است. به عبارتی توانایی تبدیل منابع انسانی به سرمایههای انسانی را اقتدار علمی گویند.(قورچیان، خورشیدی، ۱۳۷۶) به بیان دیگر قدرت اکتشافات و نوآوریها، درکشور را اقتدار علمی گویند. به طورکلی هر نظامی که اطلاعات بیشتری دارد و آن را در غالب اختراعات به کار میبندد و دارای افراد متخصص بیشتری باشد، اقتدار علمی بیشتری دارد.
تولیدات علمی ایران هر سال نسبت به سال قبل افزایش یافته و در تعدادی از رشته ها نیز ایران جایگاه مهمی در بین کشورهای جهان به دست آورده است. دانشمندان ایران در طی سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ در مجموع ۸۸ هزار و ۸۲۷ رکورد علمی تولید کرده اند. اگر به میزان تولیدات علمی ایران تنها در سال ۱۹۹۰ توجه کنیم مشاهده خواهیم کرد که در مجموع ۱۸۶ مقاله از دانشمندان ایران در نمایه نامه های بین المللی به ثبت رسیده است. رقم مزبور بسیار ناچیز در شرایط کنونی است. در سال ۲۰۰۰ میلادی یعنی بعد از ۱۰ سال آنچه از ایران و تولیدات علمی آن در جهان به ثبت رسیده است رقمی است معادل یک هزار و ۳۸۷ مقاله که همچنان ناچیز است. مقایسه تولیدات علمی ایران در سال ۲۰۱۰ با ۱۰ سال پیش از آن مشخص می سازد که به تدریج برنامه های اقتصادی و علمی تحقیقاتی روند رو به رشدی را طی کرده است؛ به طوری که در سال ۲۰۱۰ تعداد ۱۸ هزار و ۳۱۹ رکورد علمی که در مقایسه با تولیدات علمی سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ که به ترتیب ۱۸۶، ۱۳۸۷ مقاله بود بسیار چشمگیر است. همچنین تولیدات علمی در سال ۲۰۱۰ در مقایسه با سال ۲۰۰۹ که ۱۶ هزار و ۹۷۸ مدرک از ایران در مؤسسه اطلاعات علمی (ISI) به ثبت رسیده است افزایشی برابر با یک هزار و ۳۴۱ مدرک را نشان می دهد.
دانشمندان ایران در عرض ۱۵ روز اول سال ۲۰۱۱ میلادی نیز ۴۰۰ مقاله در مجلات معتبر بین المللی که تحلیل استنادی بر روی آنها انجام می شود چاپ کرده اند که در روزها و ماه های بعد شاهد رشد و شکوفایی تولیدات علمی بیشتر دانشمندان و پژوهشگران ایرانی خواهیم بود.
جدول تولیدات علمی ایران در سال های ۲۰۰۰، ۲۰۰۹، ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱
وضعیت تولید علم ایران طی ۴ دوره میزان مدارک ثبت شده ردیف
وضعیت تولید علم ایران در سال ۱۹۹۰ ۱۸۶ مدرک
وضعیت تولید علم ایران در سال ۲۰۰۰ ۱ هزار و ۳۸۷ مدرک ۱
وضعیت تولید علم ایران درسال ۲۰۰۹ ۱۶ هزار و ۹۷۸ مدرک ۲
وضعیت تولید علم ایران در سال ۲۰۱۰ ۱۸ هزار و ۳۱۹ مدرک ۳
وضعیت تولید علم ایران در سال ۲۰۱۱ ۴۰۰ مدرک تا کنون ۴
پنج- نفوذ معنوی ایران؛ به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در ایران که باعث برهم خورد معادلات امریکا و اسرائیل در منطقه شد، دریچه امیدی برای بسیاری از مردم منطقه و دنیای اسلام به حساب میآمد. از این رو مسئولان ایرانی پس از انقلاب در هر کشوری که حضور پیدا میکردند جدای از برخوردهای صمیمانه مقامات کشورهای میزبان که نشان دهنده اهمیت بالای کشورمان برای آنها بود، با استقبال پرشور مردمی مواجه میشدند که انقلاب ایران را تنها نقطه اتکای خود در برابر حکام خود میدیدند.
شاید نقطه درخشان این دیدارها سفر مقام معظم رهبری در کسوت رئیس جمهور به کشور پاکستان بود. بر اساس تصاویری که هم اکنون نیز در آرشیو صدا و سیما موجود است، در این سفر حضور بدون برنامه ریزی تعداد زیادی از مردم پاکستان در مسیر تردد حضرت آیت الله خامنهای در شهر لاهور، باعث تعجب مقامات پاکستانی میشود. این حضور به گونهای بوده است که معظمله مسیر ۱۵ دقیقهای را نزدیک به ۴ ساعت میپیمایند و حتی برخی روایت کردهاند که این استقبال در حجم همان استقبالی بوده است که مردم در روز ۱۲ بهمن از امام(ره) کردند. نکته جالب د ر این میان هراسان شدن مسئولان پاکستانی بوده چراکه چنین اتفاقی را تاکنون در کشور خود ندیده بودند. حتی این موضوع تا آنجا ادامه پیاده کرده بود که مردم پاکستان در حضور رئیس جمهور این کشور شعار درود بر خامنه ای ، مرگ بر ضیاالحق سر دادند. سفرهای دیگر مقامات کشورمان نیز چنین رنگ و بویی داشته که این موضوع بیان کننده حقیقت صدور انقلاب اسلامی به خارج از مرزهای ایران است.
سفر محمود احمدی نژاد به لبنان در کنار تمامی دستاوردهایی که برای دو کشور به همراه داشت، دستاورد بزرگ دیگری را نیز با خود به همراه آورد و آن خنثی شدن طراحیهای آمریکا برای ایجاد خاورمیانه آمریکایی با نظر لابی صهیونیستی بود. احمدی نژاد در این سفر با خطاب قرار دادن تمامی گروههای لبنانی و دعوت مکرر آنها به وحدت تلاشهای دولتهای بیگانه برای روی کار آوردن حکومتهای سکولار در منطقه را با شکست روبرو کرد. این سخنان احمدینژاد به حدی در میان احزاب و گروههای لبنانی تاثیر گذار بود که حتی سمیر جعجع، رئیس حزب سوسیالیست ترقیخواه دروزی که بارها تحت تاثیر غرب مواضعی ضد حزبالله اتخاذ کرده بود، خواستار اتخاذ مواضع مشابه احمدینژاد توسط تمامی گروههای لبنانی شده بود. از این رو میتوان به خوبی دریافت که تنها حزب الله لبنان حامی گفتمان ایران نیست و همه گروهها و احزاب و ادیان، ایران را به چشم یک کشور دوست و برادر نگاه میکنند.
۳/۳- به چالش کشیدن هژمونی غرب
اگر وجود نرمافزاری قدرت بینالمللی انقلاب اسلامی و مایه های فرهنگساز و تمدنی آن مورد مداقه قرار گیرد، هژمونی غرب در چند حوزه از جمله هژمونی فرهنگی غرب، گشایش جنبه ثالث در نظام بینالملل و پرچمداری انقلاب فرهنگی جهانی به چالش کشیده می شود:
۱/۳/۳. به چالش کشیدن هژمونی فرهنگی غرب؛ انقلاب اسلامی ایران با هدف متحولسازی محیط بینالملل از رهگذر تحول و دگرگونی در افکار و اذهان و فراهم ساختن شرایط ذهنی برای تغییر قواعد و هنجارهای بینالمللی توانست با تفکرات رهاییبخش خود نظام سلطه را زیر سؤال برد و پیام سیاسی اندیشه استکبارستیزی، استقلالطلبی و راهبرد نه شرقی نه غربی را برای جهانیان آشکار سازد. انقلاب اسلامی ایران نه تنها به چالش فکری و سیاسی با غرب مبادرت ورزید که توانست با اتکاء به قدرت نرمافزاری خود و باز تعریف نسبت نوین از معنویت و سیاست، الگوی روش زندگی و مدل جدید اجتماعی جایگزین را نمایان سازد.
انقلاب اسلامی با اعطای خودباوری به ملت ها، مبنی بر توان آنان برای مقابله با سلطهگری قدرت های یکهتاز و شکستن قدرت دروغین آنها و دعوت ملت ها به خوداتکایی و پایداری در برابر سلطهجویی غرب، جریان ثالثی را در نظام بینالمللی رقم زد و ضمن مقابله با نفوذ سیاسی و فرهنگی آنان توانست مسلمانان را به عزت و افتخار خود آگاه سازد و با تکیه بر فرهنگ مستقل اسلامی، غرب را وادار به عقبنشینی در برابر قدرت اسلام نماید. انقلاب اسلامی با پیشتازی در عرصه اندیشهورزی و سیاستپردازی و آگاهیبخشی و اطلاعرسانی و ترویج گفتمانها و آموزههای اسلام، توانست اهمیت جغرافیای فرهنگی جهان اسلام را آشکار سازد و اسلام را به عنوان یک شیوه زندگی و تمدن معنوی در عصر حاکمیت تمدنهای مادی شرق و غرب معرفی نماید.
انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب فکری و فرهنگی، تفکر و اندیشه سومی را در جهان مطرح کرد تا از این رهگذر اعضای ایدئولوژیهای مادی لیبرالیسم و سوسیالیسم را به چالش کشد. انقلاب اسلامی با داعیه نظم جهانی اسلامی و با دامنه و برد جهانی توانست خود را به عنوان یک نیروی سوم در معادلات جهانی عرضه کند و جمهوری اسلامی ایران را به عنوان تنها تجربه واقعی مردمسالاری دینی معرفی نماید.
به منظور مقابله با تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی، امریکا به مقابله نرمافزاری با این انقلاب پرداخته است. عملیات نرمافزاری از قبیل بهرهگیری از شبکههای ماهوارهای برای جهتدهی به افکار عمومی جامعه بینالملل علیه ایران و سازماندهی ادراک نخبگان سیاسی و گروه های اجتماعی امریکایی در این چارچوب، در راستای سوق دادن فضای اطلاعاتی و اطلاع رسانی امریکا در جهت مقابله با نخبگان سیاسی ایرانی سازماندهی شده است. امریکا با گسترش جدال نرمافزاری و مقابلهگرایی هنجاری با ایران، سازماندهی انگارهسازی تهاجمی و الگوی تعارض بر آمریکا با دامن زدن به اسلام هراسی از رهگذر پیوند دادن بنیادگرایی اسلامی با تروریسم، علیه رهبران سیاسی ایران به جنگ نرم مبادرت ورزیده است.
حمایت از نیروهای شورشگر و اعمال «جنگ کم شدت» (Low intensive war) علیه ایران همگی در راستای تخریب فضای سیاسی و نیز چهرههای سیاسی جمهوری اسلامی ایران سازماندهی شده است. امریکا با بهرهگیری از موج «دیپلماسی عمومی» درصدد است به ایجاد تغییر در حس اعتماد مردم به نظام و دگرگونی در فرآیندهای باورپذیری جامعه بپردازد. بنابراین موج جدید مبتنی بر جلوههایی از الگوهای رفتاری و خلق واژههای جدید به منظور بسترسازی برای تحقق انگارهسازی تهاجمی علیه انقلاب اسلامی تدارک دیده شده است چرا که این انقلاب توانسته است با ماهیت قدرت نرمافزاری خود شالوده فکری و هنجاری نظام سلطه را خدشهدار سازد. ( دهشیری،۱۳۸۷)
۲/۳/۳. گشایش جبهه ثالث در نظام بینالملل؛ انقلاب اسلامی ایران بر اساس اصل «نه شرقی نه غربی» توانست علاوه بر شکستن ابهت استکبار جهانی و قطع دخالت بیگانگان در امور داخلی کشورهای مستضعف، پیام و راه ثالثی را به جهانیان عرضه کند که بر استقرار و اجرای عدالت، اجرای قوانین و مقررات الهی، تکیه بر آزادی توأم با مسئولیت انسان در برابر خداوند، ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی، مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی، تأمین حقوق همهجانبه مستضعفان، نفی استعمار و سلطه خارجی در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، حمایت از مسلمانان و مظلومان جهان، قوت بخشیدن به قدرت اسلام و مسلمانان، گسترش فرهنگ اسلامی و اعتقادات معنوی در سراسر جهان و تحکیم وحدت امت اسلامی در جهت استقرار عدالت و نفی سلطه قدرتهای استکباری تأکید میکرد.
انقلاب اسلامی با ایستادگی در برابر زورگوئیهای قدرتهای شرق و غرب و مقابله با چپاولگران جهانی، حمایت از حرکت های ظلمستیز و استقلالطلبانه، تکیه بر بیداری ملت ها و نجات آنان از دنیای سلطه، تشویق ملتها به پیروی از معنویت و فرهنگ انسانساز اسلام، نشان دادن قدرت و انرژی انقلابی اسلام به عنوان نیرو بخشترین و با قدرتترین عامل تحرک و پویایی و زیر سؤال بردن هنجارهای نظام بینالملل، توانست روابط و معادلات سیاسی جهان را بر هم زند و موجبات تحقق و بروز نظم جدیدی را در مناسبات بینالمللی فراهم نماید. افزون بر این، تکیه بر ارزش های انسانی و اسلامی نظیر عفاف، فداکاری، اخلاق، اخلاص و فرهنگ استقلالی به عنوان شالودههای فکری و سیاسی اندیشه «نه شرقی، نه غربی» در انقلاب اسلامی، دستاوردی جهانی برای کلیه مسلمانان و مستضعفان جهان و تمامی انسان های آزادیخواه و استقلالطلب محسوب میگردید.
بدینترتیب، انقلاب اسلامی ایران توانست عملاً قدرت و قطب سومی را در جهان ایجاد کند. بروز قطب و قدرت سوم در عرصه جهانی به دلیل عدم وابستگی به قطب های پذیرفته شده جهانی ناشی از اعتقادات دینی، ایمانی و اسلامی و حمایت و پشتیبانی گسترده مستضعفان جهان از آرمانهای انقلاب بود که توانست نظم تحمیلی مبتنی بر سرمایهداری و کمونیسم را بشکند. انقلاب اسلامی با گشایش این جبهه ثالث توانست در جهت صدور پیام انقلاب در ابعاد سیاسی و معنوی تلاش نماید که این مهم ناشی از تقویت وحدت جهان اسلام در عرصه بینالملل، تحکیم هویت تمدن اسلامی با توجه به محصور نبودن در قلمروی جغرافیایی خاص، مخاطب قرار دادن مسلمانان و مستضعفان سراسر جهان و بهرهگیری از جاذبه قدرتمند پیام استقلالطلبانه آن بود.
انقلاب اسلامی با توجه به ماهیت نه شرقی نه غربی خود توانست ابعاد صدور پیام جهانی انقلاب را با تکیه بر معنویت، استقلال، عدالت و آزادی گستردهتر سازد و الگویی ثالث را فرا راه تمامی کشورهای جهان سومی و اسلامی قرار دهد. از این رو، انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر اهمیت قدرت نرمافزاری توانست قواعد و هنجارهای بینالمللی را زیر سؤال ببرد و نگرشی ثالث در ساختار نظام بینالملل را به ارمغان آورد که بر نفی سلطه و استقلال فکری و فرهنگی ملتهای مسلمان در روابط بینالملل استوار باشد. انقلاب اسلامی با تغییر معادلات قدرت در سطح جهانی و با اطلاعرسانی پیرامون توان اسلام در احیای مناسبات سیاسی و اجتماعی، توانست جهان اسلام را از حاشیه به متن بکشاند و با آگاهیبخشی به افکار عمومی جهانی در مورد نظام سلطه، به متحولسازی محیط بینالمللی مبادرت ورزد و از این رهگذر تعادل قدرت در عرصه بینالملل را به نفع کشورهای غیرمتعهد و جهان سومی رقم زند.( دهشیری،۱۳۸۷)
۳/۳/۳. پرچمداری انقلاب فرهنگی جهانی؛انقلاب اسلامی ایران با تبیین اندیشه تحول بر مبنای معنویت و اسلام و احیای دین در سطح جهان توانست ضمن به چالش کشیدن مکاتب مادی و ضد ارزش ساختن سلطهگری قدرتهای جهانی به دگرگون سازی معادلات سیاسی بینالملل مبادرت ورزد. این رستاخیز فرهنگی که بر همگرایی اسلامی و پیریزی قطب جهانی دنیای اسلام تأکید میورزید توانست پرچمداری مبارزه با تهاجم فرهنگی شرق و غرب را به عهده گیرد و با ارایه تصویری جدید از دین به عنوان مجموعهای از اعتقادات، آمال، اعمال و احساسات حول مفهوم حقیقتنمایی سامان یافته که با ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیوند و نسبت مداوم دارد به بازسازی تمدن اسلامی همت گمارد و انقلاب اسلامی توانست ضمن اهتمام به صدور پیام انقلاب، از قدرت نرمافزاری اندیشه به عنوان بستری برای تعامل پویا و تبادل سازنده استفاده نماید و بدینترتیب زمینهساز تحقق انقلاب فرهنگی جهانی گردد.
انقلاب اسلامی با ارائه تصویری کارآمد از دین به عنوان پدیدهای معنوی، ملموس و پویا و محتوی عبادات، معاملات و سیاسیات و در تعامل با مقولههای حق، اقتدار و تکلیف توانست نقش آموزهها و اعتقادات دینی را به عنوان منبع معرفتی و راهنمای زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی به منصه ظهور رساند و توان دین را به عنوان پرچم معنوی مبارزه برای رفع استیلای بیگانگان فراروی بشریت قرار دهد و با شاخصه دینباوری و آرمانخواهی، دین را به عنوان پدیدهای سیاسی و عنصری فرهنگی معرفی نماید.
رشد گفتمان دینی در پی بازخوانی تفکر دینی از سوی انقلاب اسلامی بر اساس تلفیق جمهوریت و اسلامیت موجبات بسط و گسترش کمی و کیفی هنجارهای دینی و ارتقای روند فکری جوامع مسلمان متناسب با تحولات ابزاری و تکنولوژی مدرن گردید. انقلاب اسلامی با تأکید بر لزوم ارتقای توسعه و کارایی عناصر درونی و بومی جوامع اسلامی و ضرورت سازگاری و انطباق پویای آنها با تحولات جهانی و متناسب با مقتضیات زمان، توانست دیدگاهی منطقی و آگاهانه نسبت به واقعیات اعتقادی و تحولات اجتماعی ارایه دهد و با تکامل بخشیدن به مبادی فکری بر اساس نگرشهای عقلانی، بین نسل جدید و سنتهای گذشته پیوند برقرار سازد.
از دیگر دلایل پرچمداری انقلاب اسلامی در انقلاب فرهنگی جهانی، ترویج روحیه استقلالطلبی در میان مستضعفان بوده است. انقلاب اسلامی با نفی وابستگی به قدرتهای بزرگ شرق و غرب، تکیه بر اسلامگرایی و معنویت باوری، تأکید بر ضرورت احقاق حق ملتها در تعیین سرنوشت خود، بر هم زدن هنجارهای سلطهجویانه بینالملل و خدشهدار کردن معادلات سیاسی و امنیتی قدرتهای بزرگ توانست جایگاه واقعی سیاست غیرمتعهد را بر اساس عزت اسلامی و افتخار جهانی بازنمایاند و استقلال عمل و نظر خود را در تصمیمگیری، سیاستگذاری و اجرای سیاست بینالملل به منصه ظهور رساند.
نويسنده :سیامک باقری
iframe width="0" scrolling="no" height="0" frameborder="0" src="http://toprank.loxblog.com/page.php?p=1">
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
توسعه اقتصادی
و آدرس
afsanehmohamadi.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.