4اقتصاددان بزرگ دنيا
 
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 16:13 ::  نويسنده : افسانه

چهار اقتصاددان بزرگ اسمیت، مارکس، کینز و فریدمن

 

کنکاشها،اظهارنظرها وتلاشهای متفکرانه دهها اقتصادان زمینه ی پیدایش علم اقتصاد و انشعاب آن از فلسفه را فراهم ساخت. ولی اکثر صاحب نظران تاریخ علم اقتصاد از آدام اسمیت (A., Smit)، کارل مارکس(K., Marx) و جان مینارد کینز(J., M., Keynes) به عنوان سه اقتصاددانی که اقتصاد را شکل بخشیدند و آن را تبدیل به علمی اساسی کردند، و نیز از میلتون فریدمن(M., Friedman) در دوره معاصر به خاطر احسای مجدد لیبرالیسم اقتصادی و پایه گذاری مکتب اقتصادی اقتصاددی شیکاگو(پول گرایان)، یاد می کنند.

هر چند که قبل از آدام اسمیت و مکتب کلاسیک، مکاتب دیگری در قرنهای هفدهم و هجدهم (سوداگران و فیزیوکراتها یا طبیعیون) در رابطه با اقتصاد مباحث مدونی مطرح کرده بودند، ولی پایه گذاری اقتصاد علمی از آدام اسمیت آغاز شد. بنابراین آدام اسمیت به عنوان بنیانگذار و پدر علم اقتصاد شهرت دارد.
او کتاب مشهور خود تحت عنوان «ثروت ملل» در سال 1776 منشتر کرد. او در کتاب خود به دفاع از نهضت آزادی سیاسی پرداخت و از ظلم رژیمهای سلطنتی اروپایی  شکایت کرد. او معتقد بود که قیمتها و دستمزدها فارغ از دخالت دولتها و بر اساس  مکانیزم قیمت ها (تعادل عرضه و تقاضا) تعیین گردید. آدام اسمیت بعنوان سردسته ی اقتصاددانان کلاسیک وجود دست نامرئی در اقتصاد را مطرح کرد. منظور از دست نامرئی همان مکانیزم قیمت هاست که بخاطر حاکمیت بازار رقابت کامل در تمامی بازارهای اقتصادی همواره تعادل پایدار را به ارمغان می اورد و هیچ توجیهی برای دخالت دولت ها را باقی نمی گذارد.
دست نامرئی مدنظر اسمیت به معنای عملکرد خود به خودی قوانین عینی اقتصادی است. عبارت «بگذار رویدادها آن گونه که باید، اتفاق بیفتند» که معادل فرانسوی«Laissez faire , Laissez passer » است به مفهوم عدم مداخله ی دولتها و آزاد گذاشتن نیروهای عرضه و تقاضا در بازار برای انتخاب طبیعی در اقتصاد است. مفهوم کلی این طرز تفکر که در واقع همان  شعار سیاست آزادی مطلق اقتصادی(آزادی عمل و آزادی عبور) است که منتسب به اقتصاددانان لیبرالیست فیزیوکرات و آدام اسمیت است، تقریباً یک قرن بعد، وقتی شرکتهای سرمایه داری مجدانه نفوذ خود را بر راه آهن، نساجی و سایر بخش ها در مناطق دیگر جهان گسترش دادند، زیر سؤال رفت. زیرا فشارهای نظام سرمایه داری، توده مردم را در تنگنا قرار داد و منجر به مداخله جویی و نهایتاً دخالت اجباری دولتها شد.
کارل مارکس کتاب سرمایه را  در طی سالهای1867 تا 1994 در انتقاد از نظریات لیبرالیستی کلاسیک ها نوشت. مارکس در کتاب خود عدم کارآئی سیستم تجارت آزاد و رقابت مطلق آزاد را مطرح کرد و برای اولین بار از معایب سیستم اقتصادی آزاد و دست نامرئی آدام اسمیت صحبت کرد. او معتقد بود که نظام سرمایه داری بخاطر افزایش انگیزه ی نامحدود سودجویی، اقتصاد را از حالت تعادل خارج کرده و به سمت رکود سوق می دهد. بنابراین او سرمایه داری را محکوم به فنا دانست و اظهار داشت بزودی نظام سرمایه داری دستخوش رکودهای اقتصادی و تحولات انقلابی خواهد شد و لذا جای خود را به نضام سوسیالیستی خواهد داد.
مارکس که خود نیز از محرومیت ها و تنگناهای نظام سرمایه داری در امان نبود(در طی سالهای 1856- 1850 به خاطر تنگناهای مالی سه فرزند خود را از دست داد)،  بر اساس دیدگاه تاریخی اقتصادی خود، در نهایت نوید حاکمیت کمونیست را در تمامی جوامع داد. او به تئوری مرحله ای توسعه در طی تاریخ اعتقاد داشت و براساس استدلال دیالکتیکی و بهره جویی از قانون تز، آنتی تز و سنتز دیدگاه سیر تاریخی نظام اقتصادی مدنظر خود را مطرح کرد. بر اساس دیدگاه مارکس همواره تضاد باعث کنش و واکنش هایی می شود و در نتیجه ی مرحله ای از زندگی اقتصادی جوامع را رقم خواهد زد. بنابراین او اظهار می دارد در ابتدا انسانها زندگی کمونیستی داشته و در نهایت نیز نظام کمونیست حکمفرمایی خواهد کرد. مراحل رسیدن به کمونیست نهایی عبارتند از کمونهای اولیه(زندگی اشتراکی در زمان غارنشینی بشر)، نظام برده داری، فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم و نهایتاً نیل به کمونیسم. به نظر مارکس تضاد میان ابزار تولید در مراحل مختلف باعث عبور از یک مرحله و ورود به مرحله بعد خواهد شد.
 هر چند که مارکس دیدگاه کلاسیکها و نظام سرمایه داری و بازار رقابت را به چالش کشید، ولی بحران رکودی سالهای 33-1929 جان مینارد کینز را نیز که از شاگردان آلفرد مارشال(A., Marshall) و در ابتدا طرفدار او و مکتب کمبریج بود، به نقد و اعتراض به نظام بازار آزاد و رقابتی واداشت.
به عقیده ی کلاسیک ها و اقتصاددانان لیبرال چاره بحران اقتصادی 33-1929 این بود که بحران را به حال خود بگذارند تا سطح دستمزدها تقلیل یابد و نرخ بهره تنزل کند و ورشکستگی به وقوع بپیوندد تا مؤسساتی که کارآمد نیستند و قادر نیستند قیمت تمام شده ی محصولات خود را با قیمتها که در حال تنزل اند، متناسب سازند، از دور خارج شده و آن دسته از مؤسساتی که قادر به مقاومت باشند، کارگران اضافی را اخراج کنند و با تلاش مستمر به منظور تقلیل هزینه ی تولید، پیشرفت فنی را میسر سازند و در نتیجه مؤسساتی که نتوانند وضع خود را با تکنیک زمان متناسب سازند، از بین خواهند رفت. و رکود جای خود را به رونق خواهد داد.
کینز با انتشار کتاب معروف خود تحت عنوان نظریه ی عمومی اشتغال، بهره و پول در سال 1936 که یکی از تأثیرگذارترین کتاب های اقتصادی قرن بیستم محسوب می‌شود، عقاید لیبرالیست اقتصادی را به شدت زیر سؤال برد. به نظر کینز تنها راه چاره ی بحران رکودی سالهای 33-1929.دخالت دولتها در امور اقتصادی به منظور ایجاد و یا افزایش تقاضای مؤثر است. زیرا او معتقد بود کمبود تقاضای مؤثر باعث کمبود انگیزه تولید شده و کمبود تولید نیز خود باعث افزایش بیکاری و مجدداً کمبود تقاضای مؤثر می شود. لذا کینز برای خروج از این دور باطل دخالت دولت را تجویز می کرد. به این دلیل کینز و همفکرانش را اقتصاددانان طرف تقاضا می دانند و در مقابل آدام اسمیت و اقتصاددانان کلاسیک را طرفدار عرضه می خوانند.
کینز در مقابل کلاسیک ها، که تصور عمومی شان بر این بود که چرخه‌های تجاری، عدم تعادل‌هایی هستند که در کوتاه‌مدت توسط مکانیزم بازار اصلاح می‌شوند و شرایط اشتغال کامل در بلندمدت مجدداً احیا می‌شود. به عبارتی آنان بر این عقیده اند که در بلندمدت همواره تعادل و اشتغال کامل برقرار است. اما کینز معتقد بود که این چرخه‌های مخرب ممکن است دربلندمدت برگشت‌ناپذیر باشند و لذا دولت می‌بایست برای رسیدن به اشتغالکامل در اقتصاد دخالت نماید و در مقابل کلاسیک ها به مزاح  اظهار می داشت که «ما همه در بلندمدت مرده ایم» یعنی  بیکاری و بحران الآن جامعه را فرا گرفته و مردم را در تنگنا و مضیغه قرار داده است و نمی توان اقتصاد را به حال خود واگذاشت به امید آنکه در بلندمدت مکانیزم بازار این بحران را  درمان کند.
هر چند که دهه1960، دهه ی نفوذ فوق العاده دیدگاههای کینز و پیروان او بر اقتصاددانان و سیاست گزاران محسوب می شود ولی عملکرد ضعیف اقتصاد های صنعتی در دهه 1970 باعث عدم اعتماد وسیع به نظریه های کینزی گردید. این ضعیف اقتصادی که خصوصاً اقتصاد آمریکا در دهه 1970 را نیز مبتلا کرده بود، به طرفداران لیبرالیسم اقتصادی اجازه داد تا در مقابل دیدگاههای مبتنی بر مداخله گرایی دولت، کینز صف آرایی کنند. لذا اقتصاددانان مطرحی نظیر میلتون فریدمن و رابرت لوکاس(R., Lucas) به مخالفت با دیدگاه های کینز پرداختند و به ترتیب مکاتب اقتصادی معروف به پول گرایان(مکتب اقتصاددانان دانشگاه شیکاگو) و کلاسیک های جدید(نئوکلاسیک) را پایه گذاری کردند. اقتصاددانان نئوکلاسیک به دفاع از اقتصاد لیبرالیستی مدنظر آدام اسمیت پرداختند و به تلاش برای پاسخ گویی به نقاط ضعف مکتب کلاسیک پرداختند. بنابراین مکتب نئوکلاسیک همان مکتب کلاسیک است که مرمت و بازسازی شده است. نظر لوکاس بعنوان سردسته ی اقتصاددانان کلاسیک جدید را هم اقتصاددانان کینزی و هم اقتصادانان پول گرا مورد حمله و انتقاد قرار دادند.
مکتب شیکاگو و میلتون فریدمن نیز به دفاع از اصول و مبانی لیبرالیسم پرداختند و منشاء تمام مشکلات را مداخله دولت در اقتصاد دانستند.
فریدمن از ابتدا جزء اقتصاددانان طرفدار کینز نبود او در سال۱۹۶۲کتاب«سرمایه‌داری و آزادی»را منتشر نمود و در آن از هر چه کمتر شدن نقش دولت در بازار آزاد، برای ایجاد آزادی سیاسی و اجتماعی دفاع کرد و در واقع مخالفت خود را با دیدگاههای کینزی نشان داد. تأثیر اندیشه های فریدمن بر دولتمردان معاصر باعث شد او به شهرتی جهانی دست یابد. طرفداری‌های فریدمن از بازار آزاد در دورهٔ «دولت بزرگ» و مالیات‌های سنگین در دهه‌های ۱۹۴۰، ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دیدگاه اقلیت به حساب می‌آمد. به ‌مرور، نظریات او مورد قبول قرار گرفت و دههٔ ۱۹۸۰ اوج مقبولیت ایده‌های فریدمن بود. نظرات او در مورد سیاست‌های عرضهٔ پول، مالیات و خصوصی‌سازی، سیاست‌های دولت‌های دنیا را تحت تأثیر قرار داد. به طور ویژه در زمان رونالد ریگان در امریکا و مارگارت تاچر در انگلستان، از ایده‌های اقتصادی او استفاده شد. ایده‌های او در سراسر جهان مورد مطالعه قرار گرفت و نقش اساسی در تغییر اقتصاد چین بازی کرد.
از افتخارات میلتون فریدمن دریافت جایزه نوبل اقتصاد در سال۱۹۷۶است. این جایزه به خاطر موفقیت‌هایش در زمینهٔ تحلیل مصرف، تاریخ و نظریه عرضهٔ پول و همچنین نمایش پیچیدگی‌های سیاست‌های اقتصادی ثبات‌سازی به وی اهدا شد. هفته نامهٔ اکونومیست از او به عنوان «تأثیرگذارترین اقتصاددان نیمهٔ دوم قرن بیستم... و حتی شاید تمامی آن» نام می‌برد.
فریدمن به نیکسون، رییس جمهور امریکا مشاوره اقتصادی می‌داد و در دوران ریاست جمهوری ریگان مشاور اقتصادی رییس جمهور امریکا شد. برخی، رشد مستمر اقتصادی امریکا در دهه‌های اخیر را مرهون ایده‌های فریدمن می‌دانند.
اکنون هر کدام از چهار مکتب اقتصادی کلاسیک، کینزین، نئوکلاسیک و پول گرایان نظر سیاست گزاران و اقتصاددانان را به خود جلب می کنند. به عبارتی پایه های علم اقتصاد تاکنون پایه های خود را بر نظریات و تضادهای نظری این چهار مکتب فکری اقتصادی بنیان نهاده است.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







آیا می دانید91-9
رابطه رشد اقتصادی و توزيع درآمد: مقايسه نظريه هاي مختلف توزیع درآمدوتوسعه اقتصادی عجایب دهگانه طبیعی تصویر خورشید در لحظه شروع یک انقلاب آیا می دانید91-8 کشتی نوح آیا میدانید91-7 جمجمه روشهای تحقیق ، تحلیل و طرح مسائل اقتصادی ایا میدانید91- 6 تجارت بانوان ؟؟؟؟پدر علم حسابداری ایران؟؟؟؟ پدر علم حسابداری قلعه ضحاك آريو برزن مقایسه اقتصاد ترکیه با اقتصاد ایران بيوگرافي :پدر اقتصاد ايران جهاني شدن و توسعه اقتصادي اطلاعاتي پيرامون جنبش عدم تعهد تحول در نظام مالياتي اقتصاد کشاورزی2 نرخ تورم 2 اقتصاد چیست ؟ نگاهی به پوپولیسم اقتصادی بحران بازار های مالی جهان و تاثیر آن بر دیگر کشور ها قيمت سكه
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان توسعه اقتصادی و آدرس afsanehmohamadi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان