پايان ملك دارا
 
یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 18:30 ::  نويسنده : افسانه

چرا و چطوري ايراني ها از اسکندر شکست خوردند؟
 

ايران در طول تاريخش سه هجوم بزرگ را از سر گذرانده در بين مهاجماني که به ايران تاخته اند، اسکندر مقدوني اولين بوده. درباره اسکندر قضاوت هاي متناوت و متناقض زيادي وجود دارد. لقب او در ايران باستان «گجسته» به معناي ملعون در زبان پهلوي بود و بعد از اسلام با مخلوط شدن او با شخصيت قرآني «ذوالقرنين»، برعکس مورد توجه قرار گرفت و به افسانه ها راه پيدا کرد و حتي شاعران او را در «اسکندرنامه»ها ستودند. تحقيقات جديد پژوهشگران نشان داده که درباره او اشتباهات زيادي شده و اولا، «ذوالقرنين» مورد ستايش در قرآن بيشتر قابل تطبيق با کورش هخامنشي است و در ثاني، آن اسکندر قابل احترام در تاريخ شخصيتي ديگر با نام اسکندر مغاني يا اسکندر ارومي است. به هرحال، خود اسکندر هر کسي که بوده، عصر او اولين باري بود که يوناني ها از زندگي دولت - شهري به زندگي تحت يک حکومت مرکزي رسيده بودند و حالا فکر انتقام از ايرانيها را که از زمان داريوش و خشايار شاه مدام به آنها حمله مي کردند، در سر داشتند. آنها اصلا چشم نداشتند پادشاهي بزرگ هخامنشي را ببينند. آن موقع ايران آن قدر بزرگ بود که اگر مرد جواني مي خواست با اسب يک بار طول مرزهاي ايران را طي بکند شايد هرگز نمي توانست تا پايان عمرش به نقطه شروع حرکت برسد. خود اسکندر هم از طرفي تحت تاثير معلم معروفش، ارسطو، آرزو داشت فرهنگ يوناني را در جهان گسترش بدهد و از طرف ديگر تحت تاثير القائات مادرش که خودش را نواده آشيل افسانه اي مي دانست، دوست داشت «ايلياد»ي ديگر به پا کند. دست بر قضا، هخامنشي ها هم ضعيفترين دورانشان را مي گذراندند و داريوش سوم در حالي پادشاه شده بود که باگوس نامي- خواجه يوناني حرمسرا- او را شاه کرده بود تا خودش همه کاره باشد. وقتي فيليپ دوم به تحريک ايراني ها ترور شد و اسکندر جوان 20 ساله به جايش نشست، داريوش سوم که به «دارا» معروف بود فکر کرد که ديگر هيچ خطري تهديدش نمي کند. با سکه هاي «پادشاه بزرگ» يوناني ها هم از قبول پادشاهي اسکندر امتناع کردند و اسکندر درگير يک جنگ داخلي شد که با خشونت تمام آن را سرکوب کرد و مثلا در «تب» هيچ مردي را زنده نگذاشت. حالا به دلايل اسکندر براي حمله به ايراني ها، يک دليل جديد هم اضافه شده بود. در بهار 334 قبل از ميلاد. اسکندر درحالي که «ايلياد» هومر را مي خواند سوار بر کشتي شد و به سمت شرق حرکت کرد. اسکندر هيچ وقت ديگر از شرق برنگشت. دارا يکي از القاب داريوش سوم بوده است.
 

1- جنگ گرانيک (334ق.م)
 

وقتي اسکندر تمام قسمت هاي متمدن و نيمه متمدن اروپاي آن روز را گرفت ديگر جايي براي کشورگشايي هايش نمانده بود؛ به خاطر همين کمربندش را محکم بست و سوار اسب معروفش «بوسيفال» شد و پا در مسير شرق گذاشت. اولين نبرد اسکندر با ايراني ها کنار رود گرانيگ انجام شد. در اين جنگ سپاه ايران شامل سواره نظام ايراني بود که در خط مقدم بودند و پياده نظام اجير يوناني که ذخيره به حساب مي آمدند. ممنن، جنگ سالار يوناني به داريوش پيشنهاد کرد سپاه اسکندر را به داخل ايران بکشند و بعد راه تدارکات آنها را ببندند. اما داريوش قبول نکرد. ايراني ها اين طرف رود گرانيک مستقر شدند و استراتژي شان را روي حجم زياد تيراندازي گذاشتند. اما پارمنيون، استراتژيست سپاه اسکندر حمله مستقيم و گذشتن از رود را انتخاب کرد. با اين کار، صف تيراندازها به هم خورد. خود اسکندر هم زد به قلب ارتش ايرن و مهرداد، داماد داريوش را کشت. اسکندر، از جلوي ايراني ها سواره قرار کرد و رفت سراغ يوناني هاي ذخيره. آنها هم به راحتي شکست خوردند و اسکندر جنگ را برد.
بعد از اين شکست ممنن تصميم گرفت از راه دريا به مقدونيه حمله کند. مردم آتن و پارت هم با او همراه بودند و ايران به او اميد زيادي داشت، اما او ناگهان مرد و اين حمله بي نتيجه ماند.
 

2- جنگ ايسوس (333ق.م)
 

شکست گرانيک براي داريوش سوم خيلي گران تمام شد؛ به خاطر همين ظرف يک سال سپاهي درست کرده از600 هزار جنگ جو. داريوش با همين سپاه رفت و در ايسوس (در سوريه امروزي) منتظر اسکندر شد از آن طرف در يونان آتنيها شورش کرده بودند و اسکندر مي خواست به کشورش برگردد. سپاه او خيلي اتفاقي با ايراني ها رو به رو شد. محل جنگ يک دشت 2500 متري بود که براي لشکر بزرگ داريوش، زيادي کوچک بود. اسکندر هم دوباره با حمله مستقيم به قلب سپاه داريوش يک قمار ديگر کرد. سردارهاي داريوش شجاعانه جنگيدند و حتي اسکندر را هم زخمي کردند، اما بالاخره اسب هاي سفيد ارابه داريوش که بيشتر زيبايي داشتند تا توان رزمي، از بوي خون رم کردند و داريوش از ارابه افتاد. داريوش بلافاصله فرار کرد و با فرار داريوش روحيه سپاه از دست رفت. اردوي ارتش غارت شد و مادر، همسر و دختر داريوش اسير شدند. داريوش به اسکندر پيشنهاد صلح داد و خواست که تمام سرزمين هاي غرب دجله را به او واگذار کند و دخترش استاتيرا را هم همسرش کند. طبيعي است که اسکندر جز مورد ازدواج با دختر «پادشاه بزرگ»، باقي شرايط را قبول نکرد.
بعد از جنگ ايسوس اسکندر به لبنان حمله کرد. شهر صيدا حضور او را پذيرفت اما مردم صور 7 ماه جلو سپاهيانش مقاومت کردند. بعد از فتح صور، اسکندر همه مردم اين شهر را قتل عام کرد. غزه هم 2 ماه اسکندر را معطل کرد اما مصري ها که از تسلط ايرانيان بر خودشان دل خوشي نداشتند، بدون مقاومت تسليم شدند. حتي کاهن ها هم پاچه خواري را تمام کردند. او را به معبد آمون بردند و به او گفتند که پسرخداست.
 

3- جنگ گواگمله (331ق.م)
 

اسکندر با خيال راحت از مصر به سمت ايران حرکت کرد، از سوريه گذشت و وارد بين النهرين شد. از دجله هم رد شد و به دشت گواگمله (جايي نزديک شهر موصل امروزي) رسيد. داريوش يک بار ديگر در برابر او صف آرايي کرد. تعداد دو سپاه مثل دو دفعه قبلي کاملا نابرابر بود: 480 هزار ايراني در برابر 47 هزار يوناني. اين بار دشت گواگمله هم براي ارتش تيرانداز و ماهر داريوش جاي خوبي براي مانور داشت. اما باز هم داريوش ضعف فرماندهي اش را نشان داد. او تمام ارتش را در يک خط صاف سازماندهي کرد؛ برعکس اسکندر و سردارانش که با آرايش مثلث اسپارتي، ارتش شان را به سه قسمت تقسيم کردند و نوک مثلث که خود اسکند هم در آن بود، باز با حمله مستقيم به قلب سپاه، جايي که داريوش در آنجا بود باعث وحشت او شدند. داريوش دوباره فرار کرد و فرار او باعث به هم ريختن سپاه ايران شد. اسکندر تا چند فرسخ داريوش را تعقيب کرد؛ بعد هم بدون دردسر به شهر باستاني بابل رفت و آن شهر را بدون هيچ زحمتي تصرف کرد. بابل جايي بود که کورش بعد ازتصرف آن، بنيانگذاري «امپراتوري» را اعلام کرد.
 

4- جنگ دروازه پارس (330ق.م)
 

بعد ازبابل، اسکندر به شوش رفت و بدون هيچ مقاومتي خزانه را خالي کرد. بعد هم راه افتاد به سمت تخت جمشيد. سر راه با سپاه آريوبرزن رو به روشد. ديگر از داريوش و تاکتيک هاي غلطش خبري نبود. براي اولين بار، اين ايراني ها بودند که تعدادشان کمتر از يوناني ها بود. آريوبرزن با2هزار سرباز در برابر 17 هزار يوناني در جايي نزديک ياسوج، دو هفته مقاومت کرد. اسکندر با او همان کاري را کرد که ايراني ها در ترموپيل کرده بودند. سپاهش را فرستاد تا کوه را دور بزنند و از پشت به آريوبرزن حمله کنند. آريوبرزن هرچند شکست خورد، اما براي اولين بار اسکندر بيشتر از ايراني ها تلفات داد (4 هزار نفر در برابر600 نفر).
داريوش فرار کرد و در جايي نزديک دامغان مرد. اسکندر بعدها دستور داد تا داريوش را در تخت جمشيد دفن کنند؛ همان جايي که خودش بعد از فتح، آن را به آتش کشيده بود.
 

5- جنگ صخره سغدي (327 ق.م)
 

اين آخرين مقاومت ايراني ها بود. اسکندر «پادشاه بزرگ» را شکست داده بود اما هنوز کساني بودند که در برابر او ايستادگي کنند. در جايي در شمال افغانستان امروزي، بازمانده سپاه هخامنشي به فرماندهي سرداراني که حتي اسمشان هم درتاريخ ثبت نشده جنگيدند وتا آخرين نفرشان کشته شدند. جنگ با دل دادن اسکندر به دختر فرمانرواي سغد، يعني رکسانا تمام شد. بعد اسکندر به هند حمله کرد تا باقي دنيا را تصاحب کند. او که ژنرال جنگي اش، پارمنيون را کشته بود ديگر هرگز در هيچ جنگي پيروز نشد؛ تازه تمام شهرها و ايالت هاي سابق ايران هم سر ازتابعيت او برداشتند. اسکندر براي آرام کردن مغلوبانش از هند برگشت. آنقدر در اين شهر و آن شهر مخالفانش را کشت، تا آخر سر در32سالگي در بابل مرد.
 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







آیا می دانید91-9
رابطه رشد اقتصادی و توزيع درآمد: مقايسه نظريه هاي مختلف توزیع درآمدوتوسعه اقتصادی عجایب دهگانه طبیعی تصویر خورشید در لحظه شروع یک انقلاب آیا می دانید91-8 کشتی نوح آیا میدانید91-7 جمجمه روشهای تحقیق ، تحلیل و طرح مسائل اقتصادی ایا میدانید91- 6 تجارت بانوان ؟؟؟؟پدر علم حسابداری ایران؟؟؟؟ پدر علم حسابداری قلعه ضحاك آريو برزن مقایسه اقتصاد ترکیه با اقتصاد ایران بيوگرافي :پدر اقتصاد ايران جهاني شدن و توسعه اقتصادي اطلاعاتي پيرامون جنبش عدم تعهد تحول در نظام مالياتي اقتصاد کشاورزی2 نرخ تورم 2 اقتصاد چیست ؟ نگاهی به پوپولیسم اقتصادی بحران بازار های مالی جهان و تاثیر آن بر دیگر کشور ها قيمت سكه
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان توسعه اقتصادی و آدرس afsanehmohamadi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان